وحشت فرقه رجوی از کارت هویت

کارت هویت بلای جان رجوی

انتشار خبرهای مبنی بر مشخص کردن استاتوی افراد خارجی مقیم آلبانی و ارائه طرح ان به پارلمان این کشور فرقه و دار و دسته را بشدت به تکاپو انداخته است و به یکباره تمام هم و غم والف تای سران فرقه از بالا تا پایین درگیر بحث کارت هویت شدند.مگرچه اتفاقی افتاده وچه سرفصل ایدئولوژیک و سیاسی و استراتژیکی رخ داده است که فرقه در یک آچمز ایدئولوژیک قرار گرفته است که هنوز جوهر تعهد نامه های ماه رمضان خشک نشده دوباره تعهد نامه می گیرد و افراد را به پای میکروفون ها می کشاند که حاضرحاضر بگویند., بااعلام ندامت و پشیمانی از نکرده  هایشان و سپردن برای شروعی جدید وخدمت در ارتش موهوم اعلام حضور کنند و رجوی میخواهد ماشین فرسوده و درباتلاق فرو رفته اش را با رنگ و لعاب قالب اسیران نگونبخت و سالخورده نماید

 البته ثبت نام مجدد تک تک افراد و گرفتن تعهد نامه جدید با غلظت و سس  مو سسان پنجم است.که معمولا وقتی کارد به استخوان رجوی می رسد چنین فیلی هوا می کند.

رجوی با شامورتی بازی  تا امسال پنج بار ارتش سالخوردگانش را منحل کرده و بعد از یک مغزشویی اساسی و گرفتن یک تعهد نامه اساسی تر باز تاسیس کرده است.. موسسان اعلام کرده است .

چرا این فرقه از تعیین تکلیف استاتوی قانونی افراد ش که همه در قلعه اشرف سه در البانی محصور هستند وحشت کرده است؟!

چرا رجوی میخواهد تا به ابد افراد تحت اسارتش بی هویت باقی بمانند؟!

چرا رجوی این جنایت علیه افراد اسیر در قلعه اشرف سه را  به سمت بی هویتی مجبورمیکند و در دستگاه ایدئولوژیکی انرا تئوریزه کرده و بر آن برچسب مجاهد بی نام و نشان هم زده است ؟!

طرح این سئوالات برای افرادیکه در مناسبات این فرقه نبوده اند و اگاهی کافی ندارند عجیب و غریب بنظر می رسد اما برای کسانیکه در مناسبات این فرقه بوده اند ملموس است و با تمام وجود با آن دست و پنجه نرم کرده و مصیب ها کشیده اند .

قبل از اینکه افراد نزد کمیساریا عالی پناهندگان در کمپ لیبرتی در عراق می رفتند به همه افراد گفته میشد اگر پرسیدن کشور ثالث می خواهید بروید بگویید ما هیچ کجا نمی رویم در عراق می مانیم و در عراق هم می میریم. یک مقدار که سمبه پرزور شد خط داده شد که بگویید همه مان را با هم ببرید امریکا بعد هم امریکا تف کف دستشان نگذاشت خط داده شد بگویید مارا شمال اروپا و اروپای غربی ببرید که اخرشم امریکا در یک زد وبند با البانی همه را در کشور کوچک البانی دپو کرد.

بک اصل در تشکیلات رجوی بعنوان پایه وجود دارد و ان این است که افراد در بدو ورود به این تشکیلات باید هر مدرک و حتی نوشته ای که بیانگر هویت انها مانند شناسنامه؛ کارت شناسایی ؛ پاسپورت ؛ گواهینامه رانندگی ؛ وجه نقد ؛ جواهرات وغیره را داشته باشد باید تحویل دهد. این اصل شامل همه بجز تعدادی انگشت شمار که شخص رجوی تایید کرده است می باشد.برای سایرین نگهداری اوراق و اسناد هویت مرز سرخ است.

بعد از اشغال عراق ؛سرویس های مختلف امریکایی شروع به سرشماری و آمارگیری تک به تک افراد و انگشت نگاری از همه شدند ودر همان اسکرین های اولیه و ثبت و انگشت نگاری برای افراد یک کارت صادر و داده شد. به محض خروج از صف و سالن اسکرین امریکایی میر غضب های رجوی در محل خروجی سالن ایستاده بودند و کارت ها را از افراد گرفتند.البته کارت هایی که امریکایی صادر کردند مطلقا هیچ ارزش حقوقی و قانونی نداشت اما برای ما که فاقد هیچ مدرک هویتی بودیم همانند گرین کارت امریکا بود. دوبار امریکایی به ما در عراق ایدی کارت دادند که هر دو را تشکیلات از افراد گرفت در ابتدا با دروغ  برای اسکن کردن بود اما در واقعیت تشکیلات از همین کارت بی ارزشی که دست افراد بود می ترسید. بعد از ماهها با غر و لند و اعتراض افراد که چرا کارت های ما را نمی دهید دستمان باشد از دوکارتی که امریکایی داده بودند کپی رنگی گرفتند و به افراد دادند که دهن افراد به این شکل و با این ترفند بسته شود.

 فرقه رجوی در تمام مراحل حیات اش وقتیکه در بن بست سیاسی و استراتژیک قرار میگرفت یک خیمه شب بازی تحت عنوان موسسان وثبت نام مجدد  افراد راه می انداخت که ماحصل آن گرفتن تعهد نامه از افراد بود و پرکردن چمدانها از تعهد نامه بوده است؛ البته در تمامی این خیمه شب بازی کسانی هم بودند که اعتراض میکردند و تعهد نامه را امضا نمی کردند که عمدتا افرادیکه از این فرقه جدا شده اند از همین گروه معترضین بودند.

بعد از گرفتن تعهد نامه که همیشه با پیام سرکرده فرقه بوده است پشت بند آن  نشست های مطول و زنجیره ای و خفه کننده شروع میشد و ول بکن حتی یک نفر هم نبودند که علاوه بر دادن تعهد نامه باید پای میکروفون هم حاضر شده و تعهدش را بدهد و حاضرحاضر بگوید انوقت بود که مریم و ربات های دست اندرکارش لبخند رضایت می زدند و مبارکا می گفتند.

یک بار یکی از نفرات که طفلک سوادی نداشت امد پای میک وفون و گفت خواهرمریم من شکر خوردم من نفهمیدم  الان فهمیدم حاضرحاضر که مریم گفت مبارک است بقیه هم در تبعیت از مریم میگفتند مبارکه . واقعا چقدر مناسبات مسخره و حرفها طوطی وار و فاقد ارزش است که بیچاره برای اینکه دست از سرش بر دارند می گوید من شکر خوردم و به وی مبارکا می گویند

و اما هدف رجوی این است که موجی که در برابرش قرار گرفته است را به این شکل از سر بگزراند تا ستون بعدی  و سرفصل بعدی افراد را در محاق فرو ببرد و دوباره موسسانی دوم و سوم و چهارم و الان هم پنچم و بعد هم اگر کسی زنده بماند موسسان هزار و یکم اعلام کند و چمدانهایش پر از کاغذ شود .

خیمه شب بازی موسسان پنجم در البانی از ترس صدور کارت هویت برای افراد است مخصوصا که کارتی ات که دارای ارزش  و اعتبار حقوقی و قانونی است رجوی مطلقا نمی خواهد افراد اسیرش هویت پیدا کنند و همواره حیاتش را در بی هویتی افرادش جستجو میکند  که در اوج بیشرافتی  انرا تئوریزه هم کرده است ( مجاهد بی نام و نشان)

 مگر می‌شود هویت انسان‌ها را از آنها سلب کرد مگر می‌شود تا به ابد انسان‌ها را بدون هویت نگهداشت. قطعا خیر. اما در کمال ناباوری در قرن بیست یکم فرقه  ای مافیایی با ریاست رجوی اینکار را  می کند و مشغول به آن است. اما اینجا نه عراق است نه دادگاه سالن میله ای و نه شکنجه گاههای قلعه سوخته و قلعه نصد و نه زندان دوساله ها و نه زندان تقاطع ۴۰۰

اینجا گوشه ای از خاکی اروپاست  و علیرغم همه زد و بند های فرقه و باج دادنها و رشوه  هایش به مسئولین فاسد در البانی رعشه بر اندام تشکیلات افتاده است و از ترس به اصطلاح  آخرین برگش را روی میز زد. و با حیله و نیرنگ و با قسم و آیه افراد را درمحضوریت قرار داده که تا سرفصل بعدی از تشکیلات جدا نشوند و بمانند .

