دپو اعضا در البانی

بعد از انتقال کلیه اعضا اسیر از کشور عراق به البانی فرقه رجوی به سردمداری مریم قجر با بوق کرنا اعلام پیروزی کرد و فاز جدیدی را اعلام نمود. برای همگان این سوال ایجاد شده بود که عقب نشینی خف بار از عراق و رجعت به خارجه و بر باد رفتن استراتژی رجوی مرحوم این بلوف سیاسی چه صیغه ای است؟ در همان گرد خاک کردن فرقه و جارو جنجالی که به پا کرده بود یک موضوع هم لابلای بلوف های تو خالی فرقه وجود داشت اما انرا سعی کردن کم رنگ جلوه دهند. انهم اعلام فاز جدید سرنگونی و ورود به یک مرحله نوین از مبارزه بوده است. البته برای کسانی که سالیان با گوشت و پوست و بیش از چند دهه در فرقه زندگی کرده اند مشخص بود که باز هم همانند دوران عراق فرقه وارد یک شعبده دیگری با اعضا اسیر و هوادارانش در خارج از مناسبات تشکیلاتی خواهد شد. بر همین اساس تمام سران فرقه که در اوایل سال 2003 فرار را بر قرار ترجیح داده و راهی اروپا شده بودندو اسیران را سپر بلا قرار داده بودند ریز و درشت و.به تر تیب اجرا نقش به دستور مریم قجر به البانی سرازیر شدند و شروع به منبر رفتن و خواندن روضه پیروزی نمودند. تا زمینه را برای منبر رفتن به اصطلاح ایدئولوژیک مریم قجر اماده نمایند؛ که وی بتواند بقول خودش میوه پیروزی را بچیند و با همان سیاق قبل به اصطلاح کام مجاهدان البانی نشین را شیرین کند. و با اعلام فاز جدید و تمرکز روی انقلاب ایدولوژیک با یک تیر چند نشان بزند. نخست با توجه به تغیر محل از عراق به شرق اروپا همگان را نسبت به خطرات اروپا اگاه سازد که اینجا همانند قرارگاه اشرف ایزوله و استریل نیست اینجا همانند قرارگاه اشرف اطراف ان چند مدار خاکریز و انواع و اقسام سیم های خار دار نیست اینجا مانند اشرف اطراف ان بیابانهای برهوت و لم یزرع نیست .اینجا حتی بنگال های لیبرتی هم نیست که چند مدار حفاظتی برای جلوگیری از خروج افراد وجود داشته باشد.اینجا مثل قرار گاهایتان در عراق نیست که سالی یک بار هم چشمتان به یک زن بدون حجاب نیافتاده باشد. اینجا اروپاست و با تمام رنگ و لعاب هایش .................................. بنابرین نخست باید فکری به حال برادران و خواهرانی که از سال 1368 شمسی به زور و با شعبده بازی های مسعود رجوی طلاقانده شده و در تجرد نگهداشته بود می کرد. زیرا نخستین سوال کلیه افراد از قدیمی تا جدید ترین (که البته جدیدترین هم الان حوالی دهه چهل عمرشان هستند.) اگر فاز عوض شده و استراتژی جنگ مسلحانه در عراق دورانش گذشته است.انقلاب ایدئولوژیک هم مربوط به همان دوران است و علی القاعده باید تاریخ مصرفش تمام شده باشد. چرا ما اسیران باید کماکان در حسرت یک دیدار خانوادگی باشیم.؟ زن و زندگی پیش کشتان باد چرا حتی مارا از دسترسی به سایت های اجتماعی محروم کرده اید؟چرا حتی اجازه نمی دهید ما به تنهایی در خیابانهای البانی یا در سواحل ان قدمی بزنیم و قصه درد و حرمانمان را با درختان و اب دریا بازگو کنیم ایا از درختان و اب دریا هم وحشت دارید ؟ودههاسئوال دیگر ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ ایا درختان و دریا و پارک های البانی هم مزدوران ارتجاع هستند.؟ بطور واقعی این زبان حال همه اسیران است زیرا زندگی انهم بیش از سی سال آنهم بصورت تنگاتنگ با هم طبعا همه مان نگفته حرف های دل هم را می دانیم چه ما که خارج از تشکیلات هستیم و چه کسانی که الان در چنبره تشکیلات اسیرند. بنابراین دپو کردن افراد در اپارتمان های البانی اسیران را بشدت مسئله دار خواهد کردوبدون شک به انحا مختلف افراد تناقضاتشان را بیان می کنند و طبق سیاق ثابت خلاصه تمام تناقضات توسط معاونت تشکیلات جمع بندی و برای مریم ارسال می شود ومثل همیشه باید از جابجایی کاسه بشقاب تا کوچکترین مورد تشکیلاتی به سمع و نظر ایشان برسد. کما اینکه همواره در تشکیلات هیچ امری بالاتر و مهمتر از مسائل تشکیلاتی وجود ندارد. لذا در غیاب رجوی مرحوم باید خانم ایشان تشکیلات را جمع و جور کند.به گواهی بیش از سی سالی که در فرقه رجوی بوده ام حتی در یک مورد هم مسائل و تناقضات خطی و سیاسی و تشکیلاتی توسط بالاترین نفرات تشکیلات قابل حل و فصل شدن نبوده است زیرا اصلی ترین کار مسئولین فرقه در حد وراجی و نشخوار بیانات رهبر بوده است. البته هیچ وقت هم در فرقه چنین اجازه ای به هیچ فردی در هر جایگاهی هم که باشد داده نشده است که پیرامون مسائل خطی و استراتژی با افراد وارد بحث و جدل شود. در این زمینه هم این اختیار مختص رهبر عقیدتی است . اخبار غیر رسمی حاکی از این است که تا کنون بیش از یکصد و پنجاه نفر از فرقه جدا شده اند و الان در البانی و البته تحت کنترل و خارج تشکیلات زندگی می کنند. تلاش فرقه این است که از تشکیل کمپ یا محلی تحت عنوان جدا شدگان در البانی جلوگیری کند.