وحشت سازمان مجاهدین خلق از افشای حقیقت

وحشت سازمان مجاهدین خلق از افشای حقیقت

نگاهی به واکنش‌های عصبی سران تشکیلات تروریستی رجوی نسبت به سفر دو شهروند آلبانیایی به ایران

در روزهای اخیر، تشکیلات موسوم به مجاهدین خلق که سال‌هاست با بحران مشروعیت و ریزش شدید نیرو مواجه است، بار دیگر با واکنشی هیستریک و جنون‌آمیز، چهره واقعی خود را به نمایش گذاشت. دلیل این واکنش، سفر دو شهروند آلبانیایی از جمله آقای آلدو سولولاری ، فعال حقوق بشر، به ایران و دیدار او با خانواده‌های اعضای گرفتار در کمپ موسوم به اشرف ۳ در آلبانی بود.

سازمان ورشکسته رجوی که سال‌هاست با بی‌اعتنایی جامعه جهانی و جدایی هزاران عضو خود دست‌وپنجه نرم می‌کند، این‌بار نیز با ادبیاتی آمیخته به اتهام، افترا، و توهین، تلاش کرد تا چهره‌ای وارونه از این سفر انسانی و دیدارهای پرمعنای آن ارائه دهد. رسانه‌های وابسته به آن، همچون همیشه، زبان به فحاشی و تهمت گشودند؛ رفتاری که نه تنها تازگی ندارد، بلکه نشانه‌ای از ترس عمیق آن‌ها از روشنگری و افشای حقایق است.

دلیل این وحشت چیست؟

دیدار آقای آلدو سولولاری با خانواده‌هایی که فرزندانشان در اشرف ۳ اسیر هستند، بار دیگر زخم کهنه‌ای را برای رجوی و سران این تشکیلات ورشکسته وطنفروش باز کرد.

آن‌ها به‌خوبی می‌دانند که همین خانواده‌ها، سال‌هاست بی‌وقفه برای نجات عزیزان‌شان تلاش می‌کنند و هرگونه ارتباط انسانی، رسانه‌ای یا دیپلماتیک با این خانواده‌ها، به‌مثابه شکستن دیوار سانسور و انزوایی است که رجوی برای اعضایش ساخته است.

وحشت رجوی از انسان‌هایی همچون آقای آلدو سولولاری نه تصادفی، که کاملاً قابل درک است. زیرا چنین چهره‌های مستقلی، می‌توانند پرده از جنایات روانی، جسمی و انسانی‌ای بردارند که در این کمپ رخ می‌دهد. حقایقی که اگر رسانه‌ای شوند، پایه‌های پوسیده این سازمان ورشکسته را به‌کلی فروخواهند ریخت.

یک تشکیلات در سراشیبی سقوط

واقعیت این است که سازمان موسوم به مجاهدین خلق، به رهبری مسعود رجوی و مریم (قجر عضدانلو)، دیگر نه یک نیروی سیاسی است، نه یک جریان موثر در معادلات منطقه‌ای. بلکه به تشکیلاتی منزوی، وابسته، و عاری از پایگاه اجتماعی تبدیل شده است که تنها به مدد حمایت‌های سیاسی مقطعی و مشکوک برخی کشورها، حیات نیم‌بندی دارد.

سران این سازمان، که سال‌هاست از استراتژی «دشمن‌تراشی» برای حفظ وفاداری اجباری اعضا استفاده می‌کنند، این‌بار نیز با هیاهو و دروغ‌پردازی سعی کردند سفر ساده و انسانی دو شهروند آلبانیایی را به یک توطئه بین‌المللی علیه خود تبدیل کنند. این در حالی است که افکار عمومی، به‌ویژه در آلبانی، سال‌هاست نسبت به حضور این تشکیلات تروریستی در خاک کشورشان معترض هستند.

رسانه‌های وابسته، آینه تمام‌نمای ماهیت سران تشکیلات رجوی

سایت موسوم به «افشاگر» که از سایت های داخلی این تشکیلات است، بار دیگر نشان داد که تنها کارکردش تخریب، تهمت و تحریف واقعیت است. انتشار مقالاتی سرشار از توهین و فحاشی در این رسانه، سندی است بر ورشکستگی اخلاقی و فکری سازمان خائن و مافیایی مجاهدین خلق.

