بررسی محتوای نشست تنگه و توحید و ادعای امام زمانی رجوی

مقدمه و توضیح نکات ضروری

اول اینکه برای کلیه نشست ها جلساتی که رجوی برگزار می کرد یک اسم یا کد اختصاص داده می شد که اهداف مشخصی در تشکیلات داشت

دوم. اصطلاحاتی که ما اعضا جدا شده بکار می بریم خاص فرهنگ و تشکیلات رجوی است و ما هم لاجرم باید همان اصطلاحات را بکارببریم .و یقینا برای کسانیکه با فرهنگ فرقه رجوی اشنایی ندارند ناشناخته است

در بحث قبلی راجع به بحث یا نشست تنگه و توضیحات لازم را داده ام که این نشست توجیه حماقت های رجوی بعنوان فرمانده کل و مسئول عملیات نافروغ اش بود و بجای بررسی ضعف هاو کمبودها و علل شکست نظامی عملیات .. انرا با زرورق ایدئولوژیک ودهان پرکن . صدای معترضان را در گلو و خفه کرد و انقدر سفسطه کرد که هیچ کس هیچی نفهمید و بیشتر افراد را در لاک خودشان فرو برد رجوی در این نشست کلیه حماقت ها و ندانم کاری هایش را به اعضا نسبت داد و گفت این شما بودید که در مواجه با مانعی بنام تنگه چارزبر قفل شدید و ابتکار عمل را از دست دادید و بعد هم همه ذهنتان روی بالا باز شد که دلایل شکست نظامی بود ه است و عدم پشتیبانی هوایی . وبا گرفتن قیافه حق بجانب اعلام کرد که دلیل نرسیدن به هدف تعیین شده نظامی نبود

شما صلاحیت فتح تهران را به دلیل نا خالصی درونی تان نداشتید و اقا شما را برگرداند ( منظورش امام زمان بود )و بحث را روی امام زمان برد وبا وارد کردن تعدادی از مسئولین که قبل از نشست توجیه شده بودند. جند تایی شان که علنا گفتند مسعود خود امام زمان است و هرچه می گوید حجت است و امروز حجت را بر تک تک ما تمام کرد .

اما مریم وارد شد و گفت هیچ کدام از شما نمی توانید مستقیم به امام زمان وصل شوید باید از طریق مسعود به او برسید و همه تان باید ایمان بیاورید و این را از خودتان عبور دهید که همه تان قبل از تنگه چهار زبر پشت تنگه ایدوئولوزیک گیر کردید و بیخود ذهنتان را پت و پهن نکنید و اگر شما ها از خواهر و برادر روی پای مسعود حرکت می کردید و با عشق و کینه او می جنگید هیچ تنگه ای راه بند تان نمی شد.و احدی نمی توانست حرکت شما را متوقف کند . در ان شرایط و وضعیت همه هاج و واج شدند که روی پای مسعود دیگر چه صیغه ای است . بعد ها که با دوستان بحث ها را مرور می کردیم و با تمسخر می گفتیم دفعه بعد که خواستیم برویم پاهای مسعود را ازش قرض می گیریم که دیگر بهانه نباشد..سوالی که به ذهن خطور می کند.این است ایا رجوی بعد از شکست عملیات نافروغ اش امیدی به فروغ دو داشت یا خیر ؟

شاید در ان دوران برای ما چشم و گوش بسته ها که اوامر رجوی و تشکیلات را بی چون و جرا اطاعت میکردیم جواب مثبت بود اما بعد از اشغال کویت توسط صدام بر همگان بوضوح روشن شد که دیگر محال است که صدام اجازه تکرار فروغ را بدهد چون معادلات باکل تغیر کرد و و تمام معادلات جنگ ایران و عراق از هم پاشید و کلیه کشورهای عربی و اروپایی و امریکا که همه جانبه از صدام حمایت می کردند دشمن صدام شدند و ائتلافی برعلیه او شکل گرفت که بعد از جنگ جهانی دوم نمونه نداشت.

سوال بعدی این است که علیرغم تغیر معادلات چرا رجوی دست از ماجراجویی نکشید و بازهم اصرار بر ادامه جنگ داشت .؟

رجوی بهتر از همه می دانست که استراتژی اش شکست خورد و عراق بعنوان ظرف ژئوپلتیک و مرز وسیع ان با ایران به باتلاقی برای بلعیدن اش مبدل شد. رجوی دوراه داشت

یکم یا معقول و بعنوان رهبر شرایط جدید را جمع بندی می کرد و اعلام می کرد ما با همه دار و ندارمان تلاش کردیم اما نشد و نتوانستیم

دوم. ادامه همان راهی که در سی خرداد 1360 شروع کرد.