لذا فرقه سعی می کند با گرفتن خانه و دادن مبلغی ماهانه به افراد جدا شده انها را بصورت انفرادی و یا ماکزیمم دویا سه نفر در خانه های اجاره ای که فرقه اجاره انها را می پردازد نگهدارد. اصلی ترین مرز سرخی هم که برای این افراد مشخص کرده است عدم ارتباط با افراد جدا شده در اروپاست. و طبعا این افراد هم به دلیل اینکه اواره کوچه و خبابانهای البانی نشوند فعلا به این خواسته فرقه تن داده اند. تعدادی از این افراد از ترس قطع شدن حقوق شان حتی از ارتباط با خانواده هایشان هم وحشت دارند. بنابریان با توجه به جو متشنج تشکیلات و مسئله دار شدن نفرات فرقه دوراه در پیش دارد یا مثل دهه هفتاد و هشتاد در عراق به اصطلاح خودش فضا را رادیکالیزه کند تا کسی جرات نفس کشیدن بر خلاف تشکیلات را نداشته باشد و با بگیر و ببند و نشست های چند هزار نفره نسق همه را بگیرد یا اینکه با توجه به فضای جدید با افراد مدارا کند و پیچ و مهره های تشکیلات را کمی شل کند. البته نه در حدی که افراد بخواهند پایشان را از گلیم تشکیلات دراز تر کنند. لذا فعلا با دپو کردن افراد در اپارتمانها وسرگرم کردن انها با بحث های سیاسی و بهم زدن اش اعلام فاز جدید تن داده است. زیرا فرقه تا حدودی روی انتخابات امریکا و رو کار امدن رئیس جمهور جدید به لحاظ خطی سرمایه گذاری کرده است. ونقطه تلاقی یک جنگ و رویایی با رژیم ایران و امریکا در سوریه را پیش بینی کرده است.یعنی باز هم ادامه همان استراتژی جرقه و جنگ که شابد در این اثنا تغاری بکشند ............... بنابراین اعلام فاز جدید تحت عنوان فاز سیاسی که با فشار های بین المللی رژیم سرنگون می شود و مهرتابان به جایگاه رئیس جمهوری نائل خواهد شد. پایه های این اصل استراتژی جدید را بنا کرده است. باید به نویسنده یا دیکته کننده این استراتژی گفت به چه دلیل اینقدر لقمه را تاب می دهید و می خواهید از پس گردن وارد دهان کنید. مثل بقیه احزاب و سازمانهایی که خیلی محترمانه اعلام شکست کردند و از گذشته شان درس عبرت گرفتند شما هم اعلام کنید که مبارزه کنونی و اینده مان یک مبارزه سیاسی است.وآن خط واستراتژی دورانش تمام شده است زیرا دیگر نه از ارتش ازادیبخش خبری است و نه از عراق بعنوان ژئوپلتیک منطقه ایا تا بحال مبارزه سیاسی قهر امیز شنیده اید؟ در اینجا لازم است یک موضوع را متذکر شد که پایه و مبنا این خط جدید حضور در البانی است و شرایطی که دولت البانی از سران این فرقه و حامیان انها برای ادامه حضورشان در البانی خواسته است. زیرا هیچ وقت دولت البانی بخاطر منافع و مصالح مردم و کشورش حاضر نمی شود یک فرقه را با شعارهای سرنگونی انهم از طریق جنگ مسلحانه در کشور ش تحمل کند. انهم یک کشور اروپای شرقی با یک دموکراسی نوپا که هر روز شاید یک بلوا سیاسی در آن کشور هستیم. فرقه و سران ان هیچ وقت با اعضا و مردم ایران طی بیش از سه دهه نه صادق بوده اند و نه اعضا و مردم ایران محرم انها بوده اند. هیچ وقت سران فرقه شرایط حضورشان در البانی و تعهداتی که به امریکا و عربستان و دولت البانی داده اند را به اعضا نمی گویند.کما اینکه هیچ وقت داد و ستد های نفتی و قرار دادهای اطلاعاتی با صدام حسین را به اعضا نگفتند. بجز تعداد اندکی از افراد که دست اندر کار بودند. تا زمانیکه فیلم های چاپلوسی رجوی محروم در مقابل رئیس اطلاعات عراق و دادن اطلاعات به سازمان اطلاعات عراق توسط عباس داروی در یوتیوپ منتشرنشده بود کسی نمی دانست .زیرا رجوی در تمام دورانی که در عراق بودیم می گفت ما همانند یک دولت در دولت هستیم و همه چیز را خودمان از ارتش عراق خریده ایم. در نتیجه دپو فله ای افراد در البانی و اعلام فاز جدید سیاسی تحت فشار دولت البانی و از همه مهمتر اذعان به منحل شدن ارتش موهوم رجوی مرحوم مشکلات بنیادی و پایه ای اعضا اسیر را حل نخواهد کرد. زیرا اگر دوران عوض شده است و فاز جدیدی در ورای تمام فاز های گذشته اعلام شده است. نخست باید : مریم قجرعضدانلو خیمه شب بازی انقلاب را تعطیل کند. و در تجرد نگه داشتن اجباری نفرات را خاتمه داده و بگذارد افراد بادنیای بیرون ارتباط داشته باشند.که در گام نخست ان اجازه به خانواده ها برای دیدن عزیرانشان است عیسی ازاده پاریس 5 نوامبر 2016

