با سلام
این مقاله توسط یکی از همرزمان سابقم که از تشکیلات رجوی جدا شده است برایم ارسال شده است
شست سالگی !
باند مجاهدین خلق ، نه شصت سال بلکه قدمتی به اندازه تاریخ بشر دارد.
پدر معنوی این جریان در خانوادهی پیامبر خدا پرورش یافت، در راه خدا قربانی کرد، اما قبول آستان حق نشد.
پس از او، فرزندان معنوی قابیل یکی پس از دیگری متولد میشدند تا هر هابیلی را از سر راه خود بردارند.
این حکایت در سرزمین ایران نیز همینطور ادامه داشت؛ تا این که در خردادماه ۱۳۴۲ شمسی ، هابیلها چونان نهالهایی نورس فضای ایران را به قدوم خود مبارک کرده و به سرعت در حال تکثیر بودند.
قابیلها متوجه شدند کشتار کافی نیست و باید کار دیگری کرد.
آنها همچون بذر علف هرز که خود را به شکل بذرهای اصلی درمیآورند - تا کشاورزان نتوانند آنها را جدا کنند - خود را به شکل هابیلها درآوردند.
اندیشهی تباه قابیلی کار چندانی از پیش نبرد، اما کار بر هابیلیان سخت شد،
این از آن رو بود که قابیل هم همان حرفها و کارهای هابیل را مشابهسازی میکرد و مدعی پیشتازی در مسیر حق بود!
اینجا بود که بخشی از پتانسیلهای جامعه که میتوانست در خدمت رهایی مردم انقلابی ایران اسلامی از رژیم ستمشاهی قرار بگیرد، در اختیار عوامل بیگانه و دستگاه نیابتی آنان یعنی ساواک قرار گرفت.
از سرآغاز آن دوران ، شصت سال میگذرد.
خوشبختانه بازار سیاه قابیلیان پس از گذشت چند صباحی کساد شد و این به دلیل رو شدن دست آنها نزد مردم بود.
ملت متوجه شدند اینها همان چیزی نیستند که ادعا کنند.
مردم به چشم خود پلیدیهایی از این جریان متناقض دیدند که موجب شد تحت عنوان دارودستهی یاغی منافقین از آنان یاد کنند.
منافقین با هر ابلیسی دست دادند ، بلکه کارستان پرخیروبرکت هابیلها را تعطیل کنند اما به لطف حق ، هر روز در شکست جدیدی وارد شده و هابیلها اندیشهی نورانی خود را به شرق و غرب عالم صادر کردند.
اکنون ۶۰ سال از آن تاریخ میگذرد و تشکیلات ورشکستهی قابیلیان پس از آنهمه سروصدا و دهلنوازی ارتش آزادیبخش ملی ایران !! ، اکنون مانند شرکتی زیانده در ازای لولیدن در حیات انگلی خود، به یک پادوی رسانهای تبدیل شده و هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای میهن زوزه میکشد و به سرعت در حال توسعهی گورستانهای سرد و سیاه آلبانی است.
این وبلاگ روشنگر حقایق مربوط به سازمان مجاهدین خلق است که چگونه به یک فرقه تبدیل شده است .