ایستگاه قطار مرگ در اردوگاه مانز رجوی: مرگ‌هایی که نتیجه سرکوب و بی‌رحمی است

ایستگاه قطار مرگ در اردوگاه مانز رجوی: مرگ‌هایی که نتیجه سرکوب و بی‌رحمی است

در دل اردوگاه مانز در آلبانی، جایی که اعضای تشکیلات رجوی در شرایطی طاقت‌فرسا و بی‌رحمانه زندگی می‌کنند، هر هفته خبر مرگ یکی از اعضای این تشکیلات به‌طور عادی منتشر می‌شود. این مرگ‌ها که غالباً به‌عنوان سکته قلبی اعلام می‌شوند، در حالی رخ می‌دهند که هیچ‌کس نمی‌پرسد چرا تعداد مرگ‌ها این‌قدر زیاد و غیرطبیعی است؟

آیا فشارهای روانی، جسمی و شرایط غیرانسانی اردوگاه‌ها نمی‌توانند عامل اصلی این بحران باشند؟

مسعود رجوی، سرکرده این تشکیلات تروریستی، که خود را "رهبر" می‌داند، بدون هیچ‌گونه وجدان یا دلسوزی، مسئول تمامی این مرگ‌هاست.

هر یک از این جان‌ها، قربانی ایدئولوژی سرکوبگرانه‌ای شده‌اند که او به‌زور بر اعضایش تحمیل کرده است. در این اردوگاه، هیچ‌گونه فضای انسانی وجود ندارد، تنها دنیایی پر از تنهایی، اضطراب، و فشار بی‌پایان که باعث می‌شود انسان‌ها در برابر شرایط طاقت‌فرسا دچار شکست روحی و جسمی شوند.

مرگ‌های پیاپی این افراد، که بسیاری از آن‌ها در سنین میانه سال چیزی جز نتیجه‌ فشارهای غیرانسانی و سرکوبگرانه توسط مریم قجر عضدانلو و شخص رجوی خائن نیست. او که اعضای نگونبخت را به‌عنوان "ابزار" می‌بیند، هیچ ارزشی برای زندگی انسان‌ها قائل نیست و تنها هدفش .نوکری فاشسیت ترین حکومت ها و سازمان های جاسوسی است که به حیات خفیف و خائنانه اش ادامه دهد

. سکته‌های قلبی که در این اردوگاه‌ها به‌عنوان علت مرگ اعلام می‌شود، در حقیقت علامت‌هایی از نابودی روح و جسم انسان‌هاست که تحت فشار شدید روحی و جسمی قرار دارند.

چرا سکته‌های قلبی در میان اعضای فرقه رجوی تا این اندازه رایج شده است؟ آیا این‌ها فقط تصادف است یا نشانه‌ای از شرایط طاقت‌فرسا و خفقانی است که رجوی به‌عنوان سرکرده نفاق، به‌طور عمدی در اردوگاه‌ها برقرار کرده است؟ چرا هیچ‌گونه رسیدگی پزشکی به‌طور صحیح در این اردوگاه‌ها وجود ندارد؟ چرا هیچ‌کس برای این مرگ‌ها پاسخگو نیست؟

رجوی مسئول مستقیم این فاجعه است. او به‌جای آن‌که زندگی انسان‌ها را محترم بشمارد، از آن‌ها به‌عنوان ابزارهایی برای پیشبرد اهداف کثیف ووطنفروشانه خود استفاده کرده است. اردوگاه‌های او، که باید مکانی برای درمان و بازیابی باشند، به گورستان‌هایی تبدیل شده‌اند که در آن‌ها انسان‌ها به‌طور تدریجی کشته می‌شوند؛ نه به‌بوسیله گلوله یا مواد سمی، بلکه به‌دست سرکوب‌های روحی، جسمی، و روانی.

این مرگ‌ها باید به‌عنوان یک فریاد بلند علیه بی‌رحمی و بی‌انصافی رجوی و همسر جنایتکارش مریم قجر عضدانلو شنیده شود. در برابر این فجایع، سکوت پذیرفتنی نیست. آن‌چه که در اردوگاه‌های سازمان موسوم به مجاهدین خلق اتفاق می‌افتد، یک جنایت علیه بشریت است و باید صدای اعتراض جهانی علیه آن بلند شود. مریم قجر عضدانلو و شخص رجوی باید به‌خاطر این مرگ‌های بی‌گناه پاسخگو باشند. هیچ توجیهی برای مرگ این انسان‌ها وجود ندارد، و در نهایت، تنها کسی که مسئول این قتل‌عام‌های پنهانی است، خود اوست.

