مرگ‌های پیاپی در اشرف ۳؛ حقیقتی تلخ  در پس پرده تشکیلات تروریستی رجوی

مرگ‌های پیاپی در اشرف ۳؛ حقیقتی تلخ

در پس پرده تشکیلات تروریستی رجوی

باز هم یکی دیگر از اسیران گرفتار در قلعه موسوم به «اشرف ۳» در آلبانی، خبر مرگش بر روی سایت‌های وابسته به تشکیلات تروریستی رجوی منتشر شد. چندی پیش خبر درگذشت کیومرث خلخال رسانه‌ای شد و امروز نیز مرگ علی‌اصغر اکبرنیا اعلام گردید.

این همه مرگ و میر در جمعیتی کمتر از دو هزار نفر چه معنایی دارد؟ آیا عامل اصلی آن فشارهای طاقت‌فرسای روحی و روانی‌ای نیست که سران سازمان موسوم به مجاهدین خلق بر اعضای نگون‌بخت تحمیل می‌کنند؟

تناقض تلخ ماجرا آنجاست که رهبران این تشکیلات از بهترین امکانات پزشکی در معتبرترین بیمارستان‌های اروپا بهره‌مندند، در حالی که اعضای سالخورده و بیمار، بدون کمترین رسیدگی درمانی، یکی پس از دیگری قربانی می‌شوند.

این مرگ‌های خاموش زنگ هشداری است برای وجدان‌های بیدار؛

آیا وقت آن نرسیده است که جامعه جهانی و نهادهای حقوق بشری به وضعیت انسانی این زندانیان فراموش‌شده توجه کنند؟

ضمن هشدار نسبت به ادامه این روند خطرناک، از سازمان ملل متحد، نهادهای حقوق بشری و دولت آلبانی درخواست می شود که :

1. نظارت فوری و مستقل بر وضعیت ساکنان اشرف ۳ در البانی اعمال شود.

2. امکان دسترسی خانواده‌ها به عزیزانشان فراهم گردد.

3. شرایط درمانی و انسانی این افراد تضمین شود.

سکوت در برابر این مرگ‌های خاموش، همدستی با رهبران تشکیلات تروریستی رجوی است که زندگی اعضا را قربانی مطامع سیاسی خود کرده‌اند.

یورش به اشرف، امتیاز به تروریسم؛ سیاست دوگانه دولت آلبانی در قبال گروهک منافقین

یورش به اشرف، امتیاز به تروریسم؛ سیاست دوگانه دولت آلبانی در قبال گروهک منافقین

https://www.facebook.com/share/p/1AV2mdphqm/

نویسنده: عیسی آزاده

30خرداد ۱۴۰۲، برابر با ژوئن ۲۰۲۳، نقطه عطفی در مواجهه دولت آلبانی با گروهک تروریستی مجاهدین خلق بود. در این روز، نیروهای پلیس این کشور با یورش به مقر موسوم به «اشرف ۳» در شهر مانز، تجهیزات دیجیتال وابسته به این تشکیلات تروریستی را توقیف کردند و ظاهراً با هدف محدودسازی فعالیت‌های غیرقانونی این گروهک وارد عمل شدند. با این حال، اقدام اولیه‌ای که می‌توانست آغازی بر پایان مماشات با یک سازمان تروریستی باشد، نه‌تنها ادامه نیافت، بلکه با سکوت و انفعال دولت ادی راما در ماه‌های بعد همراه شد؛ سکوتی که به‌زعم بسیاری از تحلیل‌گران، به نوعی چراغ سبز به فعالیت‌های سایبری و تبلیغاتی این گروهک تروریستی تعبیر شده است.

دوگانگی در رفتار، ابهام در سیاست

برخلاف انتظار افکار عمومی و نهادهای ناظر بین‌المللی، دولت آلبانی پس از آن عملیات، هیچ اقدام بازدارنده ملموس دیگری در قبال گروهک منافقین انجام نداد. کمپ اشرف ۳ که سال‌هاست به پناهگاه تبلیغاتی و سایبری این گروهک بدل شده، همچنان بدون محدودیت جدی به فعالیت خود ادامه می‌دهد. گزارش‌های متعدد رسانه‌ای و تحقیقاتی، از جمله گزارش رسمی شرکت «متا» (مالک فیس‌بوک)، حاکی از آن است که هزاران حساب کاربری جعلی متعلق به این تشکیلات تروریستی، از داخل خاک آلبانی هدایت می‌شوند و در فضای مجازی به عملیات روانی، نشر اطلاعات کذب، تحریک اقشار ناآگاه و تخریب چهره ایران مشغول‌اند.

کمپ اشرف ۳؛ پناهگاه یا قرارگاه؟

سؤال اساسی که ذهن بسیاری از ناظران را به خود مشغول کرده، این است: ماهیت واقعی کمپ اشرف ۳ چیست؟ آیا این مکان، مطابق ادعای رسمی دولت آلبانی، صرفاً محل اسکان پناهجویان سیاسی است، یا در عمل به یک مقر تروریستی بدل شده که قوانین داخلی آلبانی و قواعد بین‌المللی را نقض می‌کند؟ بررسی‌ها نشان می‌دهد که اعضای حاضر در این کمپ نه تنها از حقوق فردی و اجتماعی اولیه – نظیر ارتباط آزاد با خانواده – محروم‌اند، بلکه تحت فشار شدید روانی و فکری از سوی سران این تشکیلات قرار دارند. خانواده‌های این افراد، سال‌هاست اجازه دیدار با فرزندان خود را ندارند و مکرراً از سوی مسئولان کمپ و حتی برخی نهادهای امنیتی آلبانی، از ورود به این مقر منع شده‌اند

دپو اعضا در البانی

بعد از انتقال کلیه اعضا اسیر از کشور عراق به البانی فرقه رجوی به سردمداری مریم قجر با بوق کرنا اعلام پیروزی کرد و فاز جدیدی را اعلام نمود. برای همگان این سوال ایجاد شده بود که عقب نشینی خف بار از عراق و رجعت به خارجه و بر باد رفتن استراتژی رجوی مرحوم این بلوف سیاسی چه صیغه ای است؟ در همان گرد خاک کردن فرقه و جارو جنجالی که به پا کرده بود یک موضوع هم لابلای بلوف های تو خالی فرقه وجود داشت اما انرا سعی کردن کم رنگ جلوه دهند. انهم اعلام فاز جدید سرنگونی و ورود به یک مرحله نوین از مبارزه بوده است. البته برای کسانی که سالیان با گوشت و پوست و بیش از چند دهه در فرقه زندگی کرده اند مشخص بود که باز هم همانند دوران عراق فرقه وارد یک شعبده دیگری با اعضا اسیر و هوادارانش در خارج از مناسبات تشکیلاتی خواهد شد. بر همین اساس تمام سران فرقه که در اوایل سال 2003 فرار را بر قرار ترجیح داده و راهی اروپا شده بودندو اسیران را سپر بلا قرار داده بودند ریز و درشت و.به تر تیب اجرا نقش به دستور مریم قجر به البانی سرازیر شدند و شروع به منبر رفتن و خواندن روضه پیروزی نمودند. تا زمینه را برای منبر رفتن به اصطلاح ایدئولوژیک مریم قجر اماده نمایند؛ که وی بتواند بقول خودش میوه پیروزی را بچیند و با همان سیاق قبل به اصطلاح کام مجاهدان البانی نشین را شیرین کند. و با اعلام فاز جدید و تمرکز روی انقلاب ایدولوژیک با یک تیر چند نشان بزند. نخست با توجه به تغیر محل از عراق به شرق اروپا همگان را نسبت به خطرات اروپا اگاه سازد که اینجا همانند قرارگاه اشرف ایزوله و استریل نیست اینجا همانند قرارگاه اشرف اطراف ان چند مدار خاکریز و انواع و اقسام سیم های خار دار نیست اینجا مانند اشرف اطراف ان بیابانهای برهوت و لم یزرع نیست .اینجا حتی بنگال های لیبرتی هم نیست که چند مدار حفاظتی برای جلوگیری از خروج افراد وجود داشته باشد.اینجا مثل قرار گاهایتان در عراق نیست که سالی یک بار هم چشمتان به یک زن بدون حجاب نیافتاده باشد. اینجا اروپاست و با تمام رنگ و لعاب هایش .................................. بنابرین نخست باید فکری به حال برادران و خواهرانی که از سال 1368 شمسی به زور و با شعبده بازی های مسعود رجوی طلاقانده شده و در تجرد نگهداشته بود می کرد. زیرا نخستین سوال کلیه افراد از قدیمی تا جدید ترین (که البته جدیدترین هم الان حوالی دهه چهل عمرشان هستند.) اگر فاز عوض شده و استراتژی جنگ مسلحانه در عراق دورانش گذشته است.انقلاب ایدئولوژیک هم مربوط به همان دوران است و علی القاعده باید تاریخ مصرفش تمام شده باشد. چرا ما اسیران باید کماکان در حسرت یک دیدار خانوادگی باشیم.؟ زن و زندگی پیش کشتان باد چرا حتی مارا از دسترسی به سایت های اجتماعی محروم کرده اید؟چرا حتی اجازه نمی دهید ما به تنهایی در خیابانهای البانی یا در سواحل ان قدمی بزنیم و قصه درد و حرمانمان را با درختان و اب دریا بازگو کنیم ایا از درختان و اب دریا هم وحشت دارید ؟ودههاسئوال دیگر ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ ایا درختان و دریا و پارک های البانی هم مزدوران ارتجاع هستند.؟ بطور واقعی این زبان حال همه اسیران است زیرا زندگی انهم بیش از سی سال آنهم بصورت تنگاتنگ با هم طبعا همه مان نگفته حرف های دل هم را می دانیم چه ما که خارج از تشکیلات هستیم و چه کسانی که الان در چنبره تشکیلات اسیرند. بنابراین دپو کردن افراد در اپارتمان های البانی اسیران را بشدت مسئله دار خواهد کردوبدون شک به انحا مختلف افراد تناقضاتشان را بیان می کنند و طبق سیاق ثابت خلاصه تمام تناقضات توسط معاونت تشکیلات جمع بندی و برای مریم ارسال می شود ومثل همیشه باید از جابجایی کاسه بشقاب تا کوچکترین مورد تشکیلاتی به سمع و نظر ایشان برسد. کما اینکه همواره در تشکیلات هیچ امری بالاتر و مهمتر از مسائل تشکیلاتی وجود ندارد. لذا در غیاب رجوی مرحوم باید خانم ایشان تشکیلات را جمع و جور کند.به گواهی بیش از سی سالی که در فرقه رجوی بوده ام حتی در یک مورد هم مسائل و تناقضات خطی و سیاسی و تشکیلاتی توسط بالاترین نفرات تشکیلات قابل حل و فصل شدن نبوده است زیرا اصلی ترین کار مسئولین فرقه در حد وراجی و نشخوار بیانات رهبر بوده است. البته هیچ وقت هم در فرقه چنین اجازه ای به هیچ فردی در هر جایگاهی هم که باشد داده نشده است که پیرامون مسائل خطی و استراتژی با افراد وارد بحث و جدل شود. در این زمینه هم این اختیار مختص رهبر عقیدتی است . اخبار غیر رسمی حاکی از این است که تا کنون بیش از یکصد و پنجاه نفر از فرقه جدا شده اند و الان در البانی و البته تحت کنترل و خارج تشکیلات زندگی می کنند. تلاش فرقه این است که از تشکیل کمپ یا محلی تحت عنوان جدا شدگان در البانی جلوگیری کند.لذا فرقه سعی می کند با گرفتن خانه و دادن مبلغی ماهانه به افراد جدا شده انها را بصورت انفرادی و یا ماکزیمم دویا سه نفر در خانه های اجاره ای که فرقه اجاره انها را می پردازد نگهدارد. اصلی ترین مرز سرخی هم که برای این افراد مشخص کرده است عدم ارتباط با افراد جدا شده در اروپاست. و طبعا این افراد هم به دلیل اینکه اواره کوچه و خبابانهای البانی نشوند فعلا به این خواسته فرقه تن داده اند. تعدادی از این افراد از ترس قطع شدن حقوق شان حتی از ارتباط با خانواده هایشان هم وحشت دارند. بنابریان با توجه به جو متشنج تشکیلات و مسئله دار شدن نفرات فرقه دوراه در پیش دارد یا مثل دهه هفتاد و هشتاد در عراق به اصطلاح خودش فضا را رادیکالیزه کند تا کسی جرات نفس کشیدن بر خلاف تشکیلات را نداشته باشد و با بگیر و ببند و نشست های چند هزار نفره نسق همه را بگیرد یا اینکه با توجه به فضای جدید با افراد مدارا کند و پیچ و مهره های تشکیلات را کمی شل کند. البته نه در حدی که افراد بخواهند پایشان را از گلیم تشکیلات دراز تر کنند. لذا فعلا با دپو کردن افراد در اپارتمانها وسرگرم کردن انها با بحث های سیاسی و بهم زدن اش اعلام فاز جدید تن داده است. زیرا فرقه تا حدودی روی انتخابات امریکا و رو کار امدن رئیس جمهور جدید به لحاظ خطی سرمایه گذاری کرده است. ونقطه تلاقی یک جنگ و رویایی با رژیم ایران و امریکا در سوریه را پیش بینی کرده است.یعنی باز هم ادامه همان استراتژی جرقه و جنگ که شابد در این اثنا تغاری بکشند ............... بنابراین اعلام فاز جدید تحت عنوان فاز سیاسی که با فشار های بین المللی رژیم سرنگون می شود و مهرتابان به جایگاه رئیس جمهوری نائل خواهد شد. پایه های این اصل استراتژی جدید را بنا کرده است. باید به نویسنده یا دیکته کننده این استراتژی گفت به چه دلیل اینقدر لقمه را تاب می دهید و می خواهید از پس گردن وارد دهان کنید. مثل بقیه احزاب و سازمانهایی که خیلی محترمانه اعلام شکست کردند و از گذشته شان درس عبرت گرفتند شما هم اعلام کنید که مبارزه کنونی و اینده مان یک مبارزه سیاسی است.وآن خط واستراتژی دورانش تمام شده است زیرا دیگر نه از ارتش ازادیبخش خبری است و نه از عراق بعنوان ژئوپلتیک منطقه ایا تا بحال مبارزه سیاسی قهر امیز شنیده اید؟ در اینجا لازم است یک موضوع را متذکر شد که پایه و مبنا این خط جدید حضور در البانی است و شرایطی که دولت البانی از سران این فرقه و حامیان انها برای ادامه حضورشان در البانی خواسته است. زیرا هیچ وقت دولت البانی بخاطر منافع و مصالح مردم و کشورش حاضر نمی شود یک فرقه را با شعارهای سرنگونی انهم از طریق جنگ مسلحانه در کشور ش تحمل کند. انهم یک کشور اروپای شرقی با یک دموکراسی نوپا که هر روز شاید یک بلوا سیاسی در آن کشور هستیم. فرقه و سران ان هیچ وقت با اعضا و مردم ایران طی بیش از سه دهه نه صادق بوده اند و نه اعضا و مردم ایران محرم انها بوده اند. هیچ وقت سران فرقه شرایط حضورشان در البانی و تعهداتی که به امریکا و عربستان و دولت البانی داده اند را به اعضا نمی گویند.کما اینکه هیچ وقت داد و ستد های نفتی و قرار دادهای اطلاعاتی با صدام حسین را به اعضا نگفتند. بجز تعداد اندکی از افراد که دست اندر کار بودند. تا زمانیکه فیلم های چاپلوسی رجوی محروم در مقابل رئیس اطلاعات عراق و دادن اطلاعات به سازمان اطلاعات عراق توسط عباس داروی در یوتیوپ منتشرنشده بود کسی نمی دانست .زیرا رجوی در تمام دورانی که در عراق بودیم می گفت ما همانند یک دولت در دولت هستیم و همه چیز را خودمان از ارتش عراق خریده ایم. در نتیجه دپو فله ای افراد در البانی و اعلام فاز جدید سیاسی تحت فشار دولت البانی و از همه مهمتر اذعان به منحل شدن ارتش موهوم رجوی مرحوم مشکلات بنیادی و پایه ای اعضا اسیر را حل نخواهد کرد. زیرا اگر دوران عوض شده است و فاز جدیدی در ورای تمام فاز های گذشته اعلام شده است. نخست باید : مریم قجرعضدانلو خیمه شب بازی انقلاب را تعطیل کند. و در تجرد نگه داشتن اجباری نفرات را خاتمه داده و بگذارد افراد بادنیای بیرون ارتباط داشته باشند.که در گام نخست ان اجازه به خانواده ها برای دیدن عزیرانشان است عیسی ازاده پاریس 5 نوامبر 2016