البته من شک ندارم که اخر سر فرقه از همه افراد طلبکار هم هست و افراد باید اذعان کنند که عمیقا بدهکار هستند و این کارت  با تلاش های مهر ناتابان بدست امده است کما اینکه در عراق هم بعد از کارت های دوریالی از امریکایی شب و روز منت می گذاشتند که تلاش های مریم باعث صدور این کارت هاست و.افرادی هم که از تشکیلات جدا شده اند هم از این موهبت الهی برخودار شده اند.

گرچه کشور کوچک البانی در شرق اروپا و رها شده از دیکتاتوری انورخوجه که پدربزرگ رجوی است اما به حداقل های قوانین اروپایی ملتزم است و ناچار است برای عضویت در اتحادیه اروپا قوانین حقوق بشری را به رسمیت بشناسد و صدور کارت برای افراد خارجی هم در همین رابطه است .

مسلما این کار خوب کشور البانی کمک بزرگی به اعضا اسیر در فرقه رجوی می کند و افراد با بدست اوردن مدارک هویتی می توانند روی پای خودشان بایستند .  بدون شک با سیلی از جداشدن ها هم مواجه خواهد شد و این مهری بر پایان بی هویتی افراد مستاصل در فرقه رجوی است رجوی موسسان صدم هم که اعلام کند دردی از او وتشکیلات پوسیده اش درمان نخواهد کرد.ارزو می کنم که   اسیران قلعه اشرف سه در البانی این بند گران را از پای خود بگسلند . و بعنوان یک انسان ازاد و مختار خودشان سرنوشتان را رقم بزنند. و دیگر منتظر رقم خوردن سرنوشت شات بدست تشکیلات عنکبوتی رجوی نمانند علاوه بر صدها تعهد نامه این بار پنچم است که ارتش موهوم را منحل کرده و بازتاسیس نموده است ایا مشابه این خیمه شب بازی را جای خوانده اید یا شنیده اید اگر پیدا کردید من را مطلح نمایید.

با سپاس و تشکر از توجه شما عزیزان

عیسی آزاده 30می 2021

پاریس

تهی کردن انسانها از انسانیت در مکتب فرقه رجوی

تهی کردن انسانها از انسانیت در مکتب فرقه رجوی

بقلم عیسی آزاده از فرماندهان و مسئولین سابق فرقه رجوی 

هر حزب یا سازمانی و حتی فرقه ها برای جذب نیرو و پرورش انها خط و مشی و ایدوئولوژی و مناسبات خاص خودشان را دارند .

در این مبحث می خواهم اندکی ذره بین  را روی مناسبات رجوی و ایدئولوژی اش انداخته و شما  را به قلعه ها موازی فرقه مافیایی رجوی  در عراق ببرم. همسفرباشید ؛همسفر درد هاو رنج هاوناله و فریاد ها که هیچ فریاد رسی هم نداشتیم قلعه هایی که کرکس ها بر بالایش پرواز میکردند و کفتارها نگهبان .......

دربدو ورود به این تشکیلات ابتدا با نمایش فیلم های حماسی و شرح قهرمانی ها و یادواره افراد قدیمی ایجاد انگیزش می کنند  و همانند صیادان وقتی پرندگان با دیدن آب و دانه بی خبر از همه جا و همه چیز به سمت آب و دانه می روند دامها برسر و رویشان فرو می افتند و دیگر هر تلاش و تقلایی به ضد خودش تبدیل شده و باعث تلف شدن بیشترت میشود ولذا اسیر صیاد شده و تن به اسارت سپرده میشود. این تر دستی و مهارت البته ساده بدست نیامده است تشکیلاتی که تجربه دو نظام را در در تمام عرصه های اجتماعی و زندانها بدست آورده از بهترین روش ها برای شکار طعمه هایش استفاده می کند.و بهترین ابزار ها و تکنولوژی روز را بکار میگیرد.

نخست می پردازیم به تعاریف پایه ای در تشکیلات فرقه رجوی :

برادری و رفاقت: .معمولا در سازمانهایی با نگرش ؛ پیشبرد خط شان از طریق جنگ مسلحانه به هر قیمت علی القاعده  باید افراد و بدنه ان بهترین مناسبات جمعی را داشته باشند چون مشخص نیست که هر کدام از انها فردا زنده باشند.یا نباشند لذا باید افراد در  رفاقت و صمیمیت و از خودگذشتگی  ازیکدیگر سبقت بگیرند.

اما اینطور نیست بر اساس تعاریف تشکیلاتی رفاقت و برادری و صمیمیت عبارت از :

تحت نظر داشتن یکدیگر و غافل نشدن از هم حتی برای لحظه ای ؛ تیغ کشیدن به سر و روی یکدیگر ( تیغ تبر و تباتنچه که در سه حرف شامل  "سه ت " خلاصه شده است از ابداعات رجوی است که افراد بدون ملاحظه باید همواره دوربین هایشان روی نقاط ضعف و پنهانکاری یکدیگر در تشکیلات باشد بنابراین باید در نشست های شستشوی مغزی هرکسی لاجرم باید حداقل چند فاکت منفی از دور و بری هایش داشته باشد و در ان نشست بیان کند وای بحال کسانیکه دست شان خالی باشد خود سوژه میشوند و دیگران باید به ان شخص تهاجم کنند.)رفاقت وبرادری و دوستی در تشکیلات مرز سرخ و میوه ممنوعه است و تخطی از آن با مارک هایی مانند مزدور؛ دایر کردن شعبه وزارت اطلاعات ؛ خوره تشکیلات؛ تن لش و لجن ومفت خواروزالو  و...  روبرو است.این برچسب ها و جعل اسناد و دروغپردازی ها بر علیه اعضا جدا شده ؛ ریشه اش در خود تشکیلات است و همه افرادیکه حتی چند ماهی هم در این فرقه سپری کرده باشند بخوبی واقف اند که بدتر از این لجن پراکنی متداول فرقه بر علیه مخالفینش در مناسبات مستمرا بکار گرفته میشود. و اصلی ترین اهرم سرکوب افراد در فرقه  همین ابزار است.

در تشکیلاتی که یک زمان رکیک ترین فحاشی متدوال از اصطلاح ماست بخوری استفاده میشد و یا چرا مثل ماست شده ای؛این معادل یک فحش بود. اما دوستانی که جریان سرکوب عریان را از سال 1374 شمسی  رابخاطر دارند یادشان هست که مثل نقل و نبات فحاشی بسیار رکیک و ناموسی و اصطلاحا چاله میدانی در مناسبات گسترده و همه گیر شد. یادم هست  خودم شنیدم که زنی نام ن  . س  به یکی از مسئولین مرد که چندین مدار از خودش بالاتر بود اما در خیمه شب بازی دادن تمام مسئولیت ها به صورت با سمه ای به زنان ؛ همان خانم  ن  س به ان برادری که نزدیک به هفت سال هم در زندانهای شاه بوده است گفت مردکه کله پوک در کله ات مغز خر است یا پهن خر بی همه چیز انگل اینطوری مسئولیت پیش می برند. حالا کل ماجرا برای اجرا یک نشست با برادران بود که بصورت هفتگی برادر به اصطلاح مسئول برگزار میکرد ان روز این بدبخت در ماموریت بود دیر امده بود و تا خودش را اماده کرد دیر شد و نشست برگزار نشد.آن برادر مسئول سرش را پایین انداخت و لام تا کام نگفت من هم که مثل برق گرفته ها بودم. بعضی از زنان آنچنان از تشکیلات می ترسیدن که برای خود شیرینی و سفت کردن جایگاه شان در هر نشست نیم ساعته ای بیست دقیقه آن فحاشی و ایراد گیری بیخود و بیجهت از مردان تحت مسئولیتش بود. و باید روزانه به تشکیلات گزارش می دادند که امروز این تعداد نشست تیغ و تیغ کشی برگزار کرده و این بعنوان یک امتیاز مثبت در پرونده اش ثبت می شد و در سرفصل های تشکیلاتی معیار های سنجش و ارتقا افراد و مشخصا زنان از دهه هفتاد شمسی به بعد همین بعنوان ملاک قرار گرفت.