تناقض طرح ده‌ماده‌ای مریم قجر عضدانلو با واقعیت درونی سازمان منافقین

تناقض طرح ده‌ماده‌ای مریم قجر عضدانلو با واقعیت درونی سازمان منافقین

تحلیلی بر دوگانگی ساختاری و کارکردی

طرح ده‌ماده‌ای مریم قجر عضدانلو به‌عنوان یکی از اسناد سیاسی رسمی سازمان مجاهدین خلق، در ظاهر بر اصول دموکراسی، حقوق بشر و آزادی‌های مدنی تأکید می‌کند. با این حال، بررسی ساختار درون‌تشکیلاتی این سازمان، تاریخچه عملکرد آن، و گزارش‌های معتبر بین‌المللی نشان می‌دهد که این طرح نه یک برنامه عملی سیاسی، بلکه ابزاری تبلیغاتی برای کسب مشروعیت خارجی است. این مقاله با بررسی تناقض میان ویترین بیرونی و واقعیت داخلی سازمان، به تحلیل ریشه‌های این دوگانگی، اهداف سیاسی پشت طرح ده‌ماده‌ای، و ناسازگاری آن با ماهیت فرقه‌ای و اقتدارگرایانه تشکیلات رجوی می‌پردازد.

مقدمه

پس از شکست سنگین سازمان مجاهدین خلق در عملیات مرصاد و فروپاشی استراتژی «ارتش آزادی‌بخش» وابسته به رژیم صدام حسین، سازمان وارد مرحله‌ای از بحران هویتی، سیاسی و تشکیلاتی شد. حمایت‌های مالی، اطلاعاتی و لجستیکی صدام که ستون بقای این گروه بود، پس از سرنگونی وی در سال ۲۰۰۳ به‌طور کامل از میان رفت. در چنین شرایطی، رهبری سازمان—به‌ویژه مسعود رجوی—دریافت که دوران فعالیت نظامی-تروریستی مستقیم سازمان به پایان رسیده است. به همین دلیل، سازمان برای بازسازی چهره خود در سطح بین‌المللی، استراتژی «تغییر چهره» را در پیش گرفت و مریم قجر عضدانلو را به‌عنوان «رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت» معرفی کرد.

این تغییر تاکتیکی در حالی صورت گرفت که جامعه ایران، به سبب دهه‌ها خشونت، ترور، همکاری با دشمن متجاوز در جنگ ایران و عراق و عملکرد درون‌گروهی غیرانسانی، سازمان را فاقد هرگونه مشروعیت اخلاقی و سیاسی می‌دانست. بنابراین، استفاده از ادبیات حقوق بشری برای مخاطبان غربی، بیش از آنکه ناشی از تحول درونی باشد، بخشی از پروژه بازاریابی سیاسی سازمان بود.

1. دوگانگی ساختاری: ویترین خارجی، واقعیت داخلی

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های سازمان مجاهدین خلق، وجود دو چهره کاملاً متضاد است:

چهره بیرونی

در سطح بین‌المللی، سازمان با استفاده از ادبیات حقوق بشر، شعارهای آزادی‌خواهانه، و ارائه طرح‌هایی مانند «طرح ده‌ماده‌ای»، می‌کوشد خود را به‌عنوان آلترناتیوی دموکراتیک برای ایران معرفی کند. این ادعاها در رسانه‌ها، لابی‌های سیاسی و نشست‌های عمومی بازتولید می‌شود.

واقعیت داخلی

در درون تشکیلات اما روایت کاملاً متفاوت است:

- طلاق های اجباری

- کنترل ذهنی و جلسات اعتراف‌گیری

- حذف کامل آزادی فردی و ممنوعیت خروج

- انزوای اجباری از خانواده و جامعه

- ساختار فرماندهی مطلقه و غیرپاسخ‌گو

- سرکوب هرگونه مخالفت یا درخواست تغییر

- جدا کردن کودکان از والدین

- برداشتن رحم زنان

- تصاحب و تجاوز به زنان و دختران نگونبخت در پادگان اشرف در عراق توسط رجوی با بمبول ایدئولوژیک

- ممنوعیت مطلق هر گونه تماس

- ممنوعیت داشتن رادیو

- داغ و درفش اعضا در زندان های منطقه کردستان و پادگان اشرف

- و دهها جنایت و خیانت این تشکیلاتن تروریستی

این تناقض، نشان‌دهنده شکاف عمیق میان ادعا و واقعیت در رفتار سازمان است.