رجوی راه دوم را انتخاب کرد چون در شان نایب امام زمان و رهبر عقیدتی نبود که از خودش انتقاد کند و در شان اجل ایشان نبود. رجوی تصمیم گرفت تا اخرین نفر برای قدرت طلبی اش افراد را قربانی کند..رجوی چند سال با نشست های سیاسی و بی سرته هم افراد را سرکار گذاشت و مشغول کرد که واقعا همش من در اوردی بود .مثلث بحث های سیاسی و استراتژیکی اش به یک لوزی تبدیل شد که ورود به این بحث ها فعلا در حوصله کلاب امروزمان نیست و حتما در اینده به ان می پردازیم .که روشن شود با این افرادیکه در اردوگاه اشرف اسیر بودند چه امد .و به چه روزی افتادند.

رجوی استاد زیستن در شکاف است از بدو پیروزی انقلاب و مشخص شدن مواضع سیاسی همه احزاب و سازمانها در شکاف خزید که این استراتژی زیستن در شکاف همین امروز هم در البانی پابرجاست. ایا بیش از چهل و سه سال شکست استراتژی زیستن در شکاف کافی نیست یا خانه از پای بست ویران است.

دوستان عزیز باید اذعان کنم که بدبختی ما گرفتاران در قلعه اشرف در عراق بعد از همین نشست تنگه و توحید شروع شد بعد از این نشست بود که دهان افرادی که در محفل های خصوصی شان مسعود را عامل شکست عملیات می دانستند گل گرفت . اینکه می گویم شروع بدبختی از این جا اغاز شد اتفاقات بعد از ان هست که ماحصل اش باقیمانده کمتر از دوهزار نفر با میانگین سنی 64 در قلعه اشرف سه در البانی که از بانگ خروس تا بوق سگ پشت کامپیوتر نشسته. و خورد و خوراک و خواب شان شده است کامپیوتر .و اما بعد...........

طولی نکشید که دور کرً اموزش های بی سر وته برای سر کار گذاشتین افراد و ایجاد سرگرمی راه اندازی شد. مهمات مفت صدام و شلیک به خاکریزها و تپه ها کار شبانه روز همه شده بود و با تجدید سازماندهی از تیپ به لشکر و اموزش های پیاده ........دوباره در تشکیلات جا انداختن که باید هر چه سریع تر امادگی مان را بالا ببریم و بزودی عملیات فروغ دو را انجام دهیم.

در این دوران از اموزش ها وضعیت خیلی شیر تو شیر بود .لذا بر اساس تخیلات و پیشنهادات انواع و اقسام سلاحهای مختلف روی خودروهای جیب لندکروز نصب شد بعنوان مثال نصب توپ 106 ضد تانک با پایه روی جیب لندکروز که با هز شلیک برای تست تمام شیشه های خودرو و کاپوت انرا ار جا کنده می شدند. یا نصب تیربار سنگین دوشکا روی جیب هم چنین نصب مینی کاتیوشا موشک انداز 107 م م روی جیب و انواع و اقسام کارهای عجیب .و غریب و خودروها طرح دار تبدیل شده بودند به مانند تانکهای فرانسوی مربو ط به دوران جنگ عمر مختار واقعا بک فضاحتی بود. پول مفت صدام و بلند پروازی های رجوی در این زمینه به فرمانده لشکر ها اختیارات تام داده بود که هر طرحی خواستند اجرا کنند.

یکی از موارد دیگر راه اندازی گردان های مستقل که جلودار ستون ها باشند و از همه لحاظ هم کامل و خودکفا باشند از نظر پشتیبانی و خلاصه همه امورات.

در هر لشکر در سازماندهی جدید یک تیپ رزمی یک یکان توپخانه یک یکان مهندسی و یک بخش پشتیبانی رزمی و اداری یک بخش دیدبان هوایی با علامت اختصای اف ای سی FAC و فرماندهی شامل فرمانده لشکر معاون لشکر و دفتر و مخابرات جایگزین تیپ های دوران فروغ شد

من با عرض معذرت از دوستان که موارد نظامی را مطرح کردم. اما می خواهم در اینجا یک تناقض بزرگ در دستگاه رجوی را بصورت ملموس تر نشان دهم.