از دورانی که معیار های انسانیت در تشکیلات  جایگزین معیار هاو ارزش های رجوی ساخته قرار گرفت ماحصل تعلیم و تربیت و پرورش روح و روان در تشکیلات منحصر شد به تربیت میرغضب ؛ جاسوسی از یکدیگر  ؛فحاشی بی حد و حصر ؛ زیر آب زدن ؛ و پرونده سازی و .....

این وضعیت فجیع کماکان ادامه دارد وباید هر فرد یک دفتر جیبی همواره به همراه داشته باشد و هر انچه از اطرافیانش می بیند و می شنود ثبت کند  و در زمانهای نشست هر نفر ان دفتر جیبی را در می اورد و شروع می کند هر انچه دیده و شنیده را بیان کردن.

این مسئله  منجر به تضاد عمیقی در مناسبات مردان و بشدت بی اعتمادی شدت گرفت و افراد نسبت به هم کینه و حسادت و حتی دشمنی پیدا کردند. هر کس مترصد نقطه ضعفی می گشت که تلافی کند. این وضعیت  باعث تنش زیادی در مناسبات مردان ایجاد کردو از بالا تا پایین فرقه بوحشت افتادند که سیستم دارد از کنترل خارج می شود و باید چاره ای اندیشیده شود. در همین راستا جناب رئیس  برای حل این معضل مریم را مامور کنترل اوضاع نمود و او هم  سراسیمه نشست پشت نشست که شما چه تان شده چرا اینقدر نسبت به هم کینه ای شده اید  شما برادران چه مرگتان شده چرا گرد مرگ از سر و رویتان می بارد . نکند بخاطر کرسی ها و رده هایتان هست که در انقلاب از دست داده اید چرا مناسبات خود را به گند کشیده اید خوب انقلاب شده باید بتمرگید سرجایتان و تسلیم انقلاب شوید چرا افسارتان را به نون وحشی داده اید و نرینه وحشی در درونتان تنوره میکشد و حرف های طوطی واری که خودش هم نمی فهمید چه می گوید و مامور و معذور بود که خط رئیس اش را پیش ببرد . و بعد از احوالپرسی یعنی همان توهین ها و فحاشی  که فوقا اندکی از ان بیان شد  بر منبر نشست وشروع به وراجی ولی با      ز بانی نرم بیان کرد که باید عشق را در مناسباتتان جاری کنید باید همدیگر را دوست داشته باشید باید از خودگذشتگی داشته باشید البته یادتان باشد که همه عشق و عاطفه و خون و نفس شما مطلقا متعلق به مسعود است حواستان باشداین بحث چپ و راستش در اذهانتان مختوش نشود.  اما در تشکیلات نباید کینه ای باشید وووو

این سلسله نشست ها واین پانسمان تشکیلاتی هم نتوانست  غده چرکین ایجاد شده  رادرمان کند.

لذا مدتی به همه تکلیف شد که در نشست ها نقاط مثبت را بیان کنید. و برای گسترده تر کردن آن نشست های مطول و پر طول و تفصیلی تحت عنوان انتخاب شاخص در بین برادران برگزار شد که تعدادی هم در نشست های عمومی بعنوان شاخص معرفی شدند.

این شو هم غده چرکین را در تشکیلات مداوا نکرد و حسادت ها وکینه ها را افزایش داد .لذا دوباره تشکیلات در بازی مار و پله خودش ؛ افراد را در دهن مار قرار داد و همه امدن همان خانه اول و ته دم مار که اینوضعیت کماکان ادامه دارد.

آن روی  دیگر سکه در تشکیلات مناسبات مردان با زنان:

بعد از کودتای رجوی در سازمان برای تضمین حیات و ریاستش همه مناصب و مسئولیت ها  را حتی از سطح فرمانده دسته  (پایین سطح فرماندهی در سلسله مراتب نظامی و وهمی رجوی ساخته) به زنان و دختران آن دوران واگذار نمود  و فرمانده دسته های مرد را به درجه( ام اف دی ) یعنی معاون فرمانده دسته مفتخر کرد.

چند ماهی از این تغییر سازماندهی نگذشته بود که تعدادی زیادی از افراد ام اف دی " بنگالی" شدن  بنگالی یعنی قرنطینه کردن در یک اتاقک کانکسی

گند قضیه تمام تشکیلات را متعفن کرد و خبرهای عجیب و غریبی سرزبانها افتاد   تعدادی از افراد را که می شناختم  که از ذکر اسامی شان معذروم را بعد از مدتی بنگالی شدن دیدم و گفتم جریان چه بود گفت لو رفت همه چی را خودش گفت هرچه هم من مقاومت کردم زیر تسمه های سوسن و رقیه و نسرین و فلانی و فلانی نتوانستم تحمل کنم و محبورم کردند بالا بیاورم من هم همه چیز را گزارش کردم. البته چند تایی هم بودن که مطلقا اعتراف نکردند و تشکیلات آنها را بعنوان بز گر  یا جذامی در تشکیلات نگه داشت.

بعد از این داستان رئیس دستور داد زنان از فرماندهی دسته کنار گذاشته شوند.

بغض و کین مردان نسبت به زنان بحدی شدید شده بود که هر کس برای خودش طرح و برنامه ای برای انتقام از فلان مسئول زن  به اصطلاح خواهد گرفت البته بیشتر حرف بود و برای تخلیه فشار های درونی این حرفها را میزدند . بارها و بارها اینرا خودم شنیده ام و دهها نفر را به اسم می دانم که در محفل های خصوصی شان دور از چشم تشکیلات از فرط فشار و عقده این ها را بیان میکردند.

کینه و نفرات سرتاپای فرقه را فراگرفت و تنها راه سرکرده فرقه افزایش فشار بود و نشست های را افزایش داد داغ و درفش را گسترش داد و عملا برای نفرات سرکش و به اصطلاح فرقه یاغی بپا یا مراقب مستمر گذاشته شد. که این وضعیت کماکان ادامه دارد. رئیس فرقه بارها میگفت و تکرار میکرد که تنها راه برای مقابله با محفل و رشد بورژوازی در مناسبات افزایش نشست هاست ( بخوانید سرکوب وحشتناک )

تصور کنید  مخصوصا خوانندگان این مطلب که در مناسبات فرقه نبوده اند. سرنوشت ما به کجا کشید و ما چه بودیم و چه شدیم. سازمانی که مدعی برقرای جامعه بی طبقه و بدون هر گونه تبعیض و عدالت اجتماعی و برابری و رفاقت  و از خودگذشتگی را از آن خودش می دانست و مدعی آن بود  به یک فرقه مافیایی مبدل شد که  افراد از هم می ترسیدن و جرات نمی کردن حتی در سر پست های نگهبانی یا در برنج پاک کنی و تمیز کردن سبزی و جارو زدن خیابان ها با هم درد دل کنند  هرکسی دیگری را متهم به جاسوسی میکرد هرکسی بفکر خودشه و حفظ خودش مانند اصل تنازع بقاء 

تصور کنید سازمانی که افراد از جان گذشته خودش را به این روز سیاه دچار کرده است و کینه و حسادت و دشمنی و لمپنزیم تمام انرا فرا گرفته است مدعی آزادی و عدالت برای جامعه هم هست!!!

سازمانی که افراد را مجبور می کند که با فحاشی های رکیک به خانواده درجه یک خود با خانواده اش دشمن قسم خورده شود وهزار مارک و بد و بیرا به خانواده اش می گوید در کجا قرار داد سازمانی که هنرش تربیت میرغضب و وطنفروشی و برادر کشی و خانواده کشی است به چه بدختی و مصیبتی گرفتار شده . رجوی برای حفظ پایه های قدرتش همه چیز را از بین برد  وفا و صداقت که مدعی بود سرلوحه مکتب اش بزعم خودش بود.تبدیل به خیانت و خباثت شد 

من البته هیچ عقده و کینه شخصی نسبت به هیچکدام از دوستان سابقم ندارم و همواره ارزو کرده و میکنم که لحظه ای بخود آیند و حداقل به وجدان و آگاهی خودشان خیانت نکنند. شیره جان و عصاره وجودشان را بیشتر از این صرف روشن نگه داشتن تشکیلات سیاه رجوی نکنند.