2. استفاده ابزاری از حقوق بشر پس از افول استراتژیک

با سقوط صدام حسین، سازمان مهم‌ترین حامی نظامی و مالی خود را از دست داد. تشکیلات که سال‌ها ماشین ترور خود را با کمک‌های رژیم بعث اداره می‌کرد، ناچار شد استراتژی جدیدی برای بقا اتخاذ کند. در این بستر، زبان حقوق بشر به ابزاری تبلیغاتی بدل شد.

طرح ده‌ماده‌ای در حقیقت پاسخی به نیاز سازمان برای بازسازی وجهه خارجی و جلب حمایت سیاسی از غرب بود، نه محصول یک تغییر فکری یا اعتقادی.

ساختار فرقه‌ای و نقض فراگیر حقوق اعضا

ادامه نوشته

سخنرانی افشاگرانه عیسی آزاده

سخنرانی افشاگرانه عیسی آزاده

سازمان موسوم به مجاهدین خلق (منافقین )

چکیده

سازمان منافقین موسوم به مجاهدین خلق طی شش دهه، از یک گروه التقاطی تروریستی به ساختاری بستهو جاسوسی و در خدمت سرویس های اطلاعانی تبدیل شده است و ساختار دورنی ان یک مناسبات بغایت دیکتاتوری و بسته و خفقان اور مبتنی بر کنترل ذهنی تبدیل شده است. شهادت‌های اعضای جداشده، گزارش‌های حقوق‌بشری و تحقیقات رسانه‌ای نشان می‌دهد این تشکیلات تروریستی با بهره‌گیری از نشست‌های سرکوبگرانه، تجرد اجباری، تحمیل بیگاری، کنترل کامل عواطف و احساسات اعضا، و ایجاد شبکه‌های جعلی آنلاین در فضای مجازی، امروز بیش از آنکه یک جریان سیاسی باشد، به یک سازمان مافیایی و ابزار سرویس های اطلاعاتی تبدیل شده است .

همکاری تاریخی با رژیم بعث عراق، شرکت در درگیری‌های خونین علیه شیعیان و کردها، و دخالت‌های سایبری در آلبانی نشان می‌دهد این تشکیلات تروریستی از دهه‌ها پیش، جهت‌گیری‌های نظامی، امنیتی و اطلاعاتی خود را در راستای منافع قدرت‌های خارجی تعریف کرده است.

در این بحث میب خواهیم با بررسی داده‌های اسناد و افشاگری‌های اعضای جداشده، و انچه خودم شاهد ان بوده ام تصویری روشن از ساختار فرقه‌ای و پیامدهای اجتماعیروانی این تشکیلات ارائه دهم و در ادامه بحث و رهنمود هایی برای پیشگیری از فریب جوانان در فضای مجازی مطرح خواهم کرد.

۱. مقدمه: تولد یک تشکیلاتبه ظاهر سیاسی توسط استعمار در دهه 1340

سازمان موسوم به مجاهدین خلق از دهه ۵۰ شمسی مسیر پرپیچ‌وخمی را طی کرد. از یک گروه چریکی با ترکیبی از ایدئولوژی التقاطی به تدریج به تشکیلاتی کاملاً بسته و مافیایی با رهبری مطلقه مسعود رجوی و سپس مریم قجر عضدانلو. تبدیل شده است.
بر اساس مشاهدات خودم و هم چنین افشاگری های صدها تن از اعضا جدا شده که متقن و معتبر هستند .انچه ما طی سالیان شاهد بودیم این تشکیلات نه تنها یک سازمان سیاسی نیست، بلکه از بسیاری جهات ویژگی‌های یک تشکیلات جاسوسی ومافیایی را دارد که توسط سازمان سیا و موساد مورد استفاده و کنترل می شود.