در نشست جمع بندی و در نشست به اصطلاح تنگه و توحید اصلی ترین عامل شکست نظامی نبوده است و رجوی اظهار داشت که شما هیچ کمبودی نداشتید و نباید اذهان روی کمبود ها و نواقص نظامی برود و باید متمرکز شوید روی عامل اصلی قفل شدن پشت تنگه و انهم ایدئولوژیک بوده است خوب بر اساس این فرضیه شخص فرمانده کل باید بلافاصله بعد از نشست تنگه و توحید روی بحث های ایدئولوژیک می رفت .چرا نرفت و سازماندهی را عوض کرد و همه را مشغول کارهاو تمرینات نظامی و طرح های بیهوده کرد.

راستش ما که در ان دوران این را نمی دانستم چون تا خرخره غرق در روزمرگی مان بودیم وشب و روزمان به هم وصل بود. البته یک سالی طول کشید که بخشی از افراد متوجه این شیادی رجوی شدند و الباقی نفرات سه سال بعد از فروغ بی فروغ رجوی متوجه این شیادی شدند.

تقریبا تتمه سال 1367 افراد را سرگرم نشست های بی سر و ته کردند و سال 1368 هم کل سیستم را وارد اموزش های من در اوردی کردند.

بعد از فروغ و شرایط سنگینی که بر قرارگاه و تک تک افراد حاکم بود رجوی فهمیده بود که اگر عرصه را بر افراد تنگتر کند کنترل از دستش خارج می شود و جدا شدن از فرقه افزایش پیدا می کند به همین خاطر با برنامه ریزی و با صرف هزینه های بسیار زیاد همه راوارد ان طرح های پوشالی و اموزش های من در اوردی کرد والا اگر به میل و خواسته خودش بود پیچ های تشکیلات را سفت می کرد و دمار از همه می کشید لازم است در اینجا به این موضوع هم اشاره کنم که رجوی و همه سران حلقه نزدیک اش بخوبی می فهمیدن که دیگر بعد از قبول اتش بس و قطعنامه 598 توسط عراق و تصویب شورای امنیت امکان لشکر کشی را مطلق پیدا نخواهد کرد و صدام هم امکان ندارد دیگر چنین اجازه ای به رجوی بدهد. مخصوصا وقتی که سمت فلش جنگ صدام از سمت شرق به سمت جنوب یعنی کویت منتقل کرد و عملا رجوی اگر امید و کورسویی از دل بستن به صدام داشت نقش بر اب شد و قافیه را باخت و راه بی بازگشتی که انتخاب کرد بود در باتلاق عراق فرو رفت. در واقعیت امر هم نیروی قابل ملاحظه ای برایش باقی نمانده بود و هر چه هم در توان داشت در همان بحبوبه عملیات فروغ از هر کجا می توانست نیرو وارد کرد. مقرات خالی لشکرهای باسمه ای که فقط روی کاغذ نام لشکر داشتند. رجوی را برا آن داشت که دست به دامن صدام شود و سراغ اردوگاههای اسرا جنگی رفت و بیش از هزار نفر را از اردوگاههای صدام حسین که بی شباهت به اردوگاههای اشویتس نبودند وارد قرارگاه اشرف کند .در یک نشست عمومی که رجوی دوباره احساس غرور جاهلانه شده بود رو به مریم کرد و گفت باز هم جا دارید مریم هم با لبخندی مستانه کفت بله داریم یک سری مقرات جدید هم می سازیم.

بهر روی دوسال و نیم بعد از فروغ بی فروغ رجوی صرف نشست های شستشوی مغزی اموزش ها و طرح های بی سر و ته گذشت .

در همین اوضاع و احوال دوباره همه چیز زیر و رو شد دوباره سازماندهی ها تغییر کرد و قرار بر این شد که از پایه اموزش تاکتیک و زرهی گذاشته شود بر همین اساس کمیته های مختلفی راه اندازی شد بیش از 1000 تانکیست ر تربیت شد. تا سطح گروهان اموزش های نظامی خاص زرهی توسط افسران عراقی برگزار شد. و در ادامه به سطح گردان و تیپ زرهی هم این اموزش ها رسید.

برای تمرینات زرهی مخصوصا تمرینات ابی و خاکی نیاز به یک رودخانه یا دریاچه و زمین وسیع بود که صدام منطقه قادر کرم معروف به نوژول را که در شمال ارتفاعات حمرین و نزدیک شهرستان طورخورماتو بود را در اختیار رجوی قرار داد. این منطقه خودش یک داستانهایی دارد که یک کتاب است. در این دهها روستا مربوط به اکراد توسط صدام با خاک یکسان شده بود که اثار ان وجود داشت .بگذریم

ساختن دریاچه پیست متحرک شلیک زرهی هزینه های سرسام اوری داشت که بحث ان جداگانه مورد بررسی قرار می گیرد.