چگونه اینرا توجیه و هضم می کنید که افرادی با چند دهه رنج و خون و شکنج و با هزینه کردن تمام دار و ندارشان وقتی از این فرقه جدا میشوند یکشبه  جانی و جاسوس و مزدور  میشوند اگر هر کدام از این افراد ساعتی یک دلار هم دستمزد خودشان را مطالبه کنند ایا رقم سرسام آوری نیست ؟! در کجای دنیا یک عمر از انسان ها بهره کشی می کنند و شب و روز از انها بیگاری می کشند وبعد هم اجازه نمی دهند حتی با یک دست لباس پی زندگی خودش برود  اما این فرقه بی چشم و رو و جنایتکار طلبکار هم هست و پول های کمیساریا پناهندگی را هم بالا کشید و اندکی هم که به افراد داد ه است  دهها امضا از افراد میگیرد  و منت هم می گزارد  که باید مابازا این دریافت  ها کار جاسوسی کنید. و تا اخر عمر لب به سخن نگشایید.

سردسته این فرقه حتی به پسر خودش هم رحم نکرد و اورا مخیر کرد یا به هر انکس که فرقه مشخص می کند فحاشی کند و یا از نان و اب می افتد و پول بی پول و از کار هم اخراج می شود.

بر همین سیاق تعدادی از افراد جداشده و از همه جا رانده شده در خارج تشکیلات را هم اجیر خودش کرده و با اندکی پول انها را مجبور به جاسوسی از رفقای سابق خودکرده است و  با ساختن انواع و اقسام اکانت های فیک و جعلی در صدد جاسوسی است . حتی به این افراد هم بسنده نکرده و از کثیف ترین ادم های بدبخت و آلوده به مواد مخدر و بی خانمان ایرانی و فارسی زبان برای جاسوسی استفاده می کند که چند نمونه آن لو رفته است و این کار کثیف فرقه هم به اطلاع مسئولین ذیربط  با سند و مدرک  رسانده شده است.

این اندکی از سرنوشت رقت انگیز ما در تشکیلات مافیایی رجوی بود که امیدورام نصیب هیچکس نشود .

خطاب بخودم میگویم که  خودکرده را تدبیر نیست اما باز هم علیرغم اینکه تمام هستی و دارایی و عمرم را در این فرقه دادم باز شکر گزار و مدیون خانواده ها و خانواده عزیز خودم هستم که جوانه زندگی و حیات و آگاهی را در من ایجاد کردند که شهامت و جسارت خروج از این فرقه را پیدا کردم . و ننگ ابدی بودن با این فرقه را از خود بزدایم و البته بها سنگینی هم پرداخت کردم و فرقه رجوی با هر انچه در توان داشت بر علیه من بکار برد  اما  همانند صدها جدا شده با شرف دیگر که پشیزی به لجن پراکنی ها و تهمت وجعل اسناد و افترا پشیزی به این فرقه قائل نشدم و زمستان سیاه  تمام شد و باز هم روسیاهی برای فرقه سیاه رجوی ماند.

انچه هم می نویسم و بیان می کنم شرح درد است و اشتیاق که این پرانتز سراسر از تباهی و خباثت که نسلی را به نیستی و نابود کشاند دیگر بار در تاریخ کشورمان تکرار نشود. و نوری باشد به دخمه تروریست ها که به دست عدالت گرفتار شوند. البته مطالبه اصلی ما از این فرقه بقوت خود باقی است و ارزو می کنم که روزی در یک دادگاه کیفری بین المللی رجوی تروریست  محاکمه و مجازات شود 

و در آخر

می‌روی و در بیراهه خیانت گم می‌شوی

می‌روی و هر قدمت آفتی است و هر نگاهم شکایتیست

عیسی آزاده

22 می 2021

آلمان فراکفورت

 

سکوت مرگبار فرقه رجوی پیرامون وقایع فلسطین اشغالی

سکوت مرگبار رجوی و دار دسته 

تمام انسانهای آزادیخواه  در اقصی نقاط دنیا فارغ از هر دین و مذهب و هر حزب و گروهی اپارتاید اسرائیل را محکوم کرده و ندای اعراب قدس شریف را که  یهودی های افرادی و صهیونیست انها را مجبور به اخراج از خانه و کاشانه هایشان می کنند فریاد می زنند و با مردم فلسطین اعلام همبستگی  می کنند در این اثنا تعداد انگشت شماری از هم مسلکی های رجوی و دار دسته  با پرچم های فرقه رجوی و پرچم های نظام اشغالگر اسرائیل را در کانادا بلند کرده و میمون وار به رقص و پایکوبی پرداختند تعداد این بوزینه ها کمتر از ده نفر بود که مورد خشم شهروندان کانادایی قرار گرفتند.

رجوی فراری و همسراخراجی اش به مثابه دمبالچه های موساد دربرابر جنایات ضد بشری اسرائیل همچون اسلاف تاریخی شان بر جنازه  اطفال و کودکان و زنان و مردان  فلسطینی رقص مرگ کرده و هلهله و شادی می کنند.

رجوی جنایت کارکه بالاترین افتخارش عکس یادگاری با رهبران فلسطینی بود ماهیت کثیف اش را بهتر از هر زمان دیگری بر ملا کرد و و خودفروشی سیاسی و فردی اش را برای ارباب جنایتکارش به اثبات می رساند که جنایتکاران استخوانی جلوش بیندازند.

جنایات ضد بشری بر علیه خلق مظلوم فلسطین مهمترین خبر دنیاست تمام اخبار رجوی و دار و دسته انتشار عکس از دره ها و زیر زمین ها و غارهای البانی است  که بعنوان اخبار کانون های موهوم شورشی باز نشخوار و انتشار میدهد 

این سکوت مرگبار و جنایتکارانه البته سابقه طولانی در دستگاه رجوی و دار دسته دارد همواره در تمام برهه ها مزدوری اش را برای اربانش اثبات کرده است در دوران جنگ هشت ساله ایران و عراق هم همیشه اخبار موشک زدن صدام حسین به شهرهای ایران را سانسور میکرد و همچون کفتار در نوار مرزی کمین کرده بود که تعدادی سریاز را در جبهه ها اسیر کرده و تحویل اطلاعات عراق بدهد و دستمزد اش را بگیرد. 

در دوران انفجارات برج های دوقلو با توهم بوی کباب به رقص و شادی پرداخت اما دیری نیپاییدکه فهمید خبری از کباب نیست بلکه خر و مزدور وطنفروش داغ می کنند که صدها بار اعلام شکر خوردن کرد و دهها بار توبه کرد که ما نبودیم اگر هم موج شادی بوده است حرکت های خوبخودی بوده و افراد متخلف تنبیه شدند. 

بدون شک روزی در برابر جنایات اربابش بر علیه خلق مظلوم فلسطین شکر خواهد خورد و اعلام ندامت و پشیمانی خواهد کرد.

رجوی و داردسته برای خوش آیند اربابش و با سرخ کردن سیمای سیاهش با سیلی اخبار سانسور شده بنقل از خبرگزاری ها از انتفاضه فلسطین را  منتشر می کند که از مسئله دار شدن بیشتر نفرات اسیر در قلعه اشرف سه در البانی جلوگیری کند.و الا موضع رجوی در برابر فلسطین همان موضع اربابش نتانیاهوست 

بدون شک همیشه حق به حقدار میرسد و مردم مظلوم فلسطین تا تحقق اهداف شان پایداری خواهند کرد همانطور که مردم افریقای جنوبی توانستند رژیم اپارتاید را از تاریخ کشورشان حذف کنند .

و روسیاهی برای مزدوران و وطنفروشان خواهد ماند.

عیسی آزاده 

18 می 2021

پاریس 

حضور مسئولین انجمن های یاران ایران،نجات از فرقه ها،انجمن بیان حقایق در سفارت آلبانی در پاریس

https://www.yaraniran.com/%d8%ad%d8%b6%d9%88%d8%b1-%d9%85%d8%b3%d8%a6%d9%88%d9%84%db%8c%d9%86-%d8%a7%d9%86%d8%ac%d9%85%d9%86-%d9%87%d8%a7%db%8c-%db%8c%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%8c%d9%86%d8%ac/حضور مسئولین انجمن های باران ایران نجات از فرقه ها و بیان حقایق در سفارت آلبانی در پاریسحضور مسئولین انجمن های یاران ایران،نجات از فرقه ها،انجمن بیان حقایق در سفارت آلبانی در پاریس

ادامه نوشته

افشا پروژه سرکوب جداشدگان از فرقه رجوی در آلبانی(  پسرک بینوا و فرقه فریبکار)

افشا پروژه سرکوب جداشدگان فرقه رجوی در آلبانی(  پسرک بینوا و فرقه فریبکار)

بقلم عیسی آزاده از فرماندهان و مسئولین سابق سازمان مجاهدین 

فرقه تروریستی رجوی با سو استفاده رذیلانه از پسرکی بینوا دست به حماقتی زده است که باعث درهم ریختگی شدید اذهان اسیران قلعه اشرف در البانی شده است در این رابطه دوستان با انبوهی خطر و به دور از چشم جاسوسان سایبری فرقه پیرامون این پروژه ابلهانه  ؛ پشت پرده این داستان مشمئز کننده را در اختیار اینجانب قرار داده اند.