تهمت‌هایی که علیه آقای آلدو سولولاری و سایر فعالان حقوق بشر مطرح می‌شود، نه از سر قدرت، که از درماندگی و استیصال مطلق است. امروز، حتی اعضای درون تشکیلات نیز دیگر به این ادعاها باور ندارند. خبرهای مکرر درباره مرگ اعضا، فرارها، و اعتراضات درون کمپ اشرف ۳، خود گواه وضعیت بحرانی و نارضایتی شدید درون این فرقه است.

نتیجه‌گیری

سازمان مجاهدین خلق، که زمانی داعیه مبارزه و آزادی داشت، امروز به ابزاری بی‌مصرف دردست بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی تبدیل شده است. واکنش‌های عصبی و رسانه‌ای این سازمان نسبت به دیدارهای انسانی و صلح‌طلبانه، بیش از هر چیز نشان‌دهنده وحشت عمیق آن‌ها از حقیقت و روشنگری است.

اما حقیقت، همان‌طور که تاریخ نشان داده، هیچ‌گاه پنهان نمی‌ماند. خانواده‌هایی که سال‌هاست چشم‌انتظار عزیزان‌شان هستند، با حمایت فعالان حقوق بشر و رسانه‌های مستقل، راه را ادامه خواهند داد تا فرزندان‌شان را از چنگال این تشکیلات خیانتکار وجاسوس رها سازند. و آن روز، دیر نیست.

مرگ‌های پیاپی در اشرف ۳؛ حقیقتی تلخ  در پس پرده تشکیلات تروریستی رجوی

مرگ‌های پیاپی در اشرف ۳؛ حقیقتی تلخ

در پس پرده تشکیلات تروریستی رجوی

باز هم یکی دیگر از اسیران گرفتار در قلعه موسوم به «اشرف ۳» در آلبانی، خبر مرگش بر روی سایت‌های وابسته به تشکیلات تروریستی رجوی منتشر شد. چندی پیش خبر درگذشت کیومرث خلخال رسانه‌ای شد و امروز نیز مرگ علی‌اصغر اکبرنیا اعلام گردید.

این همه مرگ و میر در جمعیتی کمتر از دو هزار نفر چه معنایی دارد؟ آیا عامل اصلی آن فشارهای طاقت‌فرسای روحی و روانی‌ای نیست که سران سازمان موسوم به مجاهدین خلق بر اعضای نگون‌بخت تحمیل می‌کنند؟

تناقض تلخ ماجرا آنجاست که رهبران این تشکیلات از بهترین امکانات پزشکی در معتبرترین بیمارستان‌های اروپا بهره‌مندند، در حالی که اعضای سالخورده و بیمار، بدون کمترین رسیدگی درمانی، یکی پس از دیگری قربانی می‌شوند.

این مرگ‌های خاموش زنگ هشداری است برای وجدان‌های بیدار؛

آیا وقت آن نرسیده است که جامعه جهانی و نهادهای حقوق بشری به وضعیت انسانی این زندانیان فراموش‌شده توجه کنند؟

ضمن هشدار نسبت به ادامه این روند خطرناک، از سازمان ملل متحد، نهادهای حقوق بشری و دولت آلبانی درخواست می شود که :

1. نظارت فوری و مستقل بر وضعیت ساکنان اشرف ۳ در البانی اعمال شود.

2. امکان دسترسی خانواده‌ها به عزیزانشان فراهم گردد.

3. شرایط درمانی و انسانی این افراد تضمین شود.

سکوت در برابر این مرگ‌های خاموش، همدستی با رهبران تشکیلات تروریستی رجوی است که زندگی اعضا را قربانی مطامع سیاسی خود کرده‌اند.