ریزش نیرو (جدایی اعضا در فرقه رجوی)

ریزش نیرو (جدایی اعضا از فرقه رجوی )

نوشتۀ عیسی آزاده از مسئولان و فرماندهان سابق سازمان مجاهدین

مقدمه :

موضوع ریزش نیرو یا همان جدا شدن افراد از فرقه رجوی یک پدیده جدید و منحصر به عراق و آلبانی و یا سایر کشورهای اروپایی نیست. در همان سال های اولیه تاسیس سازمان یکی از بنیانگزاران آن یعنی مرحوم عبدالرضا نیک بین از این سازمان جدا شد. دردرون زندان در دهه پنجاه هم تعدادی از مسئولین و کادرهای آن روز سازمان جدا شده و به جریانهای چپ و راست متمایل شدند که شاخص ترین انها آقای مهندس لطف الله میثمی می باشد. در سال 1354 هم که سازمان شقه شد و اکثریت کادرها و مسئولین آنروز سازمان مجاهدین را که وجهه ای اسلامی داشت رها کرده و مارکسیست شدند و عملا در خارج از زندان سازمان مجاهدین به کلی از بین رفت.

در دهۀ 60 با اعلام استراتژی جنگ مسلحانه تعداد قابل توجهی از بدنۀ سازمان جدا شدند و یا به سازمانهای دیگر پیوستند و یا پی زندگی و تحصیلاتشان رفتند و تعداد زیادی هم به صرف خواندن یک اعلامیه یا نشریه روانه زندان شده و اکثریت آنها اعدام شدند.

از سال 1361 تا کنون هم که سازمان مجاهدین ماهیتش توسط آقای رجوی تغییر کرد و به یک فرقه تبدیل شد، ریزش نیرویی بطور مستمر ادامه داشته و خواهد داشت.

قبلا در نشست های دورنی شخص رجوی معمولا سالانه یک بیلان از وضعیت نیرویی سازمان می داد و در آن دوران معتقد بود که جذب و دفع نیرو یک امر کاملا طبیعی است. زیراسازمان ما یک ارگانیزم زنده است بنابراین جذب و دفع موجود زنده یک امر طبیعی و عادی است و در این راستا شخصا جداشدگان از سازمان مجاهدین یا درست تر از فرقۀ او را در یک سخنرانی سخیف به مدفوع تشبیه کرد.

ولی بعد ها با یک چرخش 180 درجه ای اعلام کرد که «ما نه می توانیم و نه باید ریزش نیرو داشته باشیم». و عملا اعلام کرد که دیگر پروندۀ جداشدن از سازمان و خرج و مخارج اعزام انها به خارج سوزانده شده است وچنانچه کسی هم اعلام جدایی کرد یا اورا لب مرز می گذاریم که به ایران برود و یا اینکه تحویل عراق می دهیم و عراق هم چون استاتوی سازمانی را به رسمیت می شناسد هر فردی که از سازمان به عراق تحویل داده شود به جرم ورود غیر مجاز زندانی خواهد شد.

رجوی با انواع و اقسام تهدید و ارعاب وایجاد دهها زندان تلاش داشت که جداشدن از فرقه را به صفر برساند اما موفق نشد. حتی به سازمان امنیت مخوف صدام حسین هم متوسل شد و تعداد زیادی از جدا شدگان را روانه شکنجه گاه زندان بدنام ابوغریب کرد اما باز هم فایده نکرد و ریزش نیرو بجای سیر نزولی سیر صعودی به خود گرفت.

دلایل ریزش نیرویی درفرقه:

یکم. ساختار فرقه ای تشکیلات رجوی

دوم. اصرار بر خشونت و جنگ مسلحانه

یکم. ساختار فرقه ای تشکیلات رجوی

با محکم شدن پایه های قدرت رجوی در سازمان مجاهدین این سازمان شکل و محتوایش دچار یک دگردیسی گسترده ای شد و عملا رهبر در جای خدا نشانده شد و نیروها بعنوان مریدان بی چون و چرا خوانده شدند و آشکارا در تشکیلات اعلام شد که: چشم و دهان بسته و فقط گوش باز!! (آن هم فقط به حرفهای رهبری و دستگاه تبلیغاتی فرقه اش).

اندیشه فرقه گرایانه تمام تار و پود سازمان را در بر گرفت و فکر و اندیشه و روح و جسم نیرو ها در انحصار رهبر قرار گرفت و هر گونه اختیاری از افراد سلب شد حتی فکر کردن افراد هم با مغزشویی مستمر و روزانه تحت سیطره و کنترل تشکیلات فرقه قرار گرفت. و فکر کردن جز به رهبر فرقه ممنوع شد و انتقاد و اشکال گرفتن از رهبری به عنوان یک گناه کبیره در تشکیلات میخش کوبیده شد.

هر نیرو بطور 24 ساعت حداقل توسط سه نفر از خودش بالاتر تحت کنترل مستمر قرار گرفت و نیروهای هم سطح هم باید مستمرا دیدبان فرقه برای یکدیگر می شدند و از دوستان و رفقایشان مستمرا گزارش کتبی و یا شفاهی می دادند. دوستی ورفاقت به معنی عام آن در فرقه از بین رفت و ساختار تشکیلاتی شرایط را طوری تغییر داد که هیچکدام از افراد به هم اعتماد نداشتند و به نوعی از هم ترس داشتند. در مواردی هم که افراد خارج از چشم مسئولین با هم گرم می گرفتند و یا خصوصی با هم صحبت می کردند بشدت تحت برخورد قرا گرفتند و با اعلام محفل خارج تشکیلات به همه انگ و مهر دایر کردن شعبه ای از وزارت اطلاعات رژیم در داخل تشکیلات می زدند و افراد را در جلسات جمعی و یا تکی آنقدر تحت فشار قرار می دادند که هر دوی آنها تمام مسایل خصوصی که با هم درد دل کرده بودند را در جمع مطرح کرده و به صورت مکتوب گزارش می کردند.

بخش عمده به اصطلاح افشا گری های فرقه بر علیه جدا شدگان گزارشهایی است که به زور و اجبار از افراد گرفته اند و در مواردی هم افراد آنقدر تحت فشار قرار داده می شدند که به دروغ یک سری چیزی ها را علیه خودشان مطرح می کنند تا تشکیلات دست از سر آنها بر دارد.

سیستم فرقه در کنار مغزشویی افراد ارتباطات نیروها را بطور مطلق با دنیای بیرون قطع کرد و همه را به یک مسیر کانالیزه نمود که آنهم رهبری فرقه بوده است.

در کنار مغزشویی مستمر و قطع ارتباطات بیگاری و کارهای پوشالی بود که بصورت سیستماتیک برنامه ریزی می شد بطوریکه افراد در 24 ساعت روز حتی یک ساعت وقت خالی و فراغت نداشته باشند تا مجالی برای فکر کردن پیدا نکنند.

با این سیستم هولناک که باورش برای افراد خارج از فرقه خیلی سخت است تمام افکار و اندیشه های نهفته در دورن افراد تبدیل به یک کمپلس و عقده و فشار میشد که با کوچکترین جرقه یا تلنگری که به افراد از طریق دست رسی به اطلاعات یا خانواده هایشان وارد میشد افراد مانند فنر فشرده شده باز می شدند و یک انرژی و پتانسیل زیادی آزاد میشد که افراد در تشکیلات عصیان می کردند و در این نقطه بود که فرقه و یا مسئولین تشکیلاتی فرد توان برگرداندن فرد را به حالت نرمال نداشتند. البته در عراق با تهدید و فشار روانی و روحی تا حدودی غلیان نیروهای ناراضی را موقتا خاموش می کردند اما در آلبانی در این زمینه ناکام شده اند و با متوسل شدن به حربه های کثیفی مانند قطع کمک مالی وایزولاسیون نیرویی و یا با تهدید و تطمیع با نیروهای عصیانگر که می خواهند جدا شوند برخورد می کنند.