وضعیت این جریان تروریستی را می توان به این صورت بیان کرد:

  • انزوای کامل اعضا از خانواده تا جایی که رجوی خانواده مقدس را کانون فساد اعلام کرده است
  • ممنوعیت ارتباطات آزاد ممنوعیت داشتن رادیو . تلفن و روزنامه و دیدن تلویزیون بجز سیمای نفاق
  • کنترل عاطفی و جنسی افراد بطور مستمر
  • تعهد مطلق به رهبری تا جایی که با شستشوی مغزی رجوی خائن در اذهان دست نیافتنی کرده اند
  • تصمیم‌گیری‌های یک‌سویه و الزام به اطاعت مطلق از تشکیلات
  • بیگاری وحشتناک از اعضای نگونبخت
  • تجرد مطلق اعضا طی بیش از سه دهه
  • جاسوسی و خیانت و وطنفروشی
  • انجام خرابکاری و عملیات تروریستی در داخل کشور بر اساس دستورات سیا و موساد
  • سواستفاده از دین و مذهب برای فریب اذهان
  • سرکوب شدید اعضا با شنیع ترین روش ها
  • حذف فیزیکی افراد ناراضی
  • تفکیک جنسیتی شدید و اجبار زنان و مردان به پوشش های خاص

۲. دیکتاتوری در تشکیلات و ساختار رهبری مطلقه

انچه بنده طی دهه ها شاهد بوده ام و سایر اعضا جدا شد ه نیز افشا کرده اند رهبری سازمان کوچک‌ترین مخالفت را تحمل نمی‌کند.
افراد معترض یا پرسشگر تحت فشارهای شدید روانی قرار می‌گیرند. که به نمونه هایی از انها اشاره می کنم.

  • ممنوعیت مطالعه آزاد
  • منع دسترسی به اخبار مستقل
  • گزارش‌دهی روزانه درباره افکار و احساسات
  • گزارش دهی روزانه نسبت به تناقضات کارهای اجزایی
  • بی‌ارزش شدن فردیت و استقلال شخصیت و تبدیل شدن به یک فرد مطیع و فاقد اراده
  • برخورد امنیتی با هرگونه تردید یا انتقاد
  • ممنوعیت ورزش تکی
  • ممنوعیت استفاده از لباس های ورزشی برای مردان برای ورزش های مانند فوتبال و والیبال
  • ورود برخورد و صحبت تک نفره با زنان مطلقا ممنوع است و هم چنین ورود به اتاق کار زنان توسط مردان بصورت تک نفره ممنوع است.
  • جدا سازی سالن های غذاخوری و محل های قدم زدن زنان با مردان .
  • حجاب اجباری مطلق برای زنان
  • ممنوعیت استفاده از لباس های رنگی و آستین کوتاه و شلوارک برای مردان
  • ممنوعیت استفاده از لباس خواب و راحتی در هنگام استراحت .

این فرایندها در مجموع به شکلی از «استبداد درون‌سازمانی» منجر شده که حتی از بسیاری حکومت‌های اقتدارگرا شدیدتر است.

۳. نشست‌های موسوم به «غسل هفتگی» و «عملیات جاری»: ابزارهای سرکوب روانی

این دو جلسه، ستون فقرات کنترل ذهنی سازمان منافقین هستند.

ادامه نوشته

دخالت‌های فرانسه در ایران و ماجرای پناه دادن به کوتوله سیاسی مسعود رجوی

دخالت‌های فرانسه در ایران و ماجرای پناه دادن به کوتوله سیاسی مسعود رجوی

۱. پیشینه تاریخی دخالت‌های فرانسه در ایران

روابط ایران و فرانسه از دوره قاجار تا امروز فراز و نشیب‌های فراوانی داشته است. در دوران معاصر، فرانسه همواره کوشیده است در تحولات خاورمیانه نقشی فراتر از وزن واقعی خود ایفا کند. در دهه ۱۳۵۰، با وجود روابط اقتصادی گسترده میان دو کشور ـ به‌ویژه در حوزه‌های انرژی و هسته‌ای ـ پاریس نگاه ابزاری به ایران داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، سیاست دوگانه و مداخله‌جویانه‌ای را در قبال نظام نوپای جمهوری اسلامی در پیش گرفت.

در سال‌های نخست پس از انقلاب، فرانسه عملاً به مأمن و پناهگاه گروهک‌های تروریستی ضدایرانی تبدیل شد؛ از گروه‌های تجزیه‌طلب گرفته تا سازمان‌های مسلحی چون منافقین (مجاهدین خلق). در دهه‌های بعد نیز پاریس با بهره‌برداری سیاسی از این گروه‌ها، آن‌ها را به ابزاری برای فشار بر تهران در مذاکرات و بحران‌های منطقه‌ای بدل کرد.

۲. پناه دادن به تشکیلات تروریستی منافقین

مسعود رجوی، سرکرده گروهک تروریستی منافقین، در سال ۱۳۵۹ به‌صورت قاچاق از مرز شرقی کشور به پاکستان گریخت و از آنجا با کمک سرویس اطلاعاتی فرانسه، با پاسپورت جعلی و نام مستعار وارد خاک فرانسه شد. طبق گزارش‌های اطلاعاتی، او حتی پیش از سال ۱۳۶۰ دوبار به‌طور محرمانه به فرانسه سفر کرده بود.