ریزش نیرو (جدایی اعضا در فرقه رجوی)

ریزش نیرو (جدایی اعضا از فرقه رجوی )

نوشتۀ عیسی آزاده از مسئولان و فرماندهان سابق سازمان مجاهدین

مقدمه :

موضوع ریزش نیرو یا همان جدا شدن افراد از فرقه رجوی یک پدیده جدید و منحصر به عراق و آلبانی و یا سایر کشورهای اروپایی نیست. در همان سال های اولیه تاسیس سازمان یکی از بنیانگزاران آن یعنی مرحوم عبدالرضا نیک بین از این سازمان جدا شد. دردرون زندان در دهه پنجاه هم تعدادی از مسئولین و کادرهای آن روز سازمان جدا شده و به جریانهای چپ و راست متمایل شدند که شاخص ترین انها آقای مهندس لطف الله میثمی می باشد. در سال 1354 هم که سازمان شقه شد و اکثریت کادرها و مسئولین آنروز سازمان مجاهدین را که وجهه ای اسلامی داشت رها کرده و مارکسیست شدند و عملا در خارج از زندان سازمان مجاهدین به کلی از بین رفت.

در دهۀ 60 با اعلام استراتژی جنگ مسلحانه تعداد قابل توجهی از بدنۀ سازمان جدا شدند و یا به سازمانهای دیگر پیوستند و یا پی زندگی و تحصیلاتشان رفتند و تعداد زیادی هم به صرف خواندن یک اعلامیه یا نشریه روانه زندان شده و اکثریت آنها اعدام شدند.

از سال 1361 تا کنون هم که سازمان مجاهدین ماهیتش توسط آقای رجوی تغییر کرد و به یک فرقه تبدیل شد، ریزش نیرویی بطور مستمر ادامه داشته و خواهد داشت.

قبلا در نشست های دورنی شخص رجوی معمولا سالانه یک بیلان از وضعیت نیرویی سازمان می داد و در آن دوران معتقد بود که جذب و دفع نیرو یک امر کاملا طبیعی است. زیراسازمان ما یک ارگانیزم زنده است بنابراین جذب و دفع موجود زنده یک امر طبیعی و عادی است و در این راستا شخصا جداشدگان از سازمان مجاهدین یا درست تر از فرقۀ او را در یک سخنرانی سخیف به مدفوع تشبیه کرد.

ولی بعد ها با یک چرخش 180 درجه ای اعلام کرد که «ما نه می توانیم و نه باید ریزش نیرو داشته باشیم». و عملا اعلام کرد که دیگر پروندۀ جداشدن از سازمان و خرج و مخارج اعزام انها به خارج سوزانده شده است وچنانچه کسی هم اعلام جدایی کرد یا اورا لب مرز می گذاریم که به ایران برود و یا اینکه تحویل عراق می دهیم و عراق هم چون استاتوی سازمانی را به رسمیت می شناسد هر فردی که از سازمان به عراق تحویل داده شود به جرم ورود غیر مجاز زندانی خواهد شد.

رجوی با انواع و اقسام تهدید و ارعاب وایجاد دهها زندان تلاش داشت که جداشدن از فرقه را به صفر برساند اما موفق نشد. حتی به سازمان امنیت مخوف صدام حسین هم متوسل شد و تعداد زیادی از جدا شدگان را روانه شکنجه گاه زندان بدنام ابوغریب کرد اما باز هم فایده نکرد و ریزش نیرو بجای سیر نزولی سیر صعودی به خود گرفت.

دلایل ریزش نیرویی درفرقه:

یکم. ساختار فرقه ای تشکیلات رجوی

دوم. اصرار بر خشونت و جنگ مسلحانه

یکم. ساختار فرقه ای تشکیلات رجوی

با محکم شدن پایه های قدرت رجوی در سازمان مجاهدین این سازمان شکل و محتوایش دچار یک دگردیسی گسترده ای شد و عملا رهبر در جای خدا نشانده شد و نیروها بعنوان مریدان بی چون و چرا خوانده شدند و آشکارا در تشکیلات اعلام شد که: چشم و دهان بسته و فقط گوش باز!! (آن هم فقط به حرفهای رهبری و دستگاه تبلیغاتی فرقه اش).

اندیشه فرقه گرایانه تمام تار و پود سازمان را در بر گرفت و فکر و اندیشه و روح و جسم نیرو ها در انحصار رهبر قرار گرفت و هر گونه اختیاری از افراد سلب شد حتی فکر کردن افراد هم با مغزشویی مستمر و روزانه تحت سیطره و کنترل تشکیلات فرقه قرار گرفت. و فکر کردن جز به رهبر فرقه ممنوع شد و انتقاد و اشکال گرفتن از رهبری به عنوان یک گناه کبیره در تشکیلات میخش کوبیده شد.