لذا فرقه برای مقابه با پدیده ریزش نیرویی از روش چماق و حلوا استفاده می کند. چماقش این است که افراد را در خارج از مناسبات و تشکیلات ایزوله می کند و تلاش می کند که به لحاظ سیاسی او را ترور کند و با انواع و اقسام برچسب ها و پرونده سازی و شیطان سازی این چماق را بر سر نیروهای باقیمانده نگه دارند.

سیاست حلوا هم این است که با وعده و وعید ودادن مبلغی بخور و نمیر افراد را کماکان در چنبره تشکیلات قرار می دهد و سایه شوم اش را مرئی و نامرئی بر سر جدا شدگان نگه می دارد.

بجرات می توان گفت که مخوف ترین تشکیلات در حال حاضر تشکیلات فرقه رجوی است هیچ تشکیلات و جریانی پیچیده تر و خطرناک تر از این فرقه در جهان وجود ندارد.

دوم اصرار و بر خشونت و جنگ مسلحانه:

فرقه رجوی که استراتژی اش مبتنی بر جنگ مسلحانه است لاجرم خمیر مایه تمام اصول و تاکتیک هایش خشونت و نابودی است. در دهه هشتاد میلادی اکثر گروههای چپ ایرانی که در نوار مرزی ایران و عراق در کردستان بودند نیروهایشان همواره دستخوش کشت و کشتار های درون گروهی و تصفیه فیزیکی بودند و رهبران و مسئولانشان خیلی راحت با یک برچسب نفوذی فردی را اعدام صحرایی می کردند.

رجوی بارها مطرح می کرد که علیرغم حق قانونی مان من اجازه ندادم کسی در سازمان اعدام شود. که البته این یک بلوف بود و برای اینکه خودش را در اذهان نیروها از همۀ رهبران سایر گروهها بالاتر جلوه دهد این بلوف ها را می زد. به باور همه نیروهایی که از این فرقه جدا شده اند اعدام کردن از زندگی با اعمال شاقه در درون فرقه خیلی راحت تر بود.

بر خلاف ادعای رجوی که در فرقه اش اعدام نیست کشته شدن آن تعداد از افراد که در زندان سال 73 در قرارگاه اشرف در عراق زیر شکنجه جان دادند اسمش چیست؟

دهها نفری که برای زهر جشم گرفتن از سایرین در مرز و پشت میدان مین ها رها کردید و کادو برای اخوند ها فرستادید که متاسفانه اکثریت انها شب تاریک بدون کمترین اطلاعات و تجهیراتی روی مین رفتن و کشته و یا نقص عضوشدند اسمش چیست؟

وقتی دادگاه چند هزار نفره بر گزار می کردید و باید صدها نفر روی یک نفر تف کنند و سیلی بربناگوش آن بینوایی که درخواست جدا شدن کرده است بزنند اسمش چیست ؟ دهها مورد خودکشی در درون فرقه اعم از زن و مرد و پیر و جوان که جانشان به لبشان رسیده بود اسمش چیست ؟دستور کشتن جدا شدگان و ترور سیاسی آنها و تعقیب و مراقبت مستمر جدا شده ها و ضرب و شتم های وحشتناک توسط گزمه های فرقه حتی در همین اروپا اسمش چیست؟ حتی شما به یک پدر و مادر پیر یعنی اقای مصطفی محمدی و همسرش هم که برای ملاقات دخترشان در آلبانی هستند رحم نکردید و اول اقدام به ترور سیاسی وی کردید و وقتی زورتان نرسید دهها قلاده از ربات ها یتان را به خیابانهای تیرانا گسیل کردید تا این پدر و مادر را ترور فیزیکی و یا در اذهان بد نام جلو دهند اما از ترس پلیس و قانون ترور را متوقف کردید و فهمیدید که اینجا قلعه اشرف و عراق صدام حسین نیست. بفرمایید این کارها اسمش چیست؟

نتیجه گیری:

فشارهای سیستماتیک و فوق طاقت انسان در تشکیلات برای برده سازی فکری در فرقه نیروها را به مرز جنون می رساند که یک دفعه مانند چله از کمان خارج می شوند و با قبول همه نوع خطرات از فرقه جدا می شوند.

اعمال خشونت طلبانۀ فرقه باعث یک تنش و اصطکاک مستمر بین نیروها شده است. در تشکیلات هیج کس به نفر کنار دستی اش که سالیان یک جا می خورند می خوابند اعتماد ندارد. این درگیریهای مستمر و نا امنی افراد را به سمت درگیری فیزیکی با هم و با فرماندهانشان سوق می دهد. کمتر روزی است که در تشکیلات درگیری و بزن بزن وجود نداشته باشد. افراد در سطح ومدار بالای تشکیلاتی که جدا شده اند خوب می دانند من چه می گویم. در بولتن تشکیلات نیرویی درگیری های فیزیکی قید می شد.

بنابر این؛ فرقۀ رجوی با دو چالش تشکیلات و مناسبات فرقه گرایانه و خشونت و جنگ مسلحانه تا آخرین روز حیاتش دستخوش جدایی نیروها می باشد و فرقه هر ترفندی هم که بکار بگیرد نمی تواند جلوی خروج افراد و ریزش نیرویی را آن هم با این حجم که اکنون دیگر به سطح فرماندهان و حتی زنان عضو شورای مرکزی سازمان رسیده است، بگیرد.

عیسی آزاده

وعده سرخرمن‌رجوی باسرکارگذاشتن اعضا اسیر در فضای مجازی


اعضای فرقه رجوی با ۳۰۰ فالوور مجازی به درجه سرلشکری می‌رسند!
بقلم‌عیسی آزاده
یکی از تناقضات اصلی اعضای فرقه رجوی در سال ۹۸ این بود اگر ما پیشتاز هستیم، اگر تمام ملت ایران پشت ما هستند، اگر ماکانون شورشی در خاک میهن داریم چرا یک عده انگشت شمار شعار رضا شاه روحت شاد و به نفع سلطنت شعار دادند اما دریغ ازاینکه که در یکی از ۱۷۰ شهر اسمی و پلاکاردی از سازمان بچشم‌نمی خورد
البته این تناقض را باز هم به خود نفرات برگرداندند که همه چیز مهیا بود اما شما عرضه چیدن میوه را نداشتید و برای سرکوب افراد ولاپوشانی این تناقضات خطی و سیاسی یک هوچی گری دیگر راه انداختند تحت عنوان «طلبکاری». آنها بیش از شش ماه افراد راسرگرم مغز شویی جدید تحت عنوان: «طلبکاری خوره مبارزه است»، کردند. در کنار این نشست های شستشوی مغزی همه را سوقدادند به سمت توئیتر و تلگرام که هرکس باید نیروهایش را از داخل ایران شکار کند.
هر روز صبح که کار در اتاق های به شدت کنترل شده اینترنت شروع می شود ابتدا همه باید توئیت های عمو ترامپ را بازنشر کنند وکامنت بنویسند. منظور از عمو ترامپ، رفقای وی نیز هست. جالب تر اینکه متناسب با تعداد فالوورهایی که هر فرد دارد او را فرماندهلشکر یا تیپ و گردان صدا می کنند. این را جدی می گویم؛ فرقه اعلام کرده که همه شما افسرانی هستید که باید نیروهایتان را خودتاناز داخل ایران جمع کرده و سازماندهی کنید.
یعنی الان ارتش آزادی بخش رجوی شده است فالوورهای دنیای مجازی و خنده دارتر اینکه همه هم ارتقا درجه گرفته اند و تا سطحفرمانده لشکر رسیده اند؛ کسانی هم که بیش از ۳۰۰ فالور داشته باشند درجه سرلشکری دارند.
وقتی هم به مرور فالوور ها ریزش می کنند همه زیر حسابرسی قرار می‌گیرند. آنها از زیر زمین خانه های خالی در آلبانی و یا از کوه هاو دره های تیرانا تصویر گرفته و با فتوشاپ به عنوان کانون شورشی در ایران قالب می کنند
یک نکته دیگر هم لازم می دانم اینجا برای دوستان تعریف کنم.
من در ستاد آموزش بودم و در اشرف تدریس هم می کردم. یک روز مژگان پارسایی، تیم ما که مسئول تدوین دروس تاکتیکی بود را صداکرد و در رابطه با یک بازی جنگی توضیحاتی داد. نام این بازی فلش پوینت بود و اگر یک کامپیوتر قوی را سرور می کردی تا پنجاهکامپیوتر به آن جوین می شدند. خلاصه اینکه ما نسبت به این برنامه مسلط شدیم و کار اول سازمان بازی با این برنامه شد.
بعد از سه ماه که نفرات به این بازی مسلط شدند، سازمان یک هیات عالی رتبه شامل پنج ژنرال و تعدادی سرهنگ عراقی را دعوت کرد ویک مانور یک ساعته کامپیوتری برگزار نمود. در نهایت هم چون نفراتی که به عنوان دشمن بودند سلاح هایشان پیشرفته تر بود همه را لت و پار کردند و مانور تمام شد
آنها پس از پایان برنامه گفتند سرگرمی خوبی بود واقعا برای بچه ها در فراغت یک تفریح است. با شنیدن این جمله انگار روی تماممسئولین از صدر تا ذیل یک سطل آب یخ ریخته باشند همه هاج و واج به هم نگاه می کردند؛ ما می خواستیم توانایی رزمی مان را نشاندهیم آنها گفتند سرگرمی خوبی است.
داستان اکانت های جعلی و فرمانده لشکر مجازی هم سرگرمی خوبی است. بیش از چهار دهه است که این فرقه با خزیدن در شکافقدرت های خارجی و هم اکنون سرویس های اطلاعاتی از اعضای خود استفاده ابزاری می کند.
البته این تناقض را باز هم به خود نفرات برگرداندند که همه چیز مهیا بود اما شما عرضه چیدن میوه را نداشتید و برای سرکوب افراد ولاپوشانی این تناقضات خطی و سیاسی یک هوچی گری دیگر راه انداختند تحت عنوان «طلبکاری». آنها بیش از شش ماه افراد راسرگرم مغز شویی جدید تحت عنوان: «طلبکاری خوره مبارزه است»، کردند. در کنار این نشست های شستشوی مغزی همه را سوقدادند به سمت توئیتر و تلگرام که هرکس باید نیروهایش را از داخل ایران شکار کند.
هر روز صبح که کار در اتاق های به شدت کنترل شده اینترنت شروع می شود ابتدا همه باید توئیت های عمو ترامپ را بازنشر کنند وکامنت بنویسند. منظور از عمو ترامپ، رفقای وی نیز هست. جالب تر اینکه متناسب با تعداد فالوورهایی که هر فرد دارد او را فرماندهلشکر یا تیپ و گردان صدا می کنند. این را جدی می گویم؛ فرقه اعلام کرده که همه شما افسرانی هستید که باید نیروهایتان را خودتاناز داخل ایران جمع کرده و سازماندهی کنید.
یعنی الان ارتش آزادی بخش رجوی شده است فالوورهای دنیای مجازی و خنده دارتر اینکه همه هم ارتقا درجه گرفته اند و تا سطحفرمانده لشکر رسیده اند؛ کسانی هم که بیش از ۳۰۰ فالور داشته باشند درجه سرلشکری دارند.



وقتی هم به مرور فالوور ها ریزش می کنند همه زیر حسابرسی قرار می‌گیرند. آنها از زیر زمین خانه های خالی در آلبانی و یا از کوه هاو دره های تیرانا تصویر گرفته و با فتوشاپ به عنوان کانون شورشی در ایران قالب می کنند.



یک نکته دیگر هم لازم می دانم اینجا برای دوستان تعریف کنم.



من در ستاد آموزش بودم و در اشرف تدریس هم می کردم. یک روز مژگان پارسایی، تیم ما که مسئول تدوین دروس تاکتیکی بود را صداکرد و در رابطه با یک بازی جنگی توضیحاتی داد. نام این بازی فلش پوینت بود و اگر یک کامپیوتر قوی را سرور می کردی تا پنجاهکامپیوتر به آن جوین می شدند. خلاصه اینکه ما نسبت به این برنامه مسلط شدیم و کار اول سازمان بازی با این برنامه شد.