دستگاه امنیتی فرانسه به رجوی وعده داد که در صورت وقوع شورش و کودتا برای سرنگونی جمهوری اسلامی از او حمایت خواهد کرد و مکانی در شمال پاریس برای استقرار مرکز فرماندهی‌اش فراهم ساخت. این همکاری، نقطه آغاز رابطه‌ای پنهان میان سرویس‌های فرانسوی و تشکیلات رجوی بود.

پس از شکست شورش‌ها و موج ترورهای کور در ایران، منافقین با ربودن یک فروند هواپیمای سوخت‌رسان نیروی هوایی جمهوری اسلامی، رجوی و ابوالحسن بنی‌صدر را از کشور خارج کردند. این پرواز غیرقانونی در ۷ مرداد ۱۳۶۰ در پاریس فرود آمد و دولت فرانسه بلافاصله به رجوی پناهندگی سیاسی داد.

چندی بعد نیز هواپیمای مسافربری ۷۰۷ ایران‌ایر توسط یک هسته تروریستی وابسته به منافقین ربوده و به فرانسه منتقل شد. مقامات فرانسوی، برخلاف قوانین بین‌المللی، اجازه دادند این هواپیما در فرودگاه نظامی اورلی به زمین بنشیند و تروریست‌ها بدون مجازات آزادانه فعالیت خود را ادامه دهند. این رفتار آشکارا نشان داد که پاریس در چارچوب رقابت‌های ژئوپلیتیکی خود، از تروریسم ضدایرانی به‌عنوان ابزار فشار بهره می‌برد.

۳. دوران اقامت رجوی در پاریس (۱۳۶۰ تا ۱۳۶۵)

پس از انهدام مراکز فرماندهی منافقین در داخل ایران، تشکیلات این گروه به‌کلی متلاشی شد. با این حال، دولت فرانسه با اعطای پناهندگی رسمی، زمینه بازسازی آن را در اروپا فراهم کرد. رجوی با حمایت مالی و امنیتی پاریس، مقر فرماندهی خود را در حومه پاریس (اورسوراوآز) بنا نهاد و از آنجا فعالیت‌های تبلیغاتی، جاسوسی و عملیات روانی علیه جمهوری اسلامی را هدایت می‌کرد.

حفاظت مقر رجوی و ترددات انرا ژاندامری والدوواز بر عهده داشت . علاوه بر این رجوی و سران ستادی این گزوهک دارای پاسپورت های متعدد با اسامی مستعار از فرانسه و کشور های اروپایی برخوردار بودند. بر اساس صحبت های مهدی ابریشمچی سران تشکیلات بصورت هفتگی با سازمان اطلاعات فرانسه نشست داشتند و در این نشست ها در خواست های طرفین بررسی می شد و سازمان اطلاعات فرانسهDST وظایف و ماموریت های جاسوسی تشکیلات رجوی را مشخص می کرد.

گزارش پلیس فرانسه در سال ۲۰۰۳ نشان می‌دهد در مقر سازمان در حومه پاریس بیش از ۴۰۰ خط تلفن ثابت فعال بوده که برای تماس‌های بین‌المللی، تخلیه تلفنی و هدایت تیم‌های تروریستی استفاده می‌شده است. در این سال‌ها، فرانسه با سکوت و حمایت غیرمستقیم خود، به منافقین اجازه داد تا آزادانه علیه ایران فعالیت کنند؛ امری که در هیچ چارچوب قانونی بین‌المللی قابل توجیه نیست.

۴. سفرهای مخفیانه و چهره واقعی "کوتوله سیاسی"

منابع جداشده از سازمان و اسناد امنیتی فاش کرده‌اند که مسعود رجوی پس از استقرار در عراق نیز چندین بار به‌طور محرمانه به فرانسه سفر کرده است. این سفرها با هماهنگی سرویس‌های اطلاعاتی غربی و با هویت‌های جعلی انجام می‌شد تا رجوی بتواند با مأموران اطلاعاتی و لابی‌های سیاسی دیدار کند.

رجوی، که در ظاهر خود را "رهبر مقاومت جهانی" می‌نامید، در عمل به کوتوله‌ای سیاسی تبدیل شد که همواره در سایه، با ترس و پنهان‌کاری زندگی می‌کرد. او نمونه عینی یک رهبر فرقه‌ای وابسته و بی‌هویت بود که بدون حمایت بیگانگان حتی توان اداره حلقه نزدیک خود را نداشت.