هر نیرو بطور 24 ساعت حداقل توسط سه نفر از خودش بالاتر تحت کنترل مستمر قرار گرفت و نیروهای هم سطح هم باید مستمرا دیدبان فرقه برای یکدیگر می شدند و از دوستان و رفقایشان مستمرا گزارش کتبی و یا شفاهی می دادند. دوستی ورفاقت به معنی عام آن در فرقه از بین رفت و ساختار تشکیلاتی شرایط را طوری تغییر داد که هیچکدام از افراد به هم اعتماد نداشتند و به نوعی از هم ترس داشتند. در مواردی هم که افراد خارج از چشم مسئولین با هم گرم می گرفتند و یا خصوصی با هم صحبت می کردند بشدت تحت برخورد قرا گرفتند و با اعلام محفل خارج تشکیلات به همه انگ و مهر دایر کردن شعبه ای از وزارت اطلاعات رژیم در داخل تشکیلات می زدند و افراد را در جلسات جمعی و یا تکی آنقدر تحت فشار قرار می دادند که هر دوی آنها تمام مسایل خصوصی که با هم درد دل کرده بودند را در جمع مطرح کرده و به صورت مکتوب گزارش می کردند.

بخش عمده به اصطلاح افشا گری های فرقه بر علیه جدا شدگان گزارشهایی است که به زور و اجبار از افراد گرفته اند و در مواردی هم افراد آنقدر تحت فشار قرار داده می شدند که به دروغ یک سری چیزی ها را علیه خودشان مطرح می کنند تا تشکیلات دست از سر آنها بر دارد.

سیستم فرقه در کنار مغزشویی افراد ارتباطات نیروها را بطور مطلق با دنیای بیرون قطع کرد و همه را به یک مسیر کانالیزه نمود که آنهم رهبری فرقه بوده است.

در کنار مغزشویی مستمر و قطع ارتباطات بیگاری و کارهای پوشالی بود که بصورت سیستماتیک برنامه ریزی می شد بطوریکه افراد در 24 ساعت روز حتی یک ساعت وقت خالی و فراغت نداشته باشند تا مجالی برای فکر کردن پیدا نکنند.

با این سیستم هولناک که باورش برای افراد خارج از فرقه خیلی سخت است تمام افکار و اندیشه های نهفته در دورن افراد تبدیل به یک کمپلس و عقده و فشار میشد که با کوچکترین جرقه یا تلنگری که به افراد از طریق دست رسی به اطلاعات یا خانواده هایشان وارد میشد افراد مانند فنر فشرده شده باز می شدند و یک انرژی و پتانسیل زیادی آزاد میشد که افراد در تشکیلات عصیان می کردند و در این نقطه بود که فرقه و یا مسئولین تشکیلاتی فرد توان برگرداندن فرد را به حالت نرمال نداشتند. البته در عراق با تهدید و فشار روانی و روحی تا حدودی غلیان نیروهای ناراضی را موقتا خاموش می کردند اما در آلبانی در این زمینه ناکام شده اند و با متوسل شدن به حربه های کثیفی مانند قطع کمک مالی وایزولاسیون نیرویی و یا با تهدید و تطمیع با نیروهای عصیانگر که می خواهند جدا شوند برخورد می کنند.

لذا فرقه برای مقابه با پدیده ریزش نیرویی از روش چماق و حلوا استفاده می کند. چماقش این است که افراد را در خارج از مناسبات و تشکیلات ایزوله می کند و تلاش می کند که به لحاظ سیاسی او را ترور کند و با انواع و اقسام برچسب ها و پرونده سازی و شیطان سازی این چماق را بر سر نیروهای باقیمانده نگه دارند.

سیاست حلوا هم این است که با وعده و وعید ودادن مبلغی بخور و نمیر افراد را کماکان در چنبره تشکیلات قرار می دهد و سایه شوم اش را مرئی و نامرئی بر سر جدا شدگان نگه می دارد.

بجرات می توان گفت که مخوف ترین تشکیلات در حال حاضر تشکیلات فرقه رجوی است هیچ تشکیلات و جریانی پیچیده تر و خطرناک تر از این فرقه در جهان وجود ندارد.