بعد از سه ماه که نفرات به این بازی مسلط شدند، سازمان یک هیات عالی رتبه شامل پنج ژنرال و تعدادی سرهنگ عراقی را دعوت کرد ویک مانور یک ساعته کامپیوتری برگزار نمود. در نهایت هم چون نفراتی که به عنوان دشمن بودند سلاح هایشان پیشرفته تر بود همه را لتو پار کردند و مانور تمام شد.



آخرهای برنامه یکی از این ژنرال ها آمد سراغ من گفت می شود یک عدد از این سی دی ها را به من بدهید برای پسرم ببرم. گفتم حتما و۱۰ عدد از آن سی دی ها را به همه شان دادیم.



آنها پس از پایان برنامه گفتند سرگرمی خوبی بود واقعا برای بچه ها در فراغت یک تفریح است. با شنیدن این جمله انگار روی تماممسئولین از صدر تا ذیل یک سطل آب یخ ریخته باشند همه هاج و واج به هم نگاه می کردند؛ ما می خواستیم توانایی رزمی مان را نشاندهیم آنها گفتند سرگرمی خوبی است.



داستان اکانت های جعلی و فرمانده لشکر مجازی هم سرگرمی خوبی است. بیش از چهار دهه است که این فرقه با خزیدن در شکافقدرت های خارجی و هم اکنون سرویس های اطلاعاتی از اعضای خود استفاده ابزاری می کند.

فرقه رجوی و تروریست های تجزیه طلب

فرقه رجوی و تروریست های تجزیه طلب

فرقه رجوی بعد از کشتار سربازان بیگناه بوسیله تروریست های داعشی در منطقه مرزی بلوچستان در رسانه هاییش به رقص و پایکوبی پرداخته و میمون وار جست و خیز میکند وآنها را منصوب به کانون های شورشی وهمی مجاهدین بلوجستان کرده و انها را حلوا حلوا میکند وتروریست های آدمکش داعشی را مبارز و مجاهد خطاب می کند البته از نوع مجاهد و مبارزی که خودش مدعی است یعنی خائن ومزدور و وطنفروش.

افشاگری های ما بشدت این فرقه جنایتکار و در راس ان رهبران جانی انها را بشدت بهم ریخته و هر انچه که لایق خودشان هست را به ما نسبت میدهند و هفته ای نیست که این فرقه چرندیات صدها بار نشخوار شده اش را مجددا بر علیه ما باز نشخوار نکند. متاسفانه فرهنگ و ادبیات فرقه رجوی که نشات گرفته از ذهن بیمار شخص رجوی است . واساسا بر اساس لمپنیسیم سیاسی و فحاشی های چاله میدانی است . سعی در خفه کردن و ترور شخصیت افراد میکند که بزعم خودش مخالفین ساکت شوند و یا دوباره عمله اش . و مزدبگیرش شوند. متاسفانه بر اساس همین خط کثیف و ضد انسانی و سو استفاده از وضعیت افراد درپروسه دوران گذار با اندکی پول انها را مجبور به سکوت کرده است.

طیف های مختلف سیاسی و اپوزیسیون نسبت به فرقه رجوی و موضع گیری خائنانه اش در قبال تروریست ها انها را بشدت محکوم کرده و ماهیت کثیف رجوی راافشا کرده اند.

ما همواره تاکید کرده ایم و باز هم یاد آوری میکنیم که این فرقه طی چهار دهه گذشته با خزیدن در شکاف و با شانتاژ و ترور و تهمت و دروغ مخالفین و منتقدینش را سرکوب کرده است و کماکان بر همین رویه نابکارش ادامه میدهد.ما بارها در نشست های مختلف رجوی شاهد القا این تفکر در اذهان اعضا بوده ایم که همه مدعیان درصحنه سیاسی یا با ما هستند یا برما و هر کس که با ما نیست در صف رژیم است ودشمن است دشمن هم که از دیدگاه رجوی یعنی ترور و حذف و باید از سر راه برداشته شود .

بعد از شهریور 1401 این فرقه دوباره فیلش یاد هندوستان افتاد و کار بجایی رسید که رجوی معلوم الحال طی یک پیام درونی به کل تشکیلات اماده باش داد و اعلام کرد که سی مهر در میدان ازادی خواهیم بود و نفرات و اعضا نگونبخت هم دار و ندارشان که یک کوله پشتی بود را بستن و منتظر فرمان فرمانده کل که در عمق غارش پنهان شده ماندند و هنوز هم منتظرند که سی مهری سر رسد و میدان ازادی باشند واقعا رجوی که شرم و حیا ندارد نه تعهدی به افراد دارد و نه از رو می رود .

چند ماهی که از اعتراضات گذشت و با بایکوت خبری و بی اعتنایی مردم و جوانان معترض در داخل کشور مواجه شد عنان از کف داد و فحاشی و شانتاژ را شروع کرد و داد و قال که پادشاهی خواهان و میوه چینان قصد حذف ما را دارند و ما اجازه نخواهیم داد و از فرط پیسی و وا دادگی شروع به پاچه گیری کرد اما عر و تیز های رجوی و دارودسته بیشتر از قبل ماهیت پلید او را بر ملا نمود و صفوف معترضان واقعی از این عناصر وطنفروشان پاکیزه شد .

ایرانیان وطنپرست و جوانان با غیرت در داخل کشور مرز ملی میهنی شان را در مقابل این فرقه فرقه برجسته تر کردند ومشخصا در خارج از کشور هم این فرقه در ایزولاسیون سیاسی قرار گرفت و از فرط غیظ و کین دچار جنون گاوی شد و با همه دار و ندار تشکیلاتی و سیاسی و پولی اش وارد شد و به اصطلاح شروع به پاتک نمود که بتواند با سیلی صورت رنگ باخته اش را سرخ نشان دهد و همینطور که شاهد هستید این فرقه در حال حاضر همه مبارزه اش با مخالفین واعضا فعال جدا شده و کلیه مخالفین خط و مشی این فرقه شده است

طی سالیان گذشته و اخیرا هم که بیشتر شده تروریست های خطرناک به نقاط صفر مرزی مشخصا در شرق کشورمان حمله میکنند و سربازان بیگناه را که جرمشان مرزبانی است اماج گلوله قرار میدهند و به قتل می رسانند و دوباره به لانه های تروریستی شان در کشورهای پاکستان و افغانستان فرار میکنند. این تروریست ها با تفکرات داعش و القاعده و طالبانیسم میخواهند مرز ها را نا امن کرده و رعب و وحشت ایجاد کنند .طبعا این عمل جنایتکارانه تروریستی از طرف هر انسان ازادیخواه و ملی و با شرف ایرانی محکوم است و کلیه نیروهای ملی و ایراندوست این جنایت های تروریستی را محکوم کرده اند. و با خانواده سربازان دلاور که جانشان را فدای اب و خاک این میهن کرده ومیکنند اظهار همدردی میکنند.

اما درست در نقطه مخالف . کلیه تفکرات پان ترک و پان عرب و پان کرد و پان بلوچ که جملگی ازقماش وطنفروشان هستند و تجزیه طلب. به به و جه جه کنان این عملیات بغایت تروریستی و ضد انسانی را قهرمانانه توصیف میکنند و از تروریست همه جانبه حمایت می کنند.

در کنار این جماعت وطنفروش و مزدور. فرقه تروریستی رجوی گوی سبقت را از همه ربوده و با تعریف و تمجید از اعمال تروریست های داعشی به جماعت وطنفروش سیگنال میدهد که گرد پرجم فرقه جمع شوند و از پلتفرم قلابی مریم قجر حمایت کنندو به انها وعده و وعید های پشتیانی همه جوره هم میدهد.

بعد از عملیات تروریستی به برجک مرزبانی و کشتار مرزبانان این فرقه یک کار ابلهانه عجیب و غریبی هم مرتکب شد و یک کلیب را منتشر کرد که مربوط به سال 1365 است که به دستور رجوی دو پایگاه عملیاتی برای اعزام تیم های عملیاتی ازطریق پاکستان به داخل کشور ایجاد شده بود این دو پایگاه در منطقه پنجگور در قسمت جنوبی مرز پاکستان و درامتداد مرز سراوان و پایگاه دوم در منطقه نوکندی تفتان در امتداد مرز زاهدان و خاش ایجاد شد.

لازم میدانم خیلی خلاصه علت اعزام تیم های عملیاتی از کشور پاکستان ضروری است که توضیح داده شود . قبل از سال 1365 رجوی جرات فرستان تیم عملیاتی از طریق پاکستان را نداشت و اساسا مرز پاکستان برای فرستان پیک و قاچاقچی برای اوردن نیرواز داخل ایران استفاده می شد و در شهرهای کویته و کراچی متمرکز بوده است و افراد را همه از کراچی با هماهنگی سفارت عراق در اسلام اباد به بغداد منتقل می کردند.

دلیل ایجاد دو پایگاه عملیاتی در پاکستان و اعزام تیم ها عملیاتی به داخل کشور.

قبل از پاکستان کلیه تحرکات و اعزام تیم های عملیاتی از طریق مرز کردستان و مشخصا از مناطق تحت کنترل حزب اتحادیه میهنی کردستان عراق یا یکتی به رهبری جلال طالبانی بوده است. تقریبا از سال 1363 رابطه مجاهدین و نیروهای طالبانی شکر اب شده بود

چندین عملیات روی مجاهدین در کردستان عراق و جاده ها مناطق کردی رخ داد که رجوی همه اینها را به یکتی نسبت داد موارد زیادی از تیراندازی به کاروانهای مجاهدین در داخل سليمانيه، در موكبه “ در رانيه “ در جاده‌ی ”ماوت “ در جاده سلیمانیه کرکوک و تهاجم به هنگ اموزشی مجاهدین در اطراف پایگاه منصوری در کردستان صورت گرفته بود

مجاهدین مدعی هستند گه 33 مورد مشخص ممانعت از عمليات مجاهدین و تردد آنها به داخل ايران از طرف یکتی صورت گرفته است

که شدید ترین این درگیری ها در منطقه پشت آشان بود

در۱۵ مهر ۱۳۶۵ حوالی ساعت ۳، دو واحد از مجاهدین برای انجام عملیات به داخل کشور از مناظق تحت کنترل یکتی حرکت میکردند که با نیروهای یکتی درگیر شده و ده نفر انها کشته میشود.

بعد از این اتفاقات به دستور رجوی اعزام نیرو به هر منظوری از مرز کردستان ممنوع شد و برای ادامه ترور و انفجار در ایران کشور پاکستان انتخاب شد البته در ان دوران سازمان را سازمان اطلاعات و امنیت عراق مجبور ساخته بود که باید به هر طریقی عملیات در داخل ایران متوقف نشود و شرط پرداخت پول فقط انجام عملیات بود.

کسانیکه تحت تاثیر پروپاگاندای رجوی هستند فکر میکنند رجوی برای خاموش نشدن مشعل مبارزه از هر جایی برای اعزام تیم های عملیاتی اقدام میکرده است در صورتیکه ما که در جریان جزییات کار بودیم میدانستیم که بدون عملیات اب و نانمان قطع میشود و چه بسا دولت عراق اجازه هیچ تحرکی هم در عراق به ما ندهد.