۵. خروج از فرانسه و پیوستن به صدام حسین

در سال ۱۳۶۵، دولت فرانسه که در پی حفظ روابط اقتصادی و سیاسی خود با بغداد بود، به توافقی پنهان با رژیم صدام حسین دست یافت و رجوی را از خاک خود اخراج کرد. مسعود رجوی بلافاصله به عراق رفت و با در اختیار گرفتن پایگاه نظامی و امکانات گسترده، به مزدور رسمی صدام تبدیل شد.

او با تشکیل به‌اصطلاح "ارتش آزادی‌بخش ملی" در واقع ارتشی خصوصی برای صدام ساخت که علیه مردم ایران در دوران جنگ تحمیلی فعالیت می‌کرد. این مرحله، چهره واقعی خیانت و وطن‌فروشی رجوی را برای همیشه در تاریخ ایران آشکار ساخت.

۶. جمع‌بندی: نقش فرانسه در تداوم تروریسم ضدایرانی

فرانسه با اعطای پناهندگی سیاسی، حمایت رسانه‌ای و بسترسازی مالی برای سازمان تروریستی منافقین، یکی از مهم‌ترین حامیان تروریسم سازمان‌یافته علیه ایران در چهار دهه گذشته بوده است. این سیاست دوگانه که در پوشش شعارهای حقوق بشری و آزادی بیان دنبال شده، در واقع ابزاری برای حفظ منافع سیاسی و اقتصادی پاریس در خاورمیانه است.

سفر مخفیانه و اقامت چندساله رجوی در فرانسه، بخشی از تاریخ تاریک مداخلات غرب و فرانسه در امور داخلی ایران را آشکار می‌سازد؛ تاریخی که نشان می‌دهد استعمار نو دیگر با توپ و تانک نمی‌آید، بلکه با پناه دادن به خائنان و پرورش مزدوران وارد میدان می‌شود.

آزاده

وحشت سازمان مجاهدین خلق از افشای حقیقت

وحشت سازمان مجاهدین خلق از افشای حقیقت

نگاهی به واکنش‌های عصبی سران تشکیلات تروریستی رجوی نسبت به سفر دو شهروند آلبانیایی به ایران

در روزهای اخیر، تشکیلات موسوم به مجاهدین خلق که سال‌هاست با بحران مشروعیت و ریزش شدید نیرو مواجه است، بار دیگر با واکنشی هیستریک و جنون‌آمیز، چهره واقعی خود را به نمایش گذاشت. دلیل این واکنش، سفر دو شهروند آلبانیایی از جمله آقای آلدو سولولاری ، فعال حقوق بشر، به ایران و دیدار او با خانواده‌های اعضای گرفتار در کمپ موسوم به اشرف ۳ در آلبانی بود.

سازمان ورشکسته رجوی که سال‌هاست با بی‌اعتنایی جامعه جهانی و جدایی هزاران عضو خود دست‌وپنجه نرم می‌کند، این‌بار نیز با ادبیاتی آمیخته به اتهام، افترا، و توهین، تلاش کرد تا چهره‌ای وارونه از این سفر انسانی و دیدارهای پرمعنای آن ارائه دهد. رسانه‌های وابسته به آن، همچون همیشه، زبان به فحاشی و تهمت گشودند؛ رفتاری که نه تنها تازگی ندارد، بلکه نشانه‌ای از ترس عمیق آن‌ها از روشنگری و افشای حقایق است.

دلیل این وحشت چیست؟

دیدار آقای آلدو سولولاری با خانواده‌هایی که فرزندانشان در اشرف ۳ اسیر هستند، بار دیگر زخم کهنه‌ای را برای رجوی و سران این تشکیلات ورشکسته وطنفروش باز کرد.

آن‌ها به‌خوبی می‌دانند که همین خانواده‌ها، سال‌هاست بی‌وقفه برای نجات عزیزان‌شان تلاش می‌کنند و هرگونه ارتباط انسانی، رسانه‌ای یا دیپلماتیک با این خانواده‌ها، به‌مثابه شکستن دیوار سانسور و انزوایی است که رجوی برای اعضایش ساخته است.