زنده‌یاد ابوالقاسم یغمایی: صدای وجدان در برابر سکوت و خیانت

زنده‌یاد ابوالقاسم یغمایی: صدای وجدان در برابر سکوت و خیانت

با اندوه و تأسف عمیق، خبر درگذشت زنده‌یاد ابوالقاسم یغمایی، از اعضای فعال و پرتوان انجمن نجات، در روزهای اخیر قلب بسیاری از خانواده‌های داغدیده و فعالان حقوق بشر را به درد آورد. مردی شریف، مقاوم و وفادار به حقیقت، که سال‌ها از حقانیت خانواده‌های اعضای گرفتار در تشکیلات تروریستی رجوی دفاع کرد و هرگز فریب ,دروغ‌ها و تزویرهای تبلیغاتی تشکیلات رجوی را نخورد.

ابوالقاسم یغمایی تنها یک فعال سیاسی یا عضو انجمن نبود؛ او وجدان بیدار جامعه‌ای بود که سال‌ها صدای خاموش‌شدگان را فریاد زد. در مقابل دستگاه فریب، تحریف و خشونت تشکیلات مافیایی رجوی . او جانب حقیقت و انسانیت را گرفت. زبانش در برابر ظلم بند نیامد و قلبش برای آزادی انسان‌هایی می‌تپید که در حصار ذهنی و فیزیکی باند تبهکار رجوی گرفتار شده‌اند.