فرقه رجوی

بعد از کشتن مرزبانان توسط تروریست های داعشی در مرز بلوچستان فرقه رجوی که همیشه مترصد سو استفاده سیاسی خودش هست در سایت هایش مجموعه عکس وفیلم هایی را همراه با تعدادی نقشه از گوگل به صورت یک کلیپ در سایت های مختلف اش منتشر کرده است . این عکس ها و کلیپ ها مربوط به سال ۱۳۶۵ شمسی است واساساً در مناطق جنوبی مرز پپاکستان با ایران و در منطقه سراوان است انتشار این کلیپ بعد از تهاجم تروریستهای وابسته به داعش والقاعده وهمچنین طالبان به یکی از پاسگاه های مرزی کشورمان در منطقه بلوچستان بوده است که 6 مرزبان بی گناه توسط این تروریست ها به قتل رسیده اند بعد از این فاجعه تروریستی اکثر ایرانیان شرافتمند و با غیرت و نیروهای اپوزیسیون این عمل جنایتکارانه را محکوم کردند

اما رو در روی کلیه ایرانیان شرافتمند و ازادیخواه و خیر خواه وطن .فرقه تروریستی رجوی از عمل جنایتکارانه تروریست‌ها حمایت کرده طوری وانمود کرده است که اینها نیروهای شورشی در منطقه سیستان و بلوچستان هستندکه تحت تاثیر و سمپات فرقه هستند. که در پاسخ به سرکوب خلق بلوچ دست به تهاجم زده اند در صورتی که ماهیت این افراد کاملاً مشخص است و با انتشار این کلیپ به بلوچ ها پیام میدهد این ما بودیم که در سال 65 برای اولین بار تهاجم را از خاک پاکستان به داخل کشور شروع کردیم و عملا ماهیت کثیفی و تروریستی خودش را این فرقه مافیایی نشان داد و همانند همه تبلیغات مشمئز کننده اش مثل تف سر بالا به سر و روی خودشان فرود آمد

ماهیت کثیف این فرقه چنایتکاریک بار دیگر بر همگان روشن شد و نشان داد که دستگاه تفکر فرقه رجوی جز رسیدن به قدرت به هر وسیله وابزاری برایش مهم ترین است. یک روز عقد اخوت با دیکتاتور بغداد یک روز دفاع از داعش تحت عنوان عشایر انقلابی در هنگام رسیدن به بغداد که رجوی در ان موقع حسابی بوی کباب به مشامش خورده بود و برای سقوط بغداد توسط داعش ثانیه شماری میکرد اما وقتی کوس رسوایی ان بلند شد تمام سران فرقه از خرد تا کلان از غلط کرده پیشمان شدند و بالا اوردن که ما فکر می کردیم اینها عشایر سنی هستند.

ما طی حضور طولانی خود در این فرقه همواره شاهد بوده ایم که در هر کچا این دنیاکه عملیات تروریستی اتفاق افتاده است به دستور رجوی در پادگانها جشن گرفته میشد ودر یازده سپتامیر و حمله القاعده به برج های دوقلو حسابی جشن و شیرینی خوران در قرارگاه

باقر زاده در بغداد راه انداخیتم و بزن و بکوب داشتیم

یک چریانی که باتفکر ترور و حذف فیزیکی بنا شده است امکان تغیردماهیت ندارد چون رجوی می داند که اگر چنین نا پرهیزی کند تشکیلات پوسیده اش متلاشی خواهد شد. فرقه هم اگر بخواهد دست از ترور بر دارد باید پوسته بشکند و حشی گری هایش را کنار بگزارد که امکان ندارد . طی چهار دهه عملا چنین جیزی از این رهبر خوکامه ابدی دیده نشده است.و هیچ وقت اتفاق نخواهد افتاد.

خلاصه کنم از سال 1360 و وعده سرنگونی شش ماهه تا انجام عملیات در مناطق کردی در عراق تا انجام عملیات تروریستی در خاک ایران از داخل خاک پاکستان تا تشکیل ارتش دست ساز وزارت اطلاات عراق تحت عنوان ارتش ازادیبخش ضد ملی تا به اصطلاح خودش هزاران کانون شورشی در شرایط فعلی چه غلطی کرده است جز رادیکالیزه کردن داخل کشور جز ایجاد ترس و . وحشت در دل جوانان برای مبارزات بر حق شان جز به انحراف کشانده مبارزه سندیکا های کارگری انجمن صنفی معلیمن و سایر اقشار جامعه چه کار کرده است.

بعد از مانور های مدعیان دورغین آزادی که انها هم از جنس رجوی هستند . رجوی احساس کرد که از همه عقب تر است بر همین اسا دوباره مریم قجر را به فرانسه پست کرد که با پول های باد اورده وصدامی لابی هایش را جمع کرده و خودی نشان دهد که ما هستیم و با اجاره سالن در سنای فرانسه و در پارلمان اروپا در بروکسل با همراهی تعدادی از ربات های فسیل شده اش و نماینده سابق و ارتشی سابق و کاندایدای سابق و السابق والسابقون در مانور است و فعلا می خواهد و با پول پاشی برای خودنمایی خیمه شب بازی اش را در فرانسه از سر بگیرد و برنامه ای سرهم بندی کند .البته با توجه به وضعیت درب و داغون رجوی و ترد شدنش از سوی ایرانیان هم در خارج و هم در داخل ایران برگزاری این جلسه برایش حیاتی است اینکه ایا موفق خواهد شد یا نه طی چند هفته آتی روشن خواهد شد

عیسی آزاده

سوم ژوئن 2023

نگاهی به وقایع فرقه رجوی از سال 1367 تا سال 1371

بررسی محتوای نشست تنگه و توحید و ادعای امام زمانی رجوی

مقدمه و توضیح نکات ضروری

اول اینکه برای کلیه نشست ها جلساتی که رجوی برگزار می کرد یک اسم یا کد اختصاص داده می شد که اهداف مشخصی در تشکیلات داشت

دوم. اصطلاحاتی که ما اعضا جدا شده بکار می بریم خاص فرهنگ و تشکیلات رجوی است و ما هم لاجرم باید همان اصطلاحات را بکارببریم .و یقینا برای کسانیکه با فرهنگ فرقه رجوی اشنایی ندارند ناشناخته است

در بحث قبلی راجع به بحث یا نشست تنگه و توضیحات لازم را داده ام که این نشست توجیه حماقت های رجوی بعنوان فرمانده کل و مسئول عملیات نافروغ اش بود و بجای بررسی ضعف هاو کمبودها و علل شکست نظامی عملیات .. انرا با زرورق ایدئولوژیک ودهان پرکن . صدای معترضان را در گلو و خفه کرد و انقدر سفسطه کرد که هیچ کس هیچی نفهمید و بیشتر افراد را در لاک خودشان فرو برد رجوی در این نشست کلیه حماقت ها و ندانم کاری هایش را به اعضا نسبت داد و گفت این شما بودید که در مواجه با مانعی بنام تنگه چارزبر قفل شدید و ابتکار عمل را از دست دادید و بعد هم همه ذهنتان روی بالا باز شد که دلایل شکست نظامی بود ه است و عدم پشتیبانی هوایی . وبا گرفتن قیافه حق بجانب اعلام کرد که دلیل نرسیدن به هدف تعیین شده نظامی نبود

شما صلاحیت فتح تهران را به دلیل نا خالصی درونی تان نداشتید و اقا شما را برگرداند ( منظورش امام زمان بود )و بحث را روی امام زمان برد وبا وارد کردن تعدادی از مسئولین که قبل از نشست توجیه شده بودند. جند تایی شان که علنا گفتند مسعود خود امام زمان است و هرچه می گوید حجت است و امروز حجت را بر تک تک ما تمام کرد .

اما مریم وارد شد و گفت هیچ کدام از شما نمی توانید مستقیم به امام زمان وصل شوید باید از طریق مسعود به او برسید و همه تان باید ایمان بیاورید و این را از خودتان عبور دهید که همه تان قبل از تنگه چهار زبر پشت تنگه ایدوئولوزیک گیر کردید و بیخود ذهنتان را پت و پهن نکنید و اگر شما ها از خواهر و برادر روی پای مسعود حرکت می کردید و با عشق و کینه او می جنگید هیچ تنگه ای راه بند تان نمی شد.و احدی نمی توانست حرکت شما را متوقف کند . در ان شرایط و وضعیت همه هاج و واج شدند که روی پای مسعود دیگر چه صیغه ای است . بعد ها که با دوستان بحث ها را مرور می کردیم و با تمسخر می گفتیم دفعه بعد که خواستیم برویم پاهای مسعود را ازش قرض می گیریم که دیگر بهانه نباشد..سوالی که به ذهن خطور می کند.این است ایا رجوی بعد از شکست عملیات نافروغ اش امیدی به فروغ دو داشت یا خیر ؟

شاید در ان دوران برای ما چشم و گوش بسته ها که اوامر رجوی و تشکیلات را بی چون و جرا اطاعت میکردیم جواب مثبت بود اما بعد از اشغال کویت توسط صدام بر همگان بوضوح روشن شد که دیگر محال است که صدام اجازه تکرار فروغ را بدهد چون معادلات باکل تغیر کرد و و تمام معادلات جنگ ایران و عراق از هم پاشید و کلیه کشورهای عربی و اروپایی و امریکا که همه جانبه از صدام حمایت می کردند دشمن صدام شدند و ائتلافی برعلیه او شکل گرفت که بعد از جنگ جهانی دوم نمونه نداشت.

سوال بعدی این است که علیرغم تغیر معادلات چرا رجوی دست از ماجراجویی نکشید و بازهم اصرار بر ادامه جنگ داشت .؟

رجوی بهتر از همه می دانست که استراتژی اش شکست خورد و عراق بعنوان ظرف ژئوپلتیک و مرز وسیع ان با ایران به باتلاقی برای بلعیدن اش مبدل شد. رجوی دوراه داشت

یکم یا معقول و بعنوان رهبر شرایط جدید را جمع بندی می کرد و اعلام می کرد ما با همه دار و ندارمان تلاش کردیم اما نشد و نتوانستیم

دوم. ادامه همان راهی که در سی خرداد 1360 شروع کرد.

رجوی راه دوم را انتخاب کرد چون در شان نایب امام زمان و رهبر عقیدتی نبود که از خودش انتقاد کند و در شان اجل ایشان نبود. رجوی تصمیم گرفت تا اخرین نفر برای قدرت طلبی اش افراد را قربانی کند..رجوی چند سال با نشست های سیاسی و بی سرته هم افراد را سرکار گذاشت و مشغول کرد که واقعا همش من در اوردی بود .مثلث بحث های سیاسی و استراتژیکی اش به یک لوزی تبدیل شد که ورود به این بحث ها فعلا در حوصله کلاب امروزمان نیست و حتما در اینده به ان می پردازیم .که روشن شود با این افرادیکه در اردوگاه اشرف اسیر بودند چه امد .و به چه روزی افتادند.

رجوی استاد زیستن در شکاف است از بدو پیروزی انقلاب و مشخص شدن مواضع سیاسی همه احزاب و سازمانها در شکاف خزید که این استراتژی زیستن در شکاف همین امروز هم در البانی پابرجاست. ایا بیش از چهل و سه سال شکست استراتژی زیستن در شکاف کافی نیست یا خانه از پای بست ویران است.

دوستان عزیز باید اذعان کنم که بدبختی ما گرفتاران در قلعه اشرف در عراق بعد از همین نشست تنگه و توحید شروع شد بعد از این نشست بود که دهان افرادی که در محفل های خصوصی شان مسعود را عامل شکست عملیات می دانستند گل گرفت . اینکه می گویم شروع بدبختی از این جا اغاز شد اتفاقات بعد از ان هست که ماحصل اش باقیمانده کمتر از دوهزار نفر با میانگین سنی 64 در قلعه اشرف سه در البانی که از بانگ خروس تا بوق سگ پشت کامپیوتر نشسته. و خورد و خوراک و خواب شان شده است کامپیوتر .و اما بعد...........

طولی نکشید که دور کرً اموزش های بی سر وته برای سر کار گذاشتین افراد و ایجاد سرگرمی راه اندازی شد. مهمات مفت صدام و شلیک به خاکریزها و تپه ها کار شبانه روز همه شده بود و با تجدید سازماندهی از تیپ به لشکر و اموزش های پیاده ........دوباره در تشکیلات جا انداختن که باید هر چه سریع تر امادگی مان را بالا ببریم و بزودی عملیات فروغ دو را انجام دهیم.

در این دوران از اموزش ها وضعیت خیلی شیر تو شیر بود .لذا بر اساس تخیلات و پیشنهادات انواع و اقسام سلاحهای مختلف روی خودروهای جیب لندکروز نصب شد بعنوان مثال نصب توپ 106 ضد تانک با پایه روی جیب لندکروز که با هز شلیک برای تست تمام شیشه های خودرو و کاپوت انرا ار جا کنده می شدند. یا نصب تیربار سنگین دوشکا روی جیب هم چنین نصب مینی کاتیوشا موشک انداز 107 م م روی جیب و انواع و اقسام کارهای عجیب .و غریب و خودروها طرح دار تبدیل شده بودند به مانند تانکهای فرانسوی مربو ط به دوران جنگ عمر مختار واقعا بک فضاحتی بود. پول مفت صدام و بلند پروازی های رجوی در این زمینه به فرمانده لشکر ها اختیارات تام داده بود که هر طرحی خواستند اجرا کنند.