و اما ...........هادی ثانی خانی با نام تشکیلاتی رضوان  از نفرات غیر سیاسی که با عشق امدن به اروپا  توسط قاچاق چیان فرقه رجوی شکار و به عراق اعزام شد طولی نکشید که جوانانی شبیه وی که فریب خورده بودند فهمیدن چه کلاه بزرگی سرشان گذاشته شده است و این افراد بصورت جمعی و تکی شروع به درخواست خروج از فرقه را دادند و تعدادی هم با تحمل بدبختی های زیاد فرار کردند که تعدادی  در بیابانهای اطراف قرارگاه اشرف در عراق دستگیر و روانه زندان شدند و تعدادی هم نا پدید که سرنوشتشان نا مشخص است  رضوان فقط در‌حد دوم یاسوم راهنمایی درس خوانده است این شخص مدت یک سالی در یکی از یکانهای تحت مسئولیت من بود به دلیل کم سن و سال بودن مورد اذیت و آزارهای زیادی  از  طرف اراذل رجوی  قرار گرفت که وضعیت روحی بسیار بدی داشت یک پسرک دیگر هم بود بنام. م.   رضوان در همان دورانی که با ما بود پدرش آمد و با وی ملاقات کرد فکر‌کنم پدرش شوفر بود اما وی  مجددا فریب خورد و چون قول اعزام وی را به اروپا داده بودند به همراه پدرش نرفت و ماند

این بدبخت خدا زده حداقل  سواد را هم نداردو‌اصلا اسم این ارگان‌ها را هم نمی تواند بیان کند. براساس اطلاعاتی که من بدست اوردم وی یک بار تا کوزوو خودش را می رسانداما بد شانسی اورده و دستگیر می شود و مجددا به البانی مسترد میشود به دلیل لو رفنگی‌رابطه اش با فرقه رجوی جدا شدگان البانی هم وی را افشا می کنند. و بشدت در انزوا قرار می گیرد. فرقه رجوی هم مستمری  وی قطع می کند طوری که این اقا رضوان به شام شب مهتاج می شود حسابی که درمانده می شود افراد شبکه اطلاعات فرقه سراغ اش رفته او را به یک‌محل مخفی چشم بسته می برند در محل مربوطه تعدادی از نفرات حفاظت اطلاعات هم مهدی ابریشمچی با نام های مستعار مهدی تهرانی و شریف را همراهی میکردند.  مهدی ابریشمچی مفصل با او‌صحبت می کند و به وی می گوید خودمان می فرستیمت اروپا یا هرجا که خودت پیشنهاد دادی پاسپورت هم برات درست می کنیم و تا آخر عمرت هم مستمری می گیری برای اینکار کار شروطی را مشخص می کنند که شامل موارد زیر است ۱. یک اطلاعیه ما تنظیم می کنیم که در راستای پروژه جاروی جدا شدگان ضد ما از البانی است و تو باید حاضر باشی تا وقت و هرکجا لازم بود پای این اطلاعیه باشی و در پیگیری های حقوقی یا مجامع بین المللی و مقامان البانیایی  تا هروقت طول کشید باشی

۲. با خانواده ات فعلا هیچ تماسی نگیر چون آنها در ایران تحت کنترل اطلاعات هستندو احتمال دارد جایی زبانت لق شود و حرفی از زیر زبانت بیرون بکشند و پروژه لو برود

۳. با نفرات قدیمی جدا شده که در اروپا هستند بعنوان ناراضی از مجاهدین ارتباطت را قطع نکن و کماکان خودت را جدا شده معرفی کن و سعی اعتماد انها را بخودت جلب کنی و تلاش کنی که روی مسینجر برات پیام بدهند و یا از طریق مسینجر فیس بوک با انها تماس صوتی بگیر و حتما مکالمات را ضبط کن  در این رابطه بچه های بخش سایبری آموزش های ضروری را بهت می دهند.

۴. تا آخر عمرت باید هوادار سازمان باقی بمانی و کار اصلیت در خارج اساس ارتباط گیری با اعضا فعال جدا شده در اروپاست که بیست انها در زمان لازم به تو داده می شود در اروپا سعی کن خودت را ضد رژیم جا بیندازی و علنا از ما حمایت نکن و جایی هم لازم بود خواستی عادی سازی کنی نکات لو رفته را بگو

5. ردت همیشه باید در دسترس سازمان  و مسئولی که برات مشخص می شودباشد. چنانچه تخطی کرد همه چیز قطع و مسئولیت عواقب آن  باخودت هست ارتباطت با مسئولی که برات مشخص می شود باید در رستوانها و کافی شاپ ها باشد. نباید کار خلافی بکنی که بازداشت یا زندانی شوی.

  این پسرک بدبخت آواره را در‌منگینه قرار داده و و دوباره طوق بردگی را بر گردنش آویزان می کنند و اورا دست آموز تر از قبل می کنند.

در همین ملاقات حست نایب اقا یک پاکت پول به وی دهد و امضا می گیرد .

قرار است که برایش زن هم بگیرند و اورا به اروپای‌غربی قاچاق کنند

این پروژه دقیقا کپی برداری شده از پروژه ابراهیم ذاکری است که در رابطه باآقای جمشید تفرشی انجام دادند  با این تفاوت که آقای تفرشی فردی سیاسی و با سواد بود اما این بدبخت فلک زده غیر سیاسی و بیسواد است

نتیجه گیری: فرقه رجوی بشدت در بن‌بست سیاسی است و علیرغم حمایت گسترده سفارت امریکا در البانی در دوره ترامپ. سرکوبی و اخراج پروژه مزدور سازی اش برعلیه جدا شدگان با شکست مواجه شد درحال حاضر هم نغمه های ناسازگاری و جدایی در کمپ اشرف ۳شدید شده و دیگر افراد هیچ انگیزه ای برای کارهای پوشالی مجازی هم ندارند لذا فرقه بشدت نیازمند این بود که یک فیلی هوا کند که ماحصل آن دست باز در سرکوبی اعضا ناراضی تشکیلات پیدا کند. لذا از سرناچاری به این طفلک بدبخت دخیل بستند. خود بخوانید حدیث مفصل از روزگار سیاه رجوی شیاد که چقدر درمانده و بیچاره شده است. علیهذا ضروری است که افراد جدا شده در البانی به موضوع توجه داشته باشند که این توپ خالی در کردن رجوی هیچ چیز نیست جز ناقوس مردار شدن سیاسی وی و کل تشکیلات اش ؛ فرقه آنچنان تار و‌پودش پوسیده که رفوگران عالم هم نمی توانند انرا رفو کنند البته نباید تصور کرد که این فرقه از سر ناشی گری سیاسی این حماقت را مرتکب شده ؟  خیر   فرقه در تنگنا و در بن بست ناچار شده است که این حماقت را کند. چون اولین کسانیکه به ریش رجوی می خندن نفرات موجود در تشکیلات هستند زیرا  می دانند که رضوان بدبخت کجا و این داستان‌ها کجا. تشکیلات درالبانی نیازمند این بود که بعد از ترامپ داستان حمله و هجوم و تروریست و اطلاعات را در بوق و کرنا کند تا در این شکاف ایجاد شده برای خودش زمان بخرد و به اصطلاح مقامات البانی را در عمل انجام شده قرار دهد. درست مثل همان دورانی که امریکایی اشرف را تصرف کردن .افسر امریکایی جلو همه افراد  بالا آورد گف : چه خبرتونه اینقدر پاسدار پاسدار می کنید. حتی من را هم  دچار توهم کردید در خیابانهای اشرف که با سربازانم گشت می زنم نگاه می کنم که پاسداران کجا مخفی شده اند. !!!!!فکر میکردم در زیر هر درخت در اشرف یک پاسدار کمین کرده است واین افسر امریکایی  حسابی زد توی پوز رجوی  و با خنده گفت  حرفه ای باشید اطلاعات یا فیلم هالیوودی متفاوت است حالا هم داستان همین است. جدای از سران فاسد کشور البانی افراد مسئول و‌سفارت امریکا در البانی  هم بدون شک یک تو دهنی محکمی به دار و دسته مریم قجر هفتاد ساله خواهند زد چون بارها فرقه رجوی از این فیل های در البانی هوا کرده و مثل تف سربالا به صورت خودشان برگشته است.