همواره دستگاه دروغپرداز رجوی انچه شایسته شخص رجوی بود را به شادروان یغمایی نسبت می داد علاوه ، بردشمنان آزادی، بلکه از نزدیک‌ترین کسانش نیز مورد بی‌مهری و بی‌انصافی قرار گرفت. اسماعیل یغمایی، برادر ناتنی او، که روزگاری شاعر دربار رجوی بود و اینک به جرگه سلطنت‌طلبان پیوسته است، به جای گرامیداشت خاطره برادرش، با فحاشی و بی‌عدالتی زبان به تخریب او گشود. این رفتار نه‌تنها مایه تأسف، بلکه سندی دیگر بر دشواری راهی است که امثال ابوالقاسم یغمایی انتخاب کرده‌اند: راه حقیقت، با همه هزینه‌هایش.

تشکیلات مافیایی رجوی نیز، همچون همیشه، در برابر هر صدای مستقل و آزاد، دست به فحاشی و ترور شخصیت زد و نسبت به این مرد شریف توهین‌های بی‌شرمانه‌ای روا داشت. اما تاریخ نشان داده است که در بلندمدت، حقیقت زنده می‌ماند و دروغ‌پردازان رسوا خواهند شد.

اکنون، در غیاب او، وظیفه ماست که صدای او را زنده نگه داریم. صدایی که از اعماق رنج خانواده‌هایی می‌آمد که فرزندان‌شان در اشرف و لیبرتی و امروز در کمپ آلبانی گرفتار شده‌اند. یادش را گرامی می‌داریم نه فقط برای شخصیت او، بلکه برای راهی که رفت و پرچمی که برافراشت.

در برابر هجمه‌ بی‌اخلاقان، ما می‌ایستیم. به احترام صداقت و جسارت ابوالقاسم یغمایی، یکبار دیگر بر تعهد خود برای افشای حقیقت، دفاع از خانواده‌ها و روشنگری علیه تشکیلات تروریستی رجوی پای می‌فشاریم.

روحش شاد و راهش پررهرو باد.

عیسی آزاده

حملات سایبری باند تبهکار رجوی؛ تقلا برای خفه‌کردن صدای حقیقت

حملات سایبری باند تبهکار رجوی؛ تقلا برای خفه‌کردن صدای حقیقت

.....................................................................................................................................

در روزهایی که افشاگری‌های اعضای جداشده از تشکیلات مافیایی رجوی شدت گرفته و پرده از سال‌ها فریب، سرکوب و فساد درون‌سازمانی این تشکیلات برداشته می‌شود، ارتش سایبری این گروه تروریستی وارد عمل شده تا به هر شکل ممکن صدای مخالفان را خاموش کند. حملات سازمان‌یافته به اکانت‌های توئیتری و اینستاگرامی و فیس بوکی و تلگرامی فعالانی که از این تشکیلات جدا شده اند و امروز به افشای واقعیت‌های ناگفته می‌پردازند، نمونه‌ای آشکار از ترس عمیق سران باند رجوی و دار و دسته از روشنگری عمومی است.

این حملات معمولاً با گزارش‌های دسته‌جمعی، ریپورت‌های جعلی و استفاده فله ای از هزاران اکانت فیک انجام می‌شود؛ تاکتیکی قدیمی اما نشانه‌ای روشن از یک حقیقت: باند رجوی چیزی برای دفاع ندارد، پس به سرکوب دیجیتال متوسل می‌شود. هراس رهبران پوسیده‌ای چون مسعود رجوی که سال‌هاست در سایه پنهان شده، و مریم قجر عضدانلو که با نقاب "اپوزیسیون دموکرات" سعی در فریب افکار عمومی دارد، از صدای کسانی‌ست که خود شاهد و قربانی بودند.

افشاگری اعضای جداشده، آینه‌ای‌ست تمام‌نما از ماهیت استبدادی، زن‌ستیز، فرقه‌گرایانه و خشونت‌بار این گروه که با شعارهای دروغین آزادی و عدالت، جان و روح صدها نفر را گروگان گرفت. حالا که حقیقت در حال شنیده‌شدن است، ماشین سایبری‌شان به جان شبکه‌های اجتماعی افتاده.