یکی از موارد دیگر راه اندازی گردان های مستقل که جلودار ستون ها باشند و از همه لحاظ هم کامل و خودکفا باشند از نظر پشتیبانی و خلاصه همه امورات.

در هر لشکر در سازماندهی جدید یک تیپ رزمی یک یکان توپخانه یک یکان مهندسی و یک بخش پشتیبانی رزمی و اداری یک بخش دیدبان هوایی با علامت اختصای اف ای سی FAC و فرماندهی شامل فرمانده لشکر معاون لشکر و دفتر و مخابرات جایگزین تیپ های دوران فروغ شد

من با عرض معذرت از دوستان که موارد نظامی را مطرح کردم. اما می خواهم در اینجا یک تناقض بزرگ در دستگاه رجوی را بصورت ملموس تر نشان دهم.

در نشست جمع بندی و در نشست به اصطلاح تنگه و توحید اصلی ترین عامل شکست نظامی نبوده است و رجوی اظهار داشت که شما هیچ کمبودی نداشتید و نباید اذهان روی کمبود ها و نواقص نظامی برود و باید متمرکز شوید روی عامل اصلی قفل شدن پشت تنگه و انهم ایدئولوژیک بوده است خوب بر اساس این فرضیه شخص فرمانده کل باید بلافاصله بعد از نشست تنگه و توحید روی بحث های ایدئولوژیک می رفت .چرا نرفت و سازماندهی را عوض کرد و همه را مشغول کارهاو تمرینات نظامی و طرح های بیهوده کرد.

راستش ما که در ان دوران این را نمی دانستم چون تا خرخره غرق در روزمرگی مان بودیم وشب و روزمان به هم وصل بود. البته یک سالی طول کشید که بخشی از افراد متوجه این شیادی رجوی شدند و الباقی نفرات سه سال بعد از فروغ بی فروغ رجوی متوجه این شیادی شدند.

تقریبا تتمه سال 1367 افراد را سرگرم نشست های بی سر و ته کردند و سال 1368 هم کل سیستم را وارد اموزش های من در اوردی کردند.

بعد از فروغ و شرایط سنگینی که بر قرارگاه و تک تک افراد حاکم بود رجوی فهمیده بود که اگر عرصه را بر افراد تنگتر کند کنترل از دستش خارج می شود و جدا شدن از فرقه افزایش پیدا می کند به همین خاطر با برنامه ریزی و با صرف هزینه های بسیار زیاد همه راوارد ان طرح های پوشالی و اموزش های من در اوردی کرد والا اگر به میل و خواسته خودش بود پیچ های تشکیلات را سفت می کرد و دمار از همه می کشید لازم است در اینجا به این موضوع هم اشاره کنم که رجوی و همه سران حلقه نزدیک اش بخوبی می فهمیدن که دیگر بعد از قبول اتش بس و قطعنامه 598 توسط عراق و تصویب شورای امنیت امکان لشکر کشی را مطلق پیدا نخواهد کرد و صدام هم امکان ندارد دیگر چنین اجازه ای به رجوی بدهد. مخصوصا وقتی که سمت فلش جنگ صدام از سمت شرق به سمت جنوب یعنی کویت منتقل کرد و عملا رجوی اگر امید و کورسویی از دل بستن به صدام داشت نقش بر اب شد و قافیه را باخت و راه بی بازگشتی که انتخاب کرد بود در باتلاق عراق فرو رفت. در واقعیت امر هم نیروی قابل ملاحظه ای برایش باقی نمانده بود و هر چه هم در توان داشت در همان بحبوبه عملیات فروغ از هر کجا می توانست نیرو وارد کرد. مقرات خالی لشکرهای باسمه ای که فقط روی کاغذ نام لشکر داشتند. رجوی را برا آن داشت که دست به دامن صدام شود و سراغ اردوگاههای اسرا جنگی رفت و بیش از هزار نفر را از اردوگاههای صدام حسین که بی شباهت به اردوگاههای اشویتس نبودند وارد قرارگاه اشرف کند .در یک نشست عمومی که رجوی دوباره احساس غرور جاهلانه شده بود رو به مریم کرد و گفت باز هم جا دارید مریم هم با لبخندی مستانه کفت بله داریم یک سری مقرات جدید هم می سازیم.

بهر روی دوسال و نیم بعد از فروغ بی فروغ رجوی صرف نشست های شستشوی مغزی اموزش ها و طرح های بی سر و ته گذشت .

در همین اوضاع و احوال دوباره همه چیز زیر و رو شد دوباره سازماندهی ها تغییر کرد و قرار بر این شد که از پایه اموزش تاکتیک و زرهی گذاشته شود بر همین اساس کمیته های مختلفی راه اندازی شد بیش از 1000 تانکیست ر تربیت شد. تا سطح گروهان اموزش های نظامی خاص زرهی توسط افسران عراقی برگزار شد. و در ادامه به سطح گردان و تیپ زرهی هم این اموزش ها رسید.

برای تمرینات زرهی مخصوصا تمرینات ابی و خاکی نیاز به یک رودخانه یا دریاچه و زمین وسیع بود که صدام منطقه قادر کرم معروف به نوژول را که در شمال ارتفاعات حمرین و نزدیک شهرستان طورخورماتو بود را در اختیار رجوی قرار داد. این منطقه خودش یک داستانهایی دارد که یک کتاب است. در این دهها روستا مربوط به اکراد توسط صدام با خاک یکسان شده بود که اثار ان وجود داشت .بگذریم

ساختن دریاچه پیست متحرک شلیک زرهی هزینه های سرسام اوری داشت که بحث ان جداگانه مورد بررسی قرار می گیرد.

طرح ده ماده ای مریم رجوی یک دروغ بزرگ و کپی  برداری از بیانیه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل

اخیرا تمام دستگاههای وابسه به فرقه رجوی یک پلتفرم قلابی را تحت عنوان پلترفرم موسوم به ده ماده ای مریم قجر در بوق وسرنا می کنند و سعی می کنند چهره کریه این فرقه را بزک کنند

مریم قجر عضدانلود در تاریخ یکم تیر ماه 1395در یک سخنرانی در سالن ویلپنت در حومه پاریس این بیانیه کذایی و قبلابی را اعلام کرد از ان تاریخ تا کنون فرقه رجوی روی این پلتفرم قلابی در حال مانور است. و با وقاحت تمام انرا بعنوان طرح ده ماده ای و پلتفرم مریم قجر قالب میکند .

سابقه امر :

دقیقا 75 سال قبل یعنی در دهم دسامبر 1948 برابر با 19 آذر ماه 1327 در مجمع عمومی سازمان ملل اعلامیه حقوق بشر مصوب شد این اعلامیه دارای سی ماده است که به زبان های مختلف در اینترنت قابل دسترسی است.

این را داشته باشید که در ادامه توضیح خواهم داد که ربط اعلامیه جهانی حقوق بشر با پلتفرم قلابی موسوم به مریم قجر چیست ؟

ضروری است که وضعیت فرقه رجوی را در سال 1392 بررسی کنیم.

با فشار دولت عراق به وزیر خارجه وقت امریکا خانم هیلاری کلینتون اعضا فرقه از کمپ سنتی اشرف در شمال بغداد و در استان دیاله به کمپ تزانزیت لیبرتی در نزدیکی فرودگاه بغداد اخراج شدند و صد نفر را رجوی در پادگان تخلیه شده اشرف بعنوان نگهبان اموال باقی نگهداشته بود. که خودش داستان مفصلی است چون 52 نفر از ان صدنفر قربانی جاه طلبی رجوی شدند و به قتل رسیدند

فرقه رجوی خلع سلاح شده بود و چندین بار ارتش و پلیس عراق به ان حمله کرده بود. وضعیت بسیار بغرنج بود بعد از خروج از اشرف انهم در اکیپ های چند صدنفره از اشرف به لیبرتی افراد دچار یاس و ناامیدی شده بودند و همگی نمی دانستیم سرنوشتمان چه خواهد شد.بحث داغ انروزها این بود که ما همگی به یک یا چند کشور ثالث منتقل خواهیم شد.

در خارج هم هواداران روحیه شان را از دست داده بودند و یک جنگ شدید بین خانواده ها اعضا و دوستان مجاهدین بود که باید رجوی هر چه سریع تر دستور تخلیه کامل از عراق را صادر کند. که نفرات ا ز کشتارنجات پیدا کنند در ان دوران هیچکس تصوری از اینده نداشت و شرایط برای همه از بالا تا پایین تیره و تار بود.

البته بعد از تخلیه کامل همه نفرات از اشرف به لیبرتی رجوی اب پاکی روی دست همه ریخت و در پیامی اعلام کرد که کشور ثالثی در کار نیست در عراق می مانیم و می میریم و لیبرتی پل پیروزی به تهران است. در ان دوران یادم هست در کمپ کانکسی درب و داغان همه در جمع های کوچک می خندیدند که خودت بمان و پل بزن و برو تهران سه دهه سرمان کلاه گذاشتی دیگه خجالت بکش . البته ما می دانستیم که رجوی در کنار مان نیست و قبل از تسلط کامل امریکا بر اشرف فرار را بر قرار ترجیح داده بود.

خلاصه اینکه وضعیت بسیار درهم وبرهمی وجود داشت.

لذا فرقه باید یک فیل هوا میکرد که شاید چند صباحی همه را سرگرم ان کند. زیرا این فرقه در طول حیات اش شکاف زی بوده است و در شکاف با شامورتی بازی افراد را از بالا تا پایین سر کار می گذارد.

من سعی کردم خیلی خلاصه شمایی از ان زمان که مریم این ده ماده را طوطی وار بیان کرد ه است بدهم البته بیان ان شرایط و جنایات رجوی که با خیره سری مانع خروج اعضا از عراق شده است زیاد است و خون های زیادی به زمین ریخته شده است.

از سال 1372 که رجوی مریم را بعنوان ریئس جمهوری دوران انتقال معرفی کرد و او را روانه اروپا نمود هیچ کشوری اورا جدی نگرفت و مورد تمسخر جوامع ایرانیان خارج از کشور قرارگرفت . امریکا هم به او ویزا نداد که به امریکا برود که البته تا کنون مریم حسرت به دل رفتن به امریکاست.

رجوی در نشست های درونی اعلام می کرد که من مریم را به مثابه یک موشک به قلب اروپا شلیک کرد م که یخ ایرانیان خارج از کشور را اب کند

موشک رجوی هم که ظاهرا فاسد بود و عمل نکرد.از عراق هم که رانده شدن بود لذا با کپی برداری از اعلامیه چهانی حقوق بشر با دزدی اشکار یک متن را سرهم بندی کردند و انرا پلتفرم مریم رجوی بعنوان ریئس جمهور در بوق کرنا نمودند و تا توانستد با دادن پول به لابی هایش بعنوان وزیر سابق نماینده سابق ارتشی سابق و تعدادی پارلمانتر این متن بی سر و ته را که کپی برداری از اعلامیه جهانی حقوق بشر است را تبلیغ کنند

ما البته این طرح کذایی را ماده به ماده در کلاب هاووس بررسی کردیم که مورد استقبال شرکت کننده گان قرار گرفت و تعدادی از منتقدین این فرقه نیز سخنرانی داشتند و فریبکاری های این فرقه تبهکار را افشا کردند

چند مثال:

وقتی میگوییم قانون نسبیت انیشتن قبل از انیشتن وجود نداشته یا قانون جاذبه زمین که قبل از نیوتن کسی انرا کشف نکرده بود . یا نظر داروین.و صدها قانون دیگر

اگر هم این ده ماده پلتفرم ابداعی مریم قچر است پس نباید از قبل وجود میداشت ایا اینطوری است؟

این موادی را که فرقه رجوی بنام مریم فرقه ثبت داده است هیچکدام جدید نیستند و از اعلامیه جهانی حقوق بشر دزدیده شده است.

رجوی ناچار بود بعد از شکست اشتراتژی اش در عراق خودش را همرنگ جماعت کند

مریم قجر نه حقوق دان است و نه علوم سیاسی می داند و رشته تحصیلی اش هم ربطی به حقوق و سیاست ندارد.