خانواده عزیز دوستان جدا شده   دوستان سابق در مقابل این فرقه مافیایی باید ایستادگی کرد نباید تسلیم شد طبعا بخاطر دارید هر کجا ایستادگی کردید  فرقه لاجرم کوتاه آمد باید پاسخ زو زه های شغالان در اشرف ۳ را داد و باید به اسیران گوش زد که ای بیخبران این صدای توپ قدر قدرتی نبود بلکه صدای ناقوس در هم شکستن این تشکیلات پو شالی است

با آروز آزادی همه انسانهای دربند و بطور خاص اسیران قلعه اشرف در آلبانی 

بیست و یکم فوریه 2021 

عیسی آزاده پاریس 

گفتگوی گروهی از اعضا و مستولین سابق سازمان مجاهدین در مورد اخراج جان بولتون از کاخ سفید

https://www.youtube.com/watch?v=AJ7qADM4ccw&feature=youtu.be

گفتگوی گروهی از اعضا و مستولین سابق سازمان مجاهدین در مورد اخراج جان بولتون از کاخ سفید

بخش نخست از گفتگوی گروهی از اعضا و مسئولین سابق جداشدۀ سازمان مجاهدین (فرقۀ رجوی) آقایان قربانعلی حسین نژاد، عیسی آزاده، محمد رزاقی و غفور فتاحیان در مورد تحولات و رویدادهای اخیر در رابطه با این فرقه (موضوع این بخش: اخراج جان بولتون لابی دلاری آمریکایی فرقۀ رجوی از کاخ سفید). پاریس - 14 سپتامبر 2019

 

🔴  میزگرد سیاسی در آلمان

🔴 میزگرد سیاسی پیرامون بررسی عملیات موسوم به فروغ چاویدان 

https://www.youtube.com/watch?v=9eoeay9IN0c&t=2366s

خانم بتول سلطانی و

اقایان

عیسی آزاده

علی حسین نژاد

علی اکبر راستگو

رضا جبلی

 اعضای سابق فرقه رجوی طی نشستی در آلمان در سالگرد عملیات فروغ جاویدانبه تحلیل یکی از بزرگترین اشتباهات استراتژیک و دراماتیک فرقه رجوی پرداختند.

استراتژی در گل ماندۀ فرقۀ رجوی

استراتژی در گل ماندۀ فرقۀ رجوی

یک فیلم تبلیغاتی فرقه تنها با سه بیننده در 5 سال!!

نوشتۀ عیسی آزاده از مسئولان و فرماندهان سابق سازمان مجاهدین

وطن فروشی و خیانت رجوی با ترفند هدف وسیله را توجیه می کند چنان این فرقه را در باتلاق افکار پوسیده و خط و خطوط بغایت ارتجاعی و ضد ایرانی  و متکی به بیگانه فرو برده است که نزدیکترین نیروهای این فرقه هم دیگر از وعده و عید های رهبر سابق رجوی مفقودالاثر و همسرش که فعلا سکان این کشتی در هم شکسته را بر عهده دارد بی باور هستند و قبول ندارند. از طرف دیگر بطور مستمر هم الباقی نیروهای این فرقه در آلبانی آب می روند و ازاین فرقه جدا می شوند.

 

طی چهار دهه فرقه رجوی فقط در شکاف های سیاسی به حیاتش ادامه داده و کماکان هم به همین سیاست حباب گونه ادامه می دهد. بعد از روی کار آمدن ترامپ رهبران فرقه شب و روز جشن گرفتند و مستمر برای الباقی اسیران در آلبانی قصه ها به هم بافتند که سال 1397 دیگر پایان ماجرا ست و عید 97 همه در خانه هستند و مریم قجر سوار بر قالیچه ترامپ در کشور فرود خواهد آمد.و بر تخت سلطنت جلوس خواهد کرد این توهمات بجایی رسید که سران فرقه همانند دوران اقتدار صدام حسین دیکتاتور سابق عراق روزشمار سرنگونی تنظیم کردند و حتی مسئولیت های لشکری و کشوری  را هم تعیین و مشخص کردند. اوج این فصاحت ابلهانه با روی کار امدن بولتون بوده است و دیگر کار را تمام شده تلقی کردند.

انچنان این فرقه دچار توهم شد که سایت اصلی و سایت های پوششی  اش روزانه مملو از باز نشخوار جنگ طلبان امریکایی و اسرائیلی شده است . رجوی در طی حیات سیاسی اش برای نمونه حتی یک بار هم به خطاها و اشتباهاتش اعتراف و انتقاد نکرده است و انچنان خودش را معصوم و عقل کل در اذهان جا زد که در تشکیلات فرقه هم کسی جرات نکند لام تا کام در رابطه با خطاهای رهبر لب به اعتراض بگشاید کسانی هم که خطر کردند و در مقابل این دیکتاتور کوتوله ایستادند به طرق مختلف و روش های استالینیستی حذف و از دور خارج شدند.

بایک مرور سریع به وقایع و رویدادهای چهار دهه گذشته خواهیم دید که چگونه بعد از شکست استراتژی جنگ مسلحانه در دهه 60 و سرنگونی شش ماهه رژیم کمر این فرقه شکست و خیلی سریع اعتبار سیاسی اش را از دست داد و عملا سازمانی که مدعی رهبری جامعه بود به یک فرقه مافیایی تبدیل گشت و عملا در طی این چهل سال گذشته بعنوان یک کارت دست منفور ترین دیکتاتور ها بوده است.

رجوی در چهار دهه گذشته هر وقت خودش را در محاصره سیاسی می دید اولین کارش ایجاد خفقان و سرکوب نیروها بوده و به زعم خودش با این روش صدای معترضین را در گلو خفه می کرد.

طی چهار دهه گذشته هزاران نفر از این فرقه جدا شده اند و چندین هزار نفر هم قربانی جاه طلبی ها رجوی شده و جانشان را از دست دادند.

رهبران این فرقه که جسارت پذیرش یک اشتباه را ندارند مدعی نیروی پیشتاز بودن هم هستند و طی دهها سال با پول های باد آورده و اهدایی صدام حسین و اخیرا هم با کمک های میلیونی سعودی و سایرین با خیمه شب بازی و علم کتل دنبال خودنمایی سیاسی می باشند که این حربه هم دیگر بی اثر شده و کوس رسوایی فرقه از سخنرانان اجاره ای تا جمع اوری سیاهی لشکر با پول هنگفت عالم گیر شده  و بوی گند آن همه جا به مشام می رسد.

فرقه تروریستی رجوی که امسال از طرف فرانسه و آلمان حسابی پس گردنی خورد و این کشورها اجازه ندادند که مریم قجر همانند سالیان قبل در سالن ویلپنت مثل  مانکنها روی سن خودنمایی کند، به ناچار کمتر ازسیصد نفر آدم را از سرتاسر اروپا و آمریکا در بروکسل جمع کرد که بنوعی با سیلی صورتش را سرخ نگهدارد.

اما همین کارهای ابلهانه هم در هیچ بازار مکاره ای مشتری ندارد. و فرقه رجوی بدترین نیروی بنجل سیاسی است که همه کاربران ایرانی در صحنه مجازی در بیو خودشان اولین چیزی که نوشته اند ورود ممنوع برای نفرات این فرقه است که هر کدام با چندین اکانت جعلی شبانه روز در حال گشت و گذار در فضای مجازی هستند.

فرقه تروریستی رجوی با خیانت رجوی و قلع و قمع نیروها توسط وی  در حال حاضر بک جریان کاملا ورشکسته و در هم کوبیده است و تعدادی افرادی پیر و درب و داغان و در هم شکسته در آلبانی بدون هیچ آینده ای  همانند رهبرفعلی شان مریم قجر چشم به قضا و قدر دوخته اند تا شاید از این ستون به آن ستون فرجی باشد.