دوم اصرار و بر خشونت و جنگ مسلحانه:

فرقه رجوی که استراتژی اش مبتنی بر جنگ مسلحانه است لاجرم خمیر مایه تمام اصول و تاکتیک هایش خشونت و نابودی است. در دهه هشتاد میلادی اکثر گروههای چپ ایرانی که در نوار مرزی ایران و عراق در کردستان بودند نیروهایشان همواره دستخوش کشت و کشتار های درون گروهی و تصفیه فیزیکی بودند و رهبران و مسئولانشان خیلی راحت با یک برچسب نفوذی فردی را اعدام صحرایی می کردند.

رجوی بارها مطرح می کرد که علیرغم حق قانونی مان من اجازه ندادم کسی در سازمان اعدام شود. که البته این یک بلوف بود و برای اینکه خودش را در اذهان نیروها از همۀ رهبران سایر گروهها بالاتر جلوه دهد این بلوف ها را می زد. به باور همه نیروهایی که از این فرقه جدا شده اند اعدام کردن از زندگی با اعمال شاقه در درون فرقه خیلی راحت تر بود.

بر خلاف ادعای رجوی که در فرقه اش اعدام نیست کشته شدن آن تعداد از افراد که در زندان سال 73 در قرارگاه اشرف در عراق زیر شکنجه جان دادند اسمش چیست؟

دهها نفری که برای زهر جشم گرفتن از سایرین در مرز و پشت میدان مین ها رها کردید و کادو برای اخوند ها فرستادید که متاسفانه اکثریت انها شب تاریک بدون کمترین اطلاعات و تجهیراتی روی مین رفتن و کشته و یا نقص عضوشدند اسمش چیست؟

وقتی دادگاه چند هزار نفره بر گزار می کردید و باید صدها نفر روی یک نفر تف کنند و سیلی بربناگوش آن بینوایی که درخواست جدا شدن کرده است بزنند اسمش چیست ؟ دهها مورد خودکشی در درون فرقه اعم از زن و مرد و پیر و جوان که جانشان به لبشان رسیده بود اسمش چیست ؟دستور کشتن جدا شدگان و ترور سیاسی آنها و تعقیب و مراقبت مستمر جدا شده ها و ضرب و شتم های وحشتناک توسط گزمه های فرقه حتی در همین اروپا اسمش چیست؟ حتی شما به یک پدر و مادر پیر یعنی اقای مصطفی محمدی و همسرش هم که برای ملاقات دخترشان در آلبانی هستند رحم نکردید و اول اقدام به ترور سیاسی وی کردید و وقتی زورتان نرسید دهها قلاده از ربات ها یتان را به خیابانهای تیرانا گسیل کردید تا این پدر و مادر را ترور فیزیکی و یا در اذهان بد نام جلو دهند اما از ترس پلیس و قانون ترور را متوقف کردید و فهمیدید که اینجا قلعه اشرف و عراق صدام حسین نیست. بفرمایید این کارها اسمش چیست؟

نتیجه گیری:

فشارهای سیستماتیک و فوق طاقت انسان در تشکیلات برای برده سازی فکری در فرقه نیروها را به مرز جنون می رساند که یک دفعه مانند چله از کمان خارج می شوند و با قبول همه نوع خطرات از فرقه جدا می شوند.

اعمال خشونت طلبانۀ فرقه باعث یک تنش و اصطکاک مستمر بین نیروها شده است. در تشکیلات هیج کس به نفر کنار دستی اش که سالیان یک جا می خورند می خوابند اعتماد ندارد. این درگیریهای مستمر و نا امنی افراد را به سمت درگیری فیزیکی با هم و با فرماندهانشان سوق می دهد. کمتر روزی است که در تشکیلات درگیری و بزن بزن وجود نداشته باشد. افراد در سطح ومدار بالای تشکیلاتی که جدا شده اند خوب می دانند من چه می گویم. در بولتن تشکیلات نیرویی درگیری های فیزیکی قید می شد.