وحشت رجوی از انسان‌هایی همچون آقای آلدو سولولاری نه تصادفی، که کاملاً قابل درک است. زیرا چنین چهره‌های مستقلی، می‌توانند پرده از جنایات روانی، جسمی و انسانی‌ای بردارند که در این کمپ رخ می‌دهد. حقایقی که اگر رسانه‌ای شوند، پایه‌های پوسیده این سازمان ورشکسته را به‌کلی فروخواهند ریخت.

یک تشکیلات در سراشیبی سقوط

واقعیت این است که سازمان موسوم به مجاهدین خلق، به رهبری مسعود رجوی و مریم (قجر عضدانلو)، دیگر نه یک نیروی سیاسی است، نه یک جریان موثر در معادلات منطقه‌ای. بلکه به تشکیلاتی منزوی، وابسته، و عاری از پایگاه اجتماعی تبدیل شده است که تنها به مدد حمایت‌های سیاسی مقطعی و مشکوک برخی کشورها، حیات نیم‌بندی دارد.

سران این سازمان، که سال‌هاست از استراتژی «دشمن‌تراشی» برای حفظ وفاداری اجباری اعضا استفاده می‌کنند، این‌بار نیز با هیاهو و دروغ‌پردازی سعی کردند سفر ساده و انسانی دو شهروند آلبانیایی را به یک توطئه بین‌المللی علیه خود تبدیل کنند. این در حالی است که افکار عمومی، به‌ویژه در آلبانی، سال‌هاست نسبت به حضور این تشکیلات تروریستی در خاک کشورشان معترض هستند.

رسانه‌های وابسته، آینه تمام‌نمای ماهیت سران تشکیلات رجوی

سایت موسوم به «افشاگر» که از سایت های داخلی این تشکیلات است، بار دیگر نشان داد که تنها کارکردش تخریب، تهمت و تحریف واقعیت است. انتشار مقالاتی سرشار از توهین و فحاشی در این رسانه، سندی است بر ورشکستگی اخلاقی و فکری سازمان خائن و مافیایی مجاهدین خلق.

تهمت‌هایی که علیه آقای آلدو سولولاری و سایر فعالان حقوق بشر مطرح می‌شود، نه از سر قدرت، که از درماندگی و استیصال مطلق است. امروز، حتی اعضای درون تشکیلات نیز دیگر به این ادعاها باور ندارند. خبرهای مکرر درباره مرگ اعضا، فرارها، و اعتراضات درون کمپ اشرف ۳، خود گواه وضعیت بحرانی و نارضایتی شدید درون این فرقه است.

نتیجه‌گیری

سازمان مجاهدین خلق، که زمانی داعیه مبارزه و آزادی داشت، امروز به ابزاری بی‌مصرف دردست بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی تبدیل شده است. واکنش‌های عصبی و رسانه‌ای این سازمان نسبت به دیدارهای انسانی و صلح‌طلبانه، بیش از هر چیز نشان‌دهنده وحشت عمیق آن‌ها از حقیقت و روشنگری است.

اما حقیقت، همان‌طور که تاریخ نشان داده، هیچ‌گاه پنهان نمی‌ماند. خانواده‌هایی که سال‌هاست چشم‌انتظار عزیزان‌شان هستند، با حمایت فعالان حقوق بشر و رسانه‌های مستقل، راه را ادامه خواهند داد تا فرزندان‌شان را از چنگال این تشکیلات خیانتکار وجاسوس رها سازند. و آن روز، دیر نیست.

مرگ‌های پیاپی در اشرف ۳؛ حقیقتی تلخ  در پس پرده تشکیلات تروریستی رجوی

مرگ‌های پیاپی در اشرف ۳؛ حقیقتی تلخ

در پس پرده تشکیلات تروریستی رجوی

باز هم یکی دیگر از اسیران گرفتار در قلعه موسوم به «اشرف ۳» در آلبانی، خبر مرگش بر روی سایت‌های وابسته به تشکیلات تروریستی رجوی منتشر شد. چندی پیش خبر درگذشت کیومرث خلخال رسانه‌ای شد و امروز نیز مرگ علی‌اصغر اکبرنیا اعلام گردید.

این همه مرگ و میر در جمعیتی کمتر از دو هزار نفر چه معنایی دارد؟ آیا عامل اصلی آن فشارهای طاقت‌فرسای روحی و روانی‌ای نیست که سران سازمان موسوم به مجاهدین خلق بر اعضای نگون‌بخت تحمیل می‌کنند؟

تناقض تلخ ماجرا آنجاست که رهبران این تشکیلات از بهترین امکانات پزشکی در معتبرترین بیمارستان‌های اروپا بهره‌مندند، در حالی که اعضای سالخورده و بیمار، بدون کمترین رسیدگی درمانی، یکی پس از دیگری قربانی می‌شوند.