اخیرا هم مریم رجوی یواشکی و بی سرو صدا با دستور رهبر عقیدتی اش مسعود رجوی جمهوری دموکراتیک اسلامی را به جمهوری دموکراتیک تغییر داد.است و رجوی هم در اطلاعیه های جدیدش کلمه اسلامی را بیان نمی کند.و انرا حذف کرده است .این هم یک نمونه دیگر از شیادی های رجوی است که می خواهد در جو کنونی اعلام کند که هیچ تشابه ساختار حکومتی وی با جمهوری اسلامی ندارد

لذا خلاصه کنم این طرح ده ماده ای که بنام مریم قجر این فرقه روی ان تبلیغ می کند و انرا پلتفرم او می داند با دستکاری و کپی مفاد مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر مدعی یک منشور نوین هستند.

دوستان ما که عمرمان را در این فرقه سپری کردیم هر کجای انرا دست بگزاریم و باز کنیم مفتضح تر از این پلتفروم سرهم بندی شده مریم قجر است.

عیسی آزاده

31 می 2023

تناقضات مشمئز کننده در فرقۀ رجوی، سازمان مجاهدین یا دار التناقض؟!

تناقضات مشمئز کننده در فرقۀ رجوی، سازمان مجاهدین یا دار التناقض؟!

نوشتۀ عیسی آزاده از مسئولان و فرماندهان سابق سازمان مجاهدین

فرقۀ رجوی در تگنا و بن بست سیاسی با مغلطه گویی و با وارونه جلوه دادن مسائل و معضلاتش بقول معروف دست پیش می گیرد که پس نیفتد غافل از اینکه علیرغم همۀ خوش رقصی ها و اثبات مزدوری اش به بیگانه و ارباب، بجز دیکتاتور سابق عراق هیچ رهبر سیاسی و یا کشوری این جریان مافیایی را جدی نگرفته است و هر چه بیشتر در انزوای سیاسی قرار گرفته است.

.در آخرین نمایش خیایانی این جریان مافیایی در پاریس با آوردن تعدادی از عناصر بازنشسته اش از جاهای مختلف و اجارۀ تعدادی مهاجر برای این نمایش بازهم بی آبرو شد و ایرانیان مستقل و بیزار از این جریان مافیایی اجتماعشان را جدا کرده و اعتراضاتشان را به این فرقه آلوده نکردند. در داخل کشور هم که این فرقه دقیقا از رفتار و خصوصیات کفتارگونه استفاده می کند و هر حرکت اعتراضی از هر قشر جامعه را به کانونهای موهو م شورشی برچسب زده و مصادره می کند. کانون شورشی اصلا وجود خارجی ندارد و فقط یک اسم بی مسما است که همانند صدها اسم های بی مسمای دیگر که در گذشته توسط این جریان مافیایی اعلام شدند بعد از مدتی از فرط رسوایی و خالی بودن چنته شان آنها را هم از سایتهایشان پاک خواهند کرد چرا که سالهای اذهان اسرایشان را با کلمات پرطمطراقی مانند هسته های مقاومت، تیمهای ارتش ازادیبخش در داخل ایران و ستاد داخل کشور و فرماندهی ارتش ازادیبخش در داخل ایران، انجمن های به اصطلاح هوادار در داخل ایران، پایگاههای مقاومت در داخل ایران، ستاد مالی داخل کشور و دانشجویان و سندیکاهای کارگری هوادار در داخل کشور وووو.... مشغول کرده بودند که اکنون دیگر از این واژه ها در رسانه های فرقه خبری نیست. الان هم شب و روز کانون شورشی می خورند و کانون شورشی می پوشند و اخیرا به  چند شهر هم پسوند شورشی اضافه کرده اند!!! منتظر فیلهای بادی بعدی هستیم!!!

براساسا تجارب چند ده ساله و مشاهدات عینی و دست اندر کار بودن، یک دوره 6 ساله در عراق کار فرقه هزینه کردن سرسام آور برای جذب جوانان عراقی  و عشایر روستایی و تعیین مستمری برای آنها هیچ ثمره ای نداشت و آخرش مشخص شد که باد هوا بوده است و در همان دوران بیش از صد سازمان و حزب و انجمن جعلی توسط فرقه ایجاد شد و یک کار تبلیغاتی بسیار گسترده هم در کنارش انجام میشد از تهیه مهر و کارت و لوگو و سربرگ تا درست کردن کارت شناسایی برای افراد برای عبور از ایستگاههای کنترل امریکایی ها وو.... حتی کار به جایی رسید که چند صد جوان عراقی از روستاها و شهرهای اطراف اشرف مانند نای،  دوجمه،  مرفوع کبیر و صغیر و شهرستان خالص و مقدادیه و منصوریه و بعقوبه و.... را در اشرف پانسیون و شروع به آموزش تشکیلاتی و نظامی و ایدئولوژیک آنها کردند که در همان یک ماه اول آنهمه آموزش تشکیلاتی و نظامی و ایدئولوژیک برای افرادی فاقد سواد و غیر سیاسی با گرایش های شدید قبیله ای شکست خورد و هر جلسه به اصطلاح انتقادی برای افراد مسئول آنها در فرقه با کتکاری و داد و بیداد و فحاشی تمام میشد تا اینکه فرقه تحت فشار دولت وقت عراق و آمریکایی ها مجبور شد که پایگاه این عناصر را ببندد و با وعده و وعید و دادن پول های زیاد آنها را بعنوان نیروی ذخیره به خانه هایشان روانه کرد که متاسفانه بیش از نود درصد این جوانان که دیگر انگیزه ای برای کار و زندگی نداشتند بعدها جذب القاعده و بعد هم داعش شدند خدمتی که رجوی به القاعده و داعش در عراق کرد هیچ کدام از پشتیبانان این جریان های تروریستی نکرده اند.

این تناقض را فرقه به حساب خودش قورت داده اما بارها گلویش را گرفته است.

یک تناقض عجیب دیگر در دستگاه تئوریک فرقه تغییر آموزش های تشکیلاتی بود. بعد از سقوط دیکتاتور عراق و مسلط شدن آمریکایی ها در عراق رجوی قافیه را باخت و از ترس قالب تهی کرد که تاثیر متقابل آن روی روحیه تک تک ما هم بود و از بالا تا پایینمان انگار گرد مرگ به رویمان پاشیدند. به هر حال رجوی با ترفند اینکه ما خلع سلاح نشدیم بلکه داوطلبانه سلاحهایمان را تحویل دادیم سرهمه مارا شیره مالید و در آخر هم گفت من بین سلاح و شما  صاحب سلاح یعنی شما را انتخاب کردم.

 

با اعلام خبر عملیات تروریست ها و زدن برج های دوقلو در آمریکا فرقۀ رجوی جشن وشادی در قرارگاه باقر زاده (گوشه ای از پادگان طارق گارد جمهوری عراق) برگزار کرد و از همۀ بلندگوها سرود نبرد با آمریکا و نابود باد آمریکا پخش می شد و رجوی هم باد به غبغب می انداخت که «بنازم به اسلام که حتی در خوانش ارتجاعی اش ببین چه می کند وای به روزی که اسلام انقلابی خواهر مریم وارد شود».

یادم هست وقتی بعد از یک کش و قوس طولانی با سازمانهای اطلاعاتی آمریکایی در عراق و ارتش آمریکا که باید برای مصاحبه نزد آمریکایی ها می رفتیم و تک به تک اسکرین می شدیم همه افراد توجیه می شدند که یادتان نرود در رابطه با برادر مسعود بگویید او از دوران زندان در زمان شاه هیچ خصومتی با آمریکا نداشته و ما دشمن را ارتجاع و آخوند ها می دانستیم واقعا جالبه حتی در دوران شاه هم بگویید رجوی گفته دشمن ما همان زمان هم ارتجاع بوده است!!!

در تدوین آموزش های جدید تشکیلاتی و تاریخچۀ سازمان بخش مربوط به کشتن و ترور مستشاران آمریکایی و ضد امپریالیست بودن سازمان مجاهدین بطور کامل حذف شد اما در تمام کلاس ها هر روز خبر از تنش و بهم ریختگی گزارش می شد که سرود نبرد با امریکا چه شد؟ سرود سرکوچه کمینه مجاهد پر کینه آمریکایی بیرون شو خونت روی زمینه چه شد؟ سرود میلیشیا که «بریز بر جهانخواره آتش میلیشیا» چه شد؟ امپریالیسم جهانخوارچه شد؟  اصلی ترین دشمن خلق ها چه شد؟ وو... اینها متداول ترین سئوالانی بودند که افراد از مربیان می پرسیدند. مربیان بیچاره پاسخ جدی نداشتتند و آخر هم کلاس با انبوهی تناقض تمام میشد و این سیکل مرتب ادامه داشت.

در جریان دادگاه پوئک در انگلیس وکیل ها و نمایندگان فرقه رجوی به وضوح اعلام کردند که سازمان مجاهدین دیگر جنگ مسلحانه و خشونت را کنار گذاشته و خط مشی آن مبارزه سیاسی و متمدنانه است.

بعد از خروج از لیست دوباره رجوی شعار جنگ مسلحانه و ارتش موهوم ازادیبخش را علم کرد.

با روی کار آمدن ترامپ هم فرقه از حول حلیم در دیگ افتاده و هنوز هم در حال دست و پا زدن است و در سال 2018 هم اعلام کرد که رژیم تا تا پایان سال سرنگون خواهد شد.

الآن هم که با یک موز گرم و با یک غوره سرد می شود یک روز حرف های ترامپ و وزیرش را غیر مسئولانه می خواند یک روزهم به بولتون دل خوش می کند.

جالب تر اینکه امروز تیتر زده از قول ترامپ و وزیر خارجه اش که امریکا خواهان تغییر مسیر حکومت ایران است در حالیکه همین چند روز پیش ترامپ در نشست جی 7 در پاریس گفت که هدف آمریکا تغییر رژیم ایران نیست بلکه آمریکا یک ایران قوی می خواهد.

فکر کنم سران فرقۀ رجوی در اثر این تناقضات و پرت و پلا گویی ها دچار جنون گاوی شده اند.

اولا همه ایرانیان و مشخصا چهره های مطرح سیاسی در داخل ایران و جریان های ایرانی خارج کشور به اتفاق خواهان تغییر مسیر از جمله نگرش در قانون اساسی و پایان دهی به فرد محوری و ولایت فقیه و انتخابات شفاف و لغو ممیزی های شورای نگهبان و غیره هستند.

فرقۀ رجوی استاد جعل خبر و فتوشاپ و سند سازی قلابی و کشکی است اما دیگه جرات نمی کند که حرفهای ترامپ و وزیر خارجه اش را دستکاری کند  و وارونه نماید.

بهر روی هر قسمت و هرجا ی این فرقه تبهکار که متمرکز بشوید مملو از تناقض و فریبکاری است.

از عکس رهبر مرده اش که عکس 25 سال قبل اورا نشان می دهد و گاهی هم که مریم قجر یاد دوران چریکی اش می افتد عکس دوران جوانی همسر مرحوش را بنمایش می گذارد.

اما مهمترین و اصلی ترین تناقض در دستگاه این فرقه تناقض ایدئولوژیک است. اقای علامه حسینی در یکی از سخنرانی هایش مطرح کرد که مریم رجوی گفت من اعتقادی به حجاب و روسری ندارم ولی مجبورم این فرم را رعایت کنم چون ما اعلام کرده ایم یک سازمان مسلمان و شیعه هستیم.

درامور و مسائل شرعی و به غایت ارتجاعی مربوط به فقه شیعه رجوی هزار بار از مرتجع ترین آخوندهای شیعه هم مرتجع تر است.  از جزیی ترین مسائل شرعی تا کلی ترین آنها دست آخوند ها را از پشت بسته است. در داخل تشکیلات فرقه ای که اینهمه به دامان آمریکا چسبیده و خودش را در محافل اروپایی و آمریکایی به صورت مدرن و امروز و ضد ارتجاع و سکولار لانسه می کند ما حق نداشتیم پیراهن آستین کوتاه بپوشیم یا جوراب نپوشیم و حتی موکتها را در محوطۀ اشرف جوراب به پایمان می شستیم!! و کسی حق نداشت جلوی مسجد و یا در بیرون در دید خواهران وضو بگیرد!! یا جلوی خواهری حتی در اتوبوس بخوابد!! هیچ خواهری حق نداشت از برادری در بیمارستان حتی اگر نسبت خانوادگی داشته باشد مثلا دختری از پدر مریضش عیادت کند چون باید وارد اتاقهای بستری بشود که برادران در آنجا دراز کشیده اند!! و وقتی خواهران که با لباس و حجاب کامل اسلامی در خیابان می دویدند خیابان را می بستند و هیچ برادری نباید خواهری را در حال دویدن ببیند!! و خواهران نباید به تماشای مسابقات فوتبال برداران بروند!! وآن شدت جداسازی زن و مرد که در تشکیلات سراسری فرقه در خارج و عراق و آلبانی برقرار بوده و می باشد در هیچ رژیم ارتجاعی مذهبی وجود نداشته و ندارد. مثلا در کدام کشور اسلامی متعصب مرتجع پمپ بنزینها را زنانه و مردانه می کنند؟ که رجوی در اشرف برقرار کرده بود. اگر عکسهای زنان در قرارگاههای فرقۀ رجوی با آن حجاب محکم که یک تار مو هم نباید بیرون باشد و با آن لباسها در گرمای عراق را با عکسهای زنان در خیابانهای تهران زیر حاکمیت آخوندها مقایسه کنید به تناقضات دستگاه رجوی از مادون ارتجاعی  تا شعارهای مافوق مدرن مریم قجر در محافل اروپایی به خوبی پی می برید.