بنابر این؛ فرقۀ رجوی با دو چالش تشکیلات و مناسبات فرقه گرایانه و خشونت و جنگ مسلحانه تا آخرین روز حیاتش دستخوش جدایی نیروها می باشد و فرقه هر ترفندی هم که بکار بگیرد نمی تواند جلوی خروج افراد و ریزش نیرویی را آن هم با این حجم که اکنون دیگر به سطح فرماندهان و حتی زنان عضو شورای مرکزی سازمان رسیده است، بگیرد.

عیسی آزاده

طرح ده ماده ای مریم رجوی یک دروغ بزرگ و کپی  برداری از بیانیه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل

اخیرا تمام دستگاههای وابسه به فرقه رجوی یک پلتفرم قلابی را تحت عنوان پلترفرم موسوم به ده ماده ای مریم قجر در بوق وسرنا می کنند و سعی می کنند چهره کریه این فرقه را بزک کنند

مریم قجر عضدانلود در تاریخ یکم تیر ماه 1395در یک سخنرانی در سالن ویلپنت در حومه پاریس این بیانیه کذایی و قبلابی را اعلام کرد از ان تاریخ تا کنون فرقه رجوی روی این پلتفرم قلابی در حال مانور است. و با وقاحت تمام انرا بعنوان طرح ده ماده ای و پلتفرم مریم قجر قالب میکند .

سابقه امر :

دقیقا 75 سال قبل یعنی در دهم دسامبر 1948 برابر با 19 آذر ماه 1327 در مجمع عمومی سازمان ملل اعلامیه حقوق بشر مصوب شد این اعلامیه دارای سی ماده است که به زبان های مختلف در اینترنت قابل دسترسی است.

این را داشته باشید که در ادامه توضیح خواهم داد که ربط اعلامیه جهانی حقوق بشر با پلتفرم قلابی موسوم به مریم قجر چیست ؟

ضروری است که وضعیت فرقه رجوی را در سال 1392 بررسی کنیم.

با فشار دولت عراق به وزیر خارجه وقت امریکا خانم هیلاری کلینتون اعضا فرقه از کمپ سنتی اشرف در شمال بغداد و در استان دیاله به کمپ تزانزیت لیبرتی در نزدیکی فرودگاه بغداد اخراج شدند و صد نفر را رجوی در پادگان تخلیه شده اشرف بعنوان نگهبان اموال باقی نگهداشته بود. که خودش داستان مفصلی است چون 52 نفر از ان صدنفر قربانی جاه طلبی رجوی شدند و به قتل رسیدند

فرقه رجوی خلع سلاح شده بود و چندین بار ارتش و پلیس عراق به ان حمله کرده بود. وضعیت بسیار بغرنج بود بعد از خروج از اشرف انهم در اکیپ های چند صدنفره از اشرف به لیبرتی افراد دچار یاس و ناامیدی شده بودند و همگی نمی دانستیم سرنوشتمان چه خواهد شد.بحث داغ انروزها این بود که ما همگی به یک یا چند کشور ثالث منتقل خواهیم شد.

در خارج هم هواداران روحیه شان را از دست داده بودند و یک جنگ شدید بین خانواده ها اعضا و دوستان مجاهدین بود که باید رجوی هر چه سریع تر دستور تخلیه کامل از عراق را صادر کند. که نفرات ا ز کشتارنجات پیدا کنند در ان دوران هیچکس تصوری از اینده نداشت و شرایط برای همه از بالا تا پایین تیره و تار بود.

البته بعد از تخلیه کامل همه نفرات از اشرف به لیبرتی رجوی اب پاکی روی دست همه ریخت و در پیامی اعلام کرد که کشور ثالثی در کار نیست در عراق می مانیم و می میریم و لیبرتی پل پیروزی به تهران است. در ان دوران یادم هست در کمپ کانکسی درب و داغان همه در جمع های کوچک می خندیدند که خودت بمان و پل بزن و برو تهران سه دهه سرمان کلاه گذاشتی دیگه خجالت بکش . البته ما می دانستیم که رجوی در کنار مان نیست و قبل از تسلط کامل امریکا بر اشرف فرار را بر قرار ترجیح داده بود.

خلاصه اینکه وضعیت بسیار درهم وبرهمی وجود داشت.