اما واقعیت سرسخت تر از این چیزهاست و همه چیز قانونمند است. نوکری و مزدوری هیچ آینده ای برای فرقه باقی نگذاشته و بدون شک با ریزش مستمر نیرویی به زودی شاهد فروپاشی این فرقه خواهیم بود و این شغال مکار از صحنه سیاسی جارو خواهد شد. خط و نشان کشیدن برای منتقدین و مخالفان هم یک لاف در غربت است و النهایه تبدیل به تف سربالا خواهد شد. البته تمام این خط و نشان کشیدن ها برای نسق گیری ار نیروهای درمانده و باقیمانده در آلبانی است که این هم همانند چهار دهه گذشته دردی از فرقه درمان نمی کند.

از نظر مردم ایران فرقه رجوی شغالی است که نحوست آن باید از دامن حق جویان واقعی زدوده ش واین فرقه بعنوان خیانتکار ترین جریان در صد سال گذشته کوچکتر از ان است که در رابطه با مسائل داخلی ایران اظهار نظر کند .

ادامه نوشته

رفع و رجوع شکست استراتژی با شیادی و خیمه شب بازی

رفع و رجوع شکست استراتژی با شیادی و خیمه شب بازی 

بقلم عیسی آزاده 

تاریخ آخرین سر رسید سرنگونی هم به اتمام رسید و رهبری فرقۀ رجوی مات و حیران که دیگر با چه بامبولی اسیران زندان اشرف سه در آلبانی و اندک هواداران فرتوتش را در خارجه فریب دهد؟! 

این فرقه برای رفع و رجوع این رسوایی یک بچه مرشد بنام بهزاد نظیری را که آفتابه دار محمد محدثین است به کال کنفرانس فرستاد که از قول اربابش شروع به وراجی کرد که باید همیشه کف خیابان باشیم تا از قافله عقب نمانیم و میوه را بچینم و همه را دعوت کرد که هشت فوریه در پاریس حضور پیدا کنند و  علم و کتلی بچرخانند و به ارباب هم نشان دهند که ما حاضر به یراق و آماده ایم!!

نمی دانم چرا این بچه مرشد از سررسیدی که ارباب کلش مشخص کرده بود هیچی به زبان نیاورد ولام تا کام حرفی نزد و باز با بی زبانی اعلام کرد که شتر دیدید بگید نه!!! این بیچارۀ فلک زده مثل سایراسیران با رو خوانی یک متن مهندسی شده کما فی السابق به یمن و سوریه و عراق و لبنان  رفت و یک سری در مسیرش به افغانسان هم سر زد مثل اینکه مرشد اعلا در خارجه اگر البته زنده باشد هوای جنس ناب افغانستانی را کرده که با بالا انداختن حبی با یک استکان چای شیرین چاره ای اندیشد و یک بامبول دیگر سر هم کند.

بارها دوستان نوشته اند و گفته اند که کلیه خیمه شب بازی های این  فرقه برای دو هدف است:

نخست روحیه دادن به باقیمانده های علی العموم بازنشسته در آلبانی و اندک هواداران پراکنده در بلاد غرب و خود شیرینی برای اربابان که ما چنینیم و چنان و من آنم که نامم بود پهلوان. 

با یک حساب سر انگشتی بیش از هفتاد بار است که رجوی مفقودالاثر تاریخ و سررسید سرنگونی داده است و همه سررسیدهاش هم تف سربالا شده و مستقیم برگشت خورده به ریش آقا!!

البته این بار بچه مرشد خبر از سال آمادگی داده و گفته سال 2019 و 1398 سال آمادگی برای سرنگونی است. واقعا این همه فضاحت و رسوایی در یک جریانی که کلی ادعا دارد بی سابقه است !!

همین ادا و اطوار های میان تهی سالیان  سال در عراق هم تکرار و نشخوار شد  ولی بیچاره اسیران که جرأت اعتراض نداشتند ونمی تواسنتند از مرشد بپرسند  که چه شد؟ و چرا عملکرد ما همانند بازی مار و پله است و هر سال می رسیم به سر مار و بر می گردیم دوباره به دم مار و روز از نو و روزی از نو؟؟!!!!

البته با تمام فشار ها در آلبانی که روی افراد هست یک راه تنفسی وجود دارد و جسته گریخته آدمها اخباری را می شنوند و جرأت بیان تناقضاتشان را به شکل اعتراض آمیز دارند.

افراد با نا امیدی از این شیاد راه جدایی را پیش میگیرند و همه خطرات و مصیبت ها را بجان می خرند و خود را ازچنگ اختاپوس رها می سازند.و خبر جدایی ها هم که هر روز شنیده می شود.و بر تعداد افزوده می شود.

اما واقعیت جریان چیست ؟ با اعلام یک کنفرانس از سوی ترامپ در کشور لهستان باز هم فرقه بوی کباب شنید ودچار این توهم شد ​تنور حسابی داغ است و باید نان را چسباند ! اساس و محتوای متن مهندسی شده هم که بچه مرشد خواند دال بر همین موضوع بود و به وضوح اعلام شد که وقت خودنمایی است و باید کف خیابان باشیم.

برای این خیمه شب بازی هم قرار در پاریس گذاشته شد چون مریم قجر احساس می کند که آب به لانه اش رسیده و طولی نخواهد کشید که وی را به همان کشور آلبانی بسته بندی و ارسال خواهند کرد.

 سررسید بهمن97 با پشت گرمی به جان بولتون اعلام شد. وی هم که وقتی مقام رسمی گرفت زیر همه چی زد و گفت آنچه قبلا گفته ایم نظرات شخصی ام بعنوان یک فرد بوده است و الآن در این منصب در آن جایگاه قبلی نیستم ...  با خط و نشان کشیدنهای نئومحافظه کاران، سران فرقه از خوشحالی غش کردند و آنچنان در این توهمات فرورفتند که حتی اسیرانی که دهها بار از این ترهات شنیده بودند با خود گفتند واقعا خبری هست. وبراساس اخبار موثقی که دوستان جدا شده اخیر بیان می کنند صدها نفر گفتند فقط تا بهمن 97 اگر اینبارهم همانند دروغهای دوران عراق باشد راهمان را جدا می کنیم . حال باید منتظر بود که در سال 1398 آیا فرقه با زهم توان نگهداری جبری افراد را خواهد داشت یا خیر؟ شور و فتور بالا تا پایین افراد در فرقه در طی این چند ماهه اخیر بی سابقه بوده است  چون فرقه از شدت ریزش نیروها بشدت دچار ترس  و وحشت شد و با این گرد و خاک، فضا را متشنج کرد تا عصیان افراد را کاهش دهد وبا ترتیب دادن جشن و شادی و پخت غذاهای ویژه و پخش شیرینی و فیلم سینمایی وووو همه را سرکار گذاشت و سرگرم کرد و به روضه خوانی در نشست های شستشوی مغزی  که جان مرشد فقط تا بهمن ماه صبر کنید عید همه خونه خونهایم، پرداخت !!

ادامه نوشته

مجاهد خلق يا اسير جنگی؟

حسن حيرانی: مجاهد خلق يا اسير جنگی؟

 