در همین حال و در اوج تناقض، خنده دار تر از همه این است که مریم قجر با روسری قرمز اسلامی استالینی اش! شعار لائیسیته و سکولاریسم می دهد. یادمان نرفته است وقتی دونفره به هم نان قرض می دادید رجوی می گفت انتخابات یعنی چه؟ مریم مهر تابان رئیس جمهور مادام العمر ایران  و مریم هم می گفت مسعود رهبری است که زمینه ساز ظهور حضرتش خواهد شد!!. حالا خود بخوانید حدیث مفصل از این مجمل فرقۀ سر تا پا دروغ ودغل و تناقض.

اما طنز داستان اینجاست که نفرات تشکیلات فرقۀ رجوی از بالا تا پایین نماز را برای رفع تکلیف  می خوانند و آنهم نه کامل بلکه برای دیده شدن و ترس از انتقاد نشدن و روزه راهم برای رژیم غذایی و یا جلب توجه می گیرند.

سخت گیری مربوط به پوشاک زنان و مردان و تفکیک شدید جنسیتی هم در تشکیلات بخاطر ترس از رابطه برقرار کردن زنان و مردان است زیرا زنان و مردانی که قریب سی سال با اجبار در تجرد قرار گرفته اند به شدت تحت فشار مسائل جنسی شان هستند وبه هر در و دیواری می زنند که رابطه برقرار کنند چرا که این خصوصیت هرانسان و حق طبیعی اش هست. در اینجا رجوی برای حفظ نیروها و استثمار فکر شان مسلمانی را کنار می گذارد چون به ضررش است زیرا رجوی و همسرش در اذهان تک تک افراد فرو کرده بودند که بین بین المرء شما و در قلب و ضمیر تان فقط باید دونفر باشد مریم و مسعود!! اگر شما زن بگیرید یا شوهر کنید دیگر عشقتان به رهبری کم می شود البته اینهم دروغ بزرگی است. آنها در تشکیلات انسانها را به ربات مبدل کرده اند و در قرن 21 بدترین نوع استثمار یعنی استقمار فکری را اعمال می کنند انهم با کنترل ذهن تک تک افراد در 24 ساعت روز و هفت روز هفته . این کار  به غایت ضد انسانی و خلاف قانون رجوی با سخت گیری های شدید تشکیلاتی و کنترل ذهن به اجرا در می آید.

از دیدگاه ایدئولوژیک مراسم های مذهبی از جمله سوگواری های مربوط به ماههای محرم و شب های قدر و نمازهای عید فطر و قربان هیچکدام جنبه اعتقادی ندارند اما برای قیاس کردن خودشان با مسلمانان شیعه و منزوی نشدن مجبور به نمایشهایی در این زمینه ها هستند.

سرتا پای سازمان مجاهدین (فرقۀ رجوی) که در حال حاضر بعنوان یک سازمان مافیایی ابزار دست قدرت ها و سازمانهای اطلاعاتی  است مملو از تناقض و تلاش بیهوده برای رفع ورجوع آنها است.

تلاش می کنیم که در فرصتی دیگر به جزییات این تناقضات بپردازیم.

عیسی آزاده

29 اوت 2019

 

خاطرات غلامعلی میرزایی  جدا شده از فرقه رجوی

برای آنانی که هنوز سازمان مجاهدین خلق را نمی شناسند ـ  قسمت اول

غلامعلی میرزایی ، تیرانا ـ سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی 16.11.2018

ا سلام حضور همه دوستان عزيز همانطور كه در اعلاميه اعلام جدايي خودم از فرقه رجوي گفته بودم به زودي در اسرع وقت خاطرات خودم را بر آنچه كه در چند دهه گذشته بر من گذشت را درجهت تنوير افكارعمومي مخصوصا نسل جوان عزيز كشورم به اشتراك خواهم گذاشت.

من غلامعلی میرزایی متولد 1337 از خرم آباد لرستان .دوران دبستان ودبیرستان را براي اينكه بتوانم به پایان برسانم مجبور بودم کارهایي از قبیل کارگری یا كار در مغازه شیرینی فروشی انجام بدم تا بتوانم کمک هزینه ای برای خانواده ام باشم. از آنجایی که سوم دبیرستان نظام قدیم را گرفتم دیگر نمی توانستم ادامه تحصیل بدهم و چون هم کار وهم ادامه درس مشکل بود و از آنجایی که علاقه زیادی داشتم به کشورم خدمت کنم درسال 1353 وارد آموزشگاه نوجوانان در ارتش شدم .البته این با قسمت های ارتش فرق می کرد .آموزشگاه نوجوانان اولین بار بود که در ایران تاسیس شده بود ولی جز نیروی زمینی بود که تحت کمیته مشترک آمریکا وانگلیس آموزش داده می شد.نا گفته نماند که روز اول به ما گفتند که دوره شما دوسال ونیم است ولی با درجه ای جدید همانند افسران .چون در این دوران ما بایستی هم درس نظامی می خواندیم وهم دورس آموزش وپرورش در مقطع دبيرستان را.
در دوسال اول که در پادگانی در تهران پارس بودم. به لحاظ شرایط سخت بود چون آموزشهای شبانه روزی بود .امکانات خوب ولی آموزشهای فشرده که بایستی ترمهای مختلف را می گذراندیم .بعد از دوسال با مدرک تحصیلی دوم نظری علوم تجربی وامتحان نظامی برای گذراندن ادامه دوره نظامی ودوره تکاوری به شیراز منتقل شدم كه پادگاني درمرکز پیاده بود.
البته در تهران آموزشهای اسکی کوهنوردی وغیره را دیده بودم ولي برای دوره تکمیلی به شیراز اعزام شدم .در شیرازهم دوره تکمیلی پیاده با دوره تکاوری که شبانه روزی بود همراه بود. بعد از گذشت شش ماه یک مانور مشترک با هوابرد گذاشته شد در همین موقع بود که خبر رسید که آن درجه ای که قرار بوده به شما بدهند منتفی شده والان گروهبان دومی را به شما ابلاغ می کنیم بعد تصمیم گرفته می شود که چه درجه ای بدهند .با شنیدن این موضوع تمام آنچه را که در نهان داشتیم به در رفت ودیدیم.که،آن وعده ها همه فریب بوده وگرنه مانند سایر قسمتهای نیروی زمینی نفر بعد از یک سال همین درجه را میگرفت وشرایط سخت هم نداشت. از اینجا بود که تصمیم گرفتیم با دوستانم دست به یک اقدام اعتراضی بزنیم. بدون اینکه کسی چیزی بگوید درحالي كه در شرایط مانور بودیم

در یک مرخصی چند ساعته برای آماده کردن الزامات مانور به شهر آمدیم وهر کس رفت شهر خودش .من بعد از 23 روز برگشتم . رکن دو ارتش در واقع همان اطلاعات ارتش مرا احضار کرد و سوال وجواب شروع شد.
کجا بودی؟ چرا رفتی؟ این اغتشاش در ارتش محسوب میشه و…. گفتم تنها رفتم پدرم مریض بوده شش ماه بوده مرخصی نرفتم. با همه تفاصیل گفت که دست ما نیست درجه شما را می گیريم و حقوقتان از همین الان تا شما را بعد از پایان دوره تحویل دادگاه ارتش تهران بدهیم قطع خواهد شد.
بعد از پایان دوره با وجود اینکه بر اساس قانون ارتش هر کس نمره بالاتری داشت هر شهری را که می خواست می توانست انتخاب کند .ولی ما چون دادگاهی بودیم اجبارا ما را به تهران فرستادند.
ادامه دارد

درد های من ـ خاطرات علی هاجری ـ قسمت اول

درد های من ـ خاطرات علی هاجری ـ قسمت اول 

علی هاجری ـ تیرانا ، سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی

در مهرماه سال ۱۳۵۹ نزدیک به ساعت ۱۰ صبح غرش توپها بصدا درآمد و تمام شهر در زیر دود پلایشگاه آبادان محو شد جنگنده بمب افکنها لحظه ای مجال نمیدادند مردم شروع به ترک شهر کردند من و دیگر جوانان رفتیم و برای دفاع از وطن سلاح بدست گرفتیم و در کنار اروند رود موضع اتخاذ کردیم ۰ فکر میکردیم مثل سال ۱۳۴۷ جنگ سریع تمام میشود ولی اینطور نشد و حمله زمینی نیروهای عراقی شروع شد و آبادان به محاصره درآمد ۰
در این بین نیروهایی از فرقه مجاهدین در جبهه بود ولی یکروز دیدم که همه را دستگیر کرده اند و دارند میبرند گویا وارد خیانت به میهن شده اند ولی این برایم قابل فهم و هضم کردن نبود تا سال ۱۳۶۵ که در عراق مستقر شدند و دیدم همه آن حرفها درست از آب در آمد ۰
تا سال ۱۳۶۲ آبادان بودم و بعد از شهید شدن دوست دوران کودکی در شهریور همان سال آبادان را برای همیشه ترک کردم و به شهر دیگری رفتم تا دی ماه ۱۳۶۳ بکار مشغول بودم و پس از آن به خدمت سربازی رفتم و تا اواخر سال ۶۴ در پادگانهای مختلفی خدمت کردم و سپس به جبهه جنگ منتقل شدم و به جبهه شمال غرب رفتم نزدیک به دوماه نگذشته بود که یک نفر خیانت کرد و تمام اطلاعات جبهه ما را به عراقیها داد و در تاریخ ۱۳۶۵/۲/۳ عملیات گسترده علیه ما صورت گرفت و من در همان روز اسیر نیروهای عراقی شدم و زندگی من یکبار دیگر به شکل دیگری رقم خورد۰
در روزهای اول اسارت هر روز انگار که یکسال بر من میگذشت ولی بمرور به آن عادت کردم تا اینکه سر کله مجاهدین در عراق پیدا شد ۰ دلمان خوش بود که هر هفته ایی یک فیلم ایرانی از بخش فارسی تلویزیون عراق میبینیم ولی انگار قرار بود که این هم از ما گرفته شود۰ بله همان زمانبندی را اختصاص دادند به تبلیغات مجاهدین و از پس از فیلم خبری نشد و همه ناسزا میگفتند.
سه سال و دو ماه انتظار کشیدم که روزی به وطن برگردم ولی یک تصمیم گیری غلط تمام معادلات را بهم زد و باز سرنوشت من تغییر کرد اینبار رفتن به قهقرا بود فکر نکردن به مسائل سیاسی همین موارد را در بر دارد آتش بس شده بود راه ماشین جنگی بسته شده بود و همه چیز 180 درجه چرخیده بود تازه حتی اگر آتش بس هم نشده بود باز فرقی نمیکرد چون در عملیات موسوم به فروغ جاویدان این فرقه کاری از پیش نبرده بود ولی افسوس به راه برگشت ناپذیری پا گذاشته بودم همه توصیه های دوستانم را نادیده گرفتم و رفتم به اصطلاح ارتش آزادیبخش.  بعد از چند روز اقامت در اشرف از دوستی سئوال کردم اینکه گروهان ماست پس لشکر کجاست با تمسخر گفت بابا به همین دویست نفر میگویند لشکر باور نکردم ولی در کمال تعجب دیدم درسته .

ادامه نوشته