اما تجربه نشان داده که حقیقت را نمی‌توان با فیک‌اکانت‌ها خاموش کرد. هر ریپورت، تنها صدای افشاگری را بلندتر می‌کند. این نبرد بین فریب و آگاهی، دیر یا زود نتیجه‌اش مشخص خواهد شد — و به نفع حقیقت خواهد بود.و رجوی رسواتر از قبل می شود

#رهبر_زیر_خاکی

#مریم_همسر_غصبی

#افشاگری_اعضا

#تروریسم_سایبری

#منافقین_ضد_خلق

طنز تلخ تاریخ؛ از انتقاد به اوجالان تا فرار همیشگی رجوی

طنز تلخ تاریخ؛ از انتقاد به اوجالان تا فرار همیشگی رجوی

در یکی از موضع‌گیری‌های قدیمی، مسعود رجوی .رهبر فراری و پنهان‌نشین تشکیلات تروریستی با زبان تند و پرادعا، به عبدالله اوجالان، رهبر حزب کارگران کردستان (پ‌ک‌ک)، تاخت و دستگیری او را ناشی از «جدا شدن از نیروها» و «ترک صحنه» دانست. رجوی در آن زمان، خود را نماد مقاومت و مبارزه معرفی میکرد و اوجالان را به دلیل واگذاری موقعیتش در شرایط بحرانی، شماتت می‌کرد. اما گذر زمان نشان داد که این انتقادها بیشتر از آنکه ریشه در واقعیت داشته باشد، ناشی از نوعی فرافکنی بود؛ چراکه عملکرد شخص رجوی، لبریز از صحنه‌گریزی، فرار، و پنهان‌کاری در لحظات حساس تاریخ معاصر است.

نگاهی کوتاه به کارنامه مسعود رجوی، ما را با فهرستی طولانی از عقب‌نشینی‌های تاکتیکی اما در اصل بزدلانه مواجه می‌کند:

  • فرار از تهران در تیرماه ۱۳۶۰، درست زمانی که سازمان مجاهدین با بحران مشروعیت داخلی و واکنش قاطع نظام مواجه شده بود. رجوی به‌جای ماندن در کنار اعضا و مدیریت بحران، با لباس مبدل سوار هواپیما شد و به فرانسه گریخت.
  • فرار از پاریس در سال ۱۳۶۵، هنگامی که احتمال بازداشت به‌دلیل فعالیت‌های تروریستی و درخواست‌های اینترپل افزایش یافت؛ این بار مقصد او بغداد بود و پناه بردن به آغوش صدام حسین.
  • فرار از عراق در سال ۲۰۰۳، تنها یک ماه پیش از سقوط صدام؛ فردی که رجوی و سازمانش سال‌ها به‌عنوان ستون پنجم و ارتش خصوصی صدام حسین مزدوری می کردند. درحالی‌که اعضای ساده و نیروهای رده پایین سازمان در معرض تهاجم و حملات هوایی نیروهای ائتلاف بودند، رهبر خودخوانده سازمان مخفی شد و تا امروز نیز خبری از حضور علنی‌اش نیست.

طنز تلخ ماجرا در اینجاست که اکنون، در شرایطی که عبدالله اوجالان از درون زندان، خواستار پایان مبارزه مسلحانه شده و راه حل سیاسی را مطرح کرده است، رجوی و تشکیلات فرسوده و منزوی‌اش در سکوت مرگبار فرو رفته‌اند. نه بیانیه‌ای، نه موضع‌گیری رسمی، و نه حتی نشان کوچکی از درک تحولات منطقه‌ای و جهانی. آیا این سکوت به معنای اعلام شکست و پذیرش بی‌سرانجامی راهی است که سازمان مجاهدین خلق طی کرد؟ یا قرار است باز هم رهبری که همیشه در پشت صحنه مانده، آخرین نفرات وفادار را نیز قربانی توهمات پوسیده کند؟

واقعیت این است که رجوی، برخلاف چریک‌های کلاسیک که جانشان را در کف دست می‌گذاشتند، هیچ‌گاه اهل ریسک نبوده. او همواره یک قاعده ساده را دنبال کرده: «تا خطر جدی شد، فرار کن». این قاعده‌ی بزدلانه نه‌تنها او را از پاسخگویی فراری داده، بلکه هزینه‌های جبران‌ناپذیری را بر اعضا و خانواده‌های گرفتار این سازمان تحمیل کرده است.