لذا فرقه باید یک فیل هوا میکرد که شاید چند صباحی همه را سرگرم ان کند. زیرا این فرقه در طول حیات اش شکاف زی بوده است و در شکاف با شامورتی بازی افراد را از بالا تا پایین سر کار می گذارد.

من سعی کردم خیلی خلاصه شمایی از ان زمان که مریم این ده ماده را طوطی وار بیان کرد ه است بدهم البته بیان ان شرایط و جنایات رجوی که با خیره سری مانع خروج اعضا از عراق شده است زیاد است و خون های زیادی به زمین ریخته شده است.

از سال 1372 که رجوی مریم را بعنوان ریئس جمهوری دوران انتقال معرفی کرد و او را روانه اروپا نمود هیچ کشوری اورا جدی نگرفت و مورد تمسخر جوامع ایرانیان خارج از کشور قرارگرفت . امریکا هم به او ویزا نداد که به امریکا برود که البته تا کنون مریم حسرت به دل رفتن به امریکاست.

رجوی در نشست های درونی اعلام می کرد که من مریم را به مثابه یک موشک به قلب اروپا شلیک کرد م که یخ ایرانیان خارج از کشور را اب کند

موشک رجوی هم که ظاهرا فاسد بود و عمل نکرد.از عراق هم که رانده شدن بود لذا با کپی برداری از اعلامیه چهانی حقوق بشر با دزدی اشکار یک متن را سرهم بندی کردند و انرا پلتفرم مریم رجوی بعنوان ریئس جمهور در بوق کرنا نمودند و تا توانستد با دادن پول به لابی هایش بعنوان وزیر سابق نماینده سابق ارتشی سابق و تعدادی پارلمانتر این متن بی سر و ته را که کپی برداری از اعلامیه جهانی حقوق بشر است را تبلیغ کنند

ما البته این طرح کذایی را ماده به ماده در کلاب هاووس بررسی کردیم که مورد استقبال شرکت کننده گان قرار گرفت و تعدادی از منتقدین این فرقه نیز سخنرانی داشتند و فریبکاری های این فرقه تبهکار را افشا کردند

چند مثال:

وقتی میگوییم قانون نسبیت انیشتن قبل از انیشتن وجود نداشته یا قانون جاذبه زمین که قبل از نیوتن کسی انرا کشف نکرده بود . یا نظر داروین.و صدها قانون دیگر

اگر هم این ده ماده پلتفرم ابداعی مریم قچر است پس نباید از قبل وجود میداشت ایا اینطوری است؟

این موادی را که فرقه رجوی بنام مریم فرقه ثبت داده است هیچکدام جدید نیستند و از اعلامیه جهانی حقوق بشر دزدیده شده است.

رجوی ناچار بود بعد از شکست اشتراتژی اش در عراق خودش را همرنگ جماعت کند

مریم قجر نه حقوق دان است و نه علوم سیاسی می داند و رشته تحصیلی اش هم ربطی به حقوق و سیاست ندارد.

اخیرا هم مریم رجوی یواشکی و بی سرو صدا با دستور رهبر عقیدتی اش مسعود رجوی جمهوری دموکراتیک اسلامی را به جمهوری دموکراتیک تغییر داد.است و رجوی هم در اطلاعیه های جدیدش کلمه اسلامی را بیان نمی کند.و انرا حذف کرده است .این هم یک نمونه دیگر از شیادی های رجوی است که می خواهد در جو کنونی اعلام کند که هیچ تشابه ساختار حکومتی وی با جمهوری اسلامی ندارد

لذا خلاصه کنم این طرح ده ماده ای که بنام مریم قجر این فرقه روی ان تبلیغ می کند و انرا پلتفرم او می داند با دستکاری و کپی مفاد مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر مدعی یک منشور نوین هستند.

دوستان ما که عمرمان را در این فرقه سپری کردیم هر کجای انرا دست بگزاریم و باز کنیم مفتضح تر از این پلتفروم سرهم بندی شده مریم قجر است.