با سلام دوستان
در ارتباط و درددلي كه از داخل فرقه رجوي برخي از دوستان سابق با اينجانب داشتند كه البته برخي شان هم از فرماندهان سابق من و از همين لايه اي هستند كه فرقه در صورت جدا شدن از فرقه لفظ اسير جنگي سابق را به آنها نسبت ميدهد. البته آنطور كه به من گفتند بسياري ازنفرات در درون مناسبات از اين لفظ بسيارگزيده و ناراحت هستند. آنها در  درمحفل هايشان ميگويند  آیا سازمان فکر می کند با بکارگیری  لفظ ” اسير جنگي سابق”  برای تعدادی از اعضای جداشده می تواند آنها را تحقیر کند؟ آیا این افراد بعد از سي سال همچنان اسير جنگي هستند؟ و تمام اين حرفهايي كه گاها در نشست رهبري گفته ميشه كه همه مجاهد هستند و … فقط براي فریب ما و بيگاري بيشتر است؟ والا كه ما نه مجاهد و نه رزمنده و …… برخي شان حتي گفتند خيلي خوبه تازه داريم به استاتوي خودمان پي ميبريم و خوب شد پرده ها داره كنار ميره و اين فريب سي ساله رو ميشه و تبعا هم ما بهتر ميتوانيم تصميم بگيريم و برخي هم كه دلگير و درگزارشهايشان به فرمانده هايشان گله كرده اند.
اينها مجموع موضوعاتي است كه من اكنون ميخواهم با شما به اشتراك بگذارم و دليلي شد بر اين مقاله. اگر به سايت به اصطلاح ايران افشاگر فرقه مراجعه كنيد در رابطه با تمامي نفراتي كه درجنگ ايران وعراق بوده اند اعلام جدايي رسمي از اين سازمان پر افتخار و مزدور پرور كرده اند نوشته شده كه
افشای یک مزدور——- اسیر جنگی سابق
اعلام بریدگی و درخواست کمک مالی اسیر جنگی سابق
گو اينكه اين اسير جنگي سابق بعد از سي سال خرحمالي براي شما بي صفتها همچنان اسير جنگي سابق بوده و يا اينكه جنگيدن در مقابل دشمن متجاوزبه خاك كشور جرم و النهايه اسير شدن ننگي است كه پاك شدني نيست. زهي شرم و وقاحت. البته نگارنده قصد گله وفلان وبهمان را ندارم كه مثلا اين چه لفظي است و چه انصافي بلكه تنها بهانه اي براي افشاي ماهيت فاسد دروني شما. خب به هرحال خيلي از نفراتي كه لايه معاون بخش جديد يا همان ام جديد كه در مناسبات فرقه ناميده ميشدند در همان برهه تبادل اسرا بين دو كشور جذب شدند و با پيشدستي كه فرقه كرده بود و نفرات را با تبليغات جذب كرد و يك جورايي آنها را بر زد.
كه البته به اينكه چه جوري و در پي چه تحولي و جمعبندي سازمان پر افتخار اقدام به جذب نفرات از داخل اردوگاههاي جنگي كرد آنهم چرا در انتهاي جنگ در صورتي كه از چند سال قبل هم كه ميشد اينكار را كرد يا حداقل اينكه از سال 65 به بعد. در اينجا ذكر خاطره اي كه در صحبت با يكي از فرماندهان بالا كه در موشك باران 7 آبان كشته شد شايد به ميزان زيادي بيشتر نشان دهد كه چرا اينقدر اين نگاه پست به اين افراد وجود دارد.

روزي به فرمانده ام گفتم شما كه اينقدر همش در صحبتها ميناليد كه اين ام جديد ها فلانند و بهمانند خب چرا اين بنده هاي خدا  با تبليغات در اردوگاههاي اسراي جنگي صدام حسين جذب كرديد و آورديد؟
وي به من گفت كه بعد از عمليات فروغ كه ما ميزان زيادي شهيد(منظورتلفات) داديم و مدتي بعد از آن ما به طور سازماني با توجه به كهولت خميني به فكر يك عمليات بعد از فوت وي بوديم كه بتونيم خودمون رو به تهران برسونيم كه در اين راستا نشستي خود برادر مسعود با فرماندهان گذاشت كه من هم در آن بودم و چندين جلسه طول كشيد و راهكارهاي زيادي بررسي شد از جمله اينكه كه چيكار كنيم دشمن نيرو دارد ما در جنگ نظامي كادرهاي چندين ساله سازماني خودمان را داريم ميبريم واز دست ميدهيم و اشاره ميشد به فروغ كه ما بيش از هزار و چند صد نفر كادر ارزنده سازماني خودمان را از دست داديم در صورتي كه ما اين كادرها را بايد براي فرداي سرنگوني حفظ كنيم .
طرح هاي زيادي بررسي شد و گزينه هاي زيادي مورد بحث قرار گرفت از جمله اينكه مثلا همين كارگران سوداني كه در عراق هستند و ما آنها را براي كارهاي جانبي مثل جابه جايي مهمات و غيره مياوريم بابت شليك در قسمت توپخانه و يا حتي در جنگ مستقيم استفاده كنيم كه گفته شد به لحاظ سياسي برايمان جالب نيست از نيروي خارجي در عملياتها استفاده كنيم مخصوصا اگه آنها اسير شوند و…..
النهايه در بين بسياري از گزينه ها به اين رسيديم كه بهترين گزينه براي ما استفاده از همين سربازان و يا نيروهاي داوطلب در جبهه هاي جنگ ايران و عراق هستند هم جوان و آموزش ديده و مهمتر ازهمه اينكه آنها جنگ ديده هستند و تجربه بسياري از جبهه مقابل دارند به لحاظ سياسي هم برايمان برد دارد و هم مهمتر اينكه كادرهاي سازماني خودمان را كه ساليان بابت تربيت آنها وقت صرف شده حفظ ميكنيم و آنها در سمت فرماندهي و از نيروهاي اسير دشمن به عنوان سرباز جنگي استفاده ميكنيم و….. كه متاسفانه بعد فوت خميني صدام بزدل ترسيد و ديگه اصلا اجازه حمله گسترده به ما نداد و ما مونديم و اين ارثيه اي كه از اون جمعبندي با رهبري واسمون مونده و ساليان داريم ميسوزيم وميسازيم.
ملاحظه ميفرماييد كه حتي نقطه آغاز اين جذب نيرو چيزي جز نياز به گوشت دم توپ نبوده و….
حتي اگه به سابقه امر هم كه نگاهي بيندازيم از همان اول هم رهبر پاكباز؟!؟!؟ اين فرقه تا بقيه سران نگاهي بيش از اين به اين نفرات نداشتن بقيه اش همه اش تعارفات ظاهربود كه نه اين حرفها چيه همه مجاهدن و همه مريمي هستن و همه …. و فرقي بين افراد نيست و … ولي باز هم گاها از دهان مباركشان جملاتي ميپريد بيرون كه نشان ميداد كه چه نگاهي به اين سنخ افراد دارند كه اشاره خواهم كرد.
اگر به دقيقه 60 اين كليپ يوتيوبي كه پاره اي از جلسات ناپلئون مزرعه حيوانات با سران حزب بعث ودريافتهاي مالي و …. نگاهي بيندازيد ميبينيد كه ايشان با چه لفظي در مورد نفراتي كه از اردوگاه اسراي جنگي عراق آورده اند صحبت ميكند وگله وشكايت كه اسيرهايي كه ازتون گرفتيم صليب سرخ اومد از ما گرفت و برد به ايران داد كه شامل 850 نفر ميباشند و ……

 عجب نامردي بودي تو ديگه. واسه اينكه خودش قيمتش رو نده انتظار داشت كه صدام واسش سربه نيستشون كنه. پس به هرحال حتي در همان اول هم در نگاه كسي كه خود را ابوالحياء عالم ميداند بيش از اين قائل نبودند.
باتشكر حسن حيراني

مجاهدین خلق (فرقه رجوی)؛ دوستان پرسش‌برانگیز واشینگتن

مجاهدین خلق (فرقه رجوی)؛ دوستان پرسش‌برانگیز واشینگتن

نویه تسورشر تسایتونگ"  روزنامه‌ای بین‌المللی و چاپ سوئیس است. این روزنامه در شماره روز دوشنبه ۲۴ دی (۱۴ ژانویه) مطلبی با عنوان "دوستان پرسش‌برانگیز واشنگتن" در مورد "سازمان مجاهدین خلق ایران" منتشر کرده است. 

در این مطلب از "مجاهدین خلق" به عنوان گروهی بحث‌برانگیز با یک ایدئولوژی ضد و نقیض یاد شده که بیش از هر گروه اپوزیسیون دیگر ایران، منتقد دارد و همزمان بیش از هر گروه دیگری از حمایت سیاستمداران پرنفوذ برخوردار است. 

در سال‌های گذشته، دست‌کم سه تن از اطرافیان نزدیک رئیس‌جمهوری آمریکا جان بولتون، مشاور امنیت ملی او، مایک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا، و رودی جولیانی، یکی از وکلای ترامپ به صراحت از سازمان مجاهدین خلق حمایت و در نشست‌های آنان شرکت کرده‌اند.

دولت آمریکا رسمأ می‌گوید با وضع دوباره تحریم‌های این کشور علیه ایران، تصمیم دارد با "افزایش حداکثری فشار" فعالیت‌های اتمی ایران و برنامه موشکی این کشور را محدود کند و همزمان نفوذ جمهوری اسلامی در سوریه، عراق و یمن را کاهش دهد.

اما اطرافیان رئیس‌جمهوری آمریکا مانند جان بولتون و مایک پمپئو بی‌پرده از تغییر رژیم در ایران سخن می‌گویند. آنها برای "مجاهدین خلق" نقشی کلیدی در نظر گرفته