این مرگ‌های خاموش زنگ هشداری است برای وجدان‌های بیدار؛

آیا وقت آن نرسیده است که جامعه جهانی و نهادهای حقوق بشری به وضعیت انسانی این زندانیان فراموش‌شده توجه کنند؟

ضمن هشدار نسبت به ادامه این روند خطرناک، از سازمان ملل متحد، نهادهای حقوق بشری و دولت آلبانی درخواست می شود که :

1. نظارت فوری و مستقل بر وضعیت ساکنان اشرف ۳ در البانی اعمال شود.

2. امکان دسترسی خانواده‌ها به عزیزانشان فراهم گردد.

3. شرایط درمانی و انسانی این افراد تضمین شود.

سکوت در برابر این مرگ‌های خاموش، همدستی با رهبران تشکیلات تروریستی رجوی است که زندگی اعضا را قربانی مطامع سیاسی خود کرده‌اند.

یورش به اشرف، امتیاز به تروریسم؛ سیاست دوگانه دولت آلبانی در قبال گروهک منافقین

یورش به اشرف، امتیاز به تروریسم؛ سیاست دوگانه دولت آلبانی در قبال گروهک منافقین

https://www.facebook.com/share/p/1AV2mdphqm/

نویسنده: عیسی آزاده

30خرداد ۱۴۰۲، برابر با ژوئن ۲۰۲۳، نقطه عطفی در مواجهه دولت آلبانی با گروهک تروریستی مجاهدین خلق بود. در این روز، نیروهای پلیس این کشور با یورش به مقر موسوم به «اشرف ۳» در شهر مانز، تجهیزات دیجیتال وابسته به این تشکیلات تروریستی را توقیف کردند و ظاهراً با هدف محدودسازی فعالیت‌های غیرقانونی این گروهک وارد عمل شدند. با این حال، اقدام اولیه‌ای که می‌توانست آغازی بر پایان مماشات با یک سازمان تروریستی باشد، نه‌تنها ادامه نیافت، بلکه با سکوت و انفعال دولت ادی راما در ماه‌های بعد همراه شد؛ سکوتی که به‌زعم بسیاری از تحلیل‌گران، به نوعی چراغ سبز به فعالیت‌های سایبری و تبلیغاتی این گروهک تروریستی تعبیر شده است.

دوگانگی در رفتار، ابهام در سیاست

برخلاف انتظار افکار عمومی و نهادهای ناظر بین‌المللی، دولت آلبانی پس از آن عملیات، هیچ اقدام بازدارنده ملموس دیگری در قبال گروهک منافقین انجام نداد. کمپ اشرف ۳ که سال‌هاست به پناهگاه تبلیغاتی و سایبری این گروهک بدل شده، همچنان بدون محدودیت جدی به فعالیت خود ادامه می‌دهد. گزارش‌های متعدد رسانه‌ای و تحقیقاتی، از جمله گزارش رسمی شرکت «متا» (مالک فیس‌بوک)، حاکی از آن است که هزاران حساب کاربری جعلی متعلق به این تشکیلات تروریستی، از داخل خاک آلبانی هدایت می‌شوند و در فضای مجازی به عملیات روانی، نشر اطلاعات کذب، تحریک اقشار ناآگاه و تخریب چهره ایران مشغول‌اند.

کمپ اشرف ۳؛ پناهگاه یا قرارگاه؟

سؤال اساسی که ذهن بسیاری از ناظران را به خود مشغول کرده، این است: ماهیت واقعی کمپ اشرف ۳ چیست؟ آیا این مکان، مطابق ادعای رسمی دولت آلبانی، صرفاً محل اسکان پناهجویان سیاسی است، یا در عمل به یک مقر تروریستی بدل شده که قوانین داخلی آلبانی و قواعد بین‌المللی را نقض می‌کند؟ بررسی‌ها نشان می‌دهد که اعضای حاضر در این کمپ نه تنها از حقوق فردی و اجتماعی اولیه – نظیر ارتباط آزاد با خانواده – محروم‌اند، بلکه تحت فشار شدید روانی و فکری از سوی سران این تشکیلات قرار دارند. خانواده‌های این افراد، سال‌هاست اجازه دیدار با فرزندان خود را ندارند و مکرراً از سوی مسئولان کمپ و حتی برخی نهادهای امنیتی آلبانی، از ورود به این مقر منع شده‌اند