عیسی آزاده

31 می 2023

خاطرات غلامعلی میرزایی  جدا شده از فرقه رجوی

برای آنانی که هنوز سازمان مجاهدین خلق را نمی شناسند ـ  قسمت اول

غلامعلی میرزایی ، تیرانا ـ سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی 16.11.2018

ا سلام حضور همه دوستان عزيز همانطور كه در اعلاميه اعلام جدايي خودم از فرقه رجوي گفته بودم به زودي در اسرع وقت خاطرات خودم را بر آنچه كه در چند دهه گذشته بر من گذشت را درجهت تنوير افكارعمومي مخصوصا نسل جوان عزيز كشورم به اشتراك خواهم گذاشت.

من غلامعلی میرزایی متولد 1337 از خرم آباد لرستان .دوران دبستان ودبیرستان را براي اينكه بتوانم به پایان برسانم مجبور بودم کارهایي از قبیل کارگری یا كار در مغازه شیرینی فروشی انجام بدم تا بتوانم کمک هزینه ای برای خانواده ام باشم. از آنجایی که سوم دبیرستان نظام قدیم را گرفتم دیگر نمی توانستم ادامه تحصیل بدهم و چون هم کار وهم ادامه درس مشکل بود و از آنجایی که علاقه زیادی داشتم به کشورم خدمت کنم درسال 1353 وارد آموزشگاه نوجوانان در ارتش شدم .البته این با قسمت های ارتش فرق می کرد .آموزشگاه نوجوانان اولین بار بود که در ایران تاسیس شده بود ولی جز نیروی زمینی بود که تحت کمیته مشترک آمریکا وانگلیس آموزش داده می شد.نا گفته نماند که روز اول به ما گفتند که دوره شما دوسال ونیم است ولی با درجه ای جدید همانند افسران .چون در این دوران ما بایستی هم درس نظامی می خواندیم وهم دورس آموزش وپرورش در مقطع دبيرستان را.
در دوسال اول که در پادگانی در تهران پارس بودم. به لحاظ شرایط سخت بود چون آموزشهای شبانه روزی بود .امکانات خوب ولی آموزشهای فشرده که بایستی ترمهای مختلف را می گذراندیم .بعد از دوسال با مدرک تحصیلی دوم نظری علوم تجربی وامتحان نظامی برای گذراندن ادامه دوره نظامی ودوره تکاوری به شیراز منتقل شدم كه پادگاني درمرکز پیاده بود.
البته در تهران آموزشهای اسکی کوهنوردی وغیره را دیده بودم ولي برای دوره تکمیلی به شیراز اعزام شدم .در شیرازهم دوره تکمیلی پیاده با دوره تکاوری که شبانه روزی بود همراه بود. بعد از گذشت شش ماه یک مانور مشترک با هوابرد گذاشته شد در همین موقع بود که خبر رسید که آن درجه ای که قرار بوده به شما بدهند منتفی شده والان گروهبان دومی را به شما ابلاغ می کنیم بعد تصمیم گرفته می شود که چه درجه ای بدهند .با شنیدن این موضوع تمام آنچه را که در نهان داشتیم به در رفت ودیدیم.که،آن وعده ها همه فریب بوده وگرنه مانند سایر قسمتهای نیروی زمینی نفر بعد از یک سال همین درجه را میگرفت وشرایط سخت هم نداشت. از اینجا بود که تصمیم گرفتیم با دوستانم دست به یک اقدام اعتراضی بزنیم. بدون اینکه کسی چیزی بگوید درحالي كه در شرایط مانور بودیم

در یک مرخصی چند ساعته برای آماده کردن الزامات مانور به شهر آمدیم وهر کس رفت شهر خودش .من بعد از 23 روز برگشتم . رکن دو ارتش در واقع همان اطلاعات ارتش مرا احضار کرد و سوال وجواب شروع شد.
کجا بودی؟ چرا رفتی؟ این اغتشاش در ارتش محسوب میشه و…. گفتم تنها رفتم پدرم مریض بوده شش ماه بوده مرخصی نرفتم. با همه تفاصیل گفت که دست ما نیست درجه شما را می گیريم و حقوقتان از همین الان تا شما را بعد از پایان دوره تحویل دادگاه ارتش تهران بدهیم قطع خواهد شد.
بعد از پایان دوره با وجود اینکه بر اساس قانون ارتش هر کس نمره بالاتری داشت هر شهری را که می خواست می توانست انتخاب کند .ولی ما چون دادگاهی بودیم اجبارا ما را به تهران فرستادند.
ادامه دارد