آیا اکنون زمان آن نرسیده که پرده آخر این نمایش نیز فرو افتد؟ آیا مسعود رجوی، اگر هنوز زنده باشد، جرأت اعلام انحلال رسمی این سازمان شکست‌خورده را دارد؟ یا همچنان به امید توهم بازگشت به قدرت، اعضای باقی‌مانده را نیز به کشتن خواهد داد؟

بقلم عیسی آزاده

«

تب و تاب‌های مریم قجر عضدانلو؛ از خواب ترامپ تا کابوس لابی‌های بی‌ثمر

تب و تاب‌های مریم قجر عضدانلو؛ از خواب ترامپ تا کابوس لابی‌های بی‌ثمر

به قلم عیسی آزاده

در کوران تحولات سیاسی خاورمیانه و هم‌زمان با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا، مریم قجر عضدانلو، سرکرده تشکیلات تروریستی منافقین، بار دیگر به خواب‌های طلایی و توهمات استراتژیک خود دامن زد. او که سال‌هاست با دست دراز کردن به سوی قدرت‌های خارجی، کاسه گدایی‌اش را از این پارلمان به آن کنگره می‌برد، این‌ بار دل به سفر ترامپ به کشورهای حاشیه خلیج فارس بسته بود؛ شاید که دست تقدیر از آستین جنگ‌طلبی رئیس‌جمهور آمریکا بیرون آید و تغاری بشکند و ماستی بریزد تا جهان گردد به کام کاسه‌لیسان.

اما نتیجه چه شد؟ نه‌تنها دونالد ترامپ در این سفر حاضر نشد نام تاریخی «خلیج فارس» را تحریف کند، بلکه با لحنی دور از انتظار برای جماعت جنگ‌طلب گفت: «احساسم این است که با ایران کارمان درست می‌شود.» همین جمله ساده، همچون آب سردی بود که بر آتش امیدهای مریم قجر ریخته شد.

زنکی که سال‌ها با مزدوری و اعمال جنایتکارانه تروریستی، به دنبال تجزیه و تخریب ایران بود، حالا پس از شوک بی‌مهری ارباب، به سوی اروپا خزیده است تا مگر در تار و پود شکاف‌های ژئوپلیتیکی، حیات خفیف خود را ادامه دهد.

لابی‌گری‌های نخ‌نما؛ نانی که در تنور اروپا نپخت

مریم قجر، در فقدان هرگونه پایگاه اجتماعی، سال‌هاست به دلارهای بادآورده دل بسته و به خیال خام خود، با پول‌پاشی و تطمیع سیاست‌مداران بازنشسته، در پی کسب مشروعیت بین‌المللی است. او با استخدام صدها نماینده پیشین پارلمان، وزیر، و ژنرال‌های بازنشسته، صحنه‌ای ساختگی از «حمایت جهانی» ترتیب داده که با اندکی دقت، جعلی بودن آن بر همگان آشکار می‌شود.

جعل امضا، تحریف بیانیه‌ها و صحنه‌سازی‌هایی با حضور سیاست‌مداران از رده خارج، بخشی از تئاتری است که این تشکیلات مافیایی در پارلمان‌های اروپا به راه انداخته است. با این حال، حتی این تلاش‌ها نیز نتوانسته مرهمی بر زخم انزوای سیاسی آن‌ها باشد. اروپا نه حاضر است این گروه را به‌عنوان یک آلترناتیو جدی بپذیرد، و نه چشم بر گذشته‌ی خونین و کارنامه سیاه آنان می‌بندد؛ صرفاً از آنان به‌عنوان کارتی موقت برای بازی‌های سیاسی استفاده می‌کند.

کاسه‌گدایی که هیچ‌گاه پر نشد

در چهار دهه گذشته، مریم قجر عضدانلو با تکرار مستمر ترفندهای گدایی سیاسی، خود را به شخصیتی مفتضح بدل کرده است؛ شخصیتی که حتی با دلارهای سعودی و وعده‌های آمریکایی هم کاسه‌اش پر نشد. نه دل غرب برای او سوخت، نه سیاست‌مداری جدی حاضر شد حیثیت خود را برای یک گروه منفور هزینه کند. ترامپ هم که به زعم او «فرشته نجات» بود نشان داد که حتی تف هم در کف دست رجوی نینداخت.

و امروز، در میانه فشارهای سیاسی اروپا و مذاکرات ایران با قدرت‌های جهانی، رجوی مفلوک هر از گاهی از داخل قبر، پیامکی برای همسر غضبی اش می‌فرستد. اما او، همچون موجودی انگلی که از شکاف‌ها تغذیه می‌کند، همچنان در توهمات خود دست و پا می‌زند و بیش از چهل سال است که سرگرم محمل‌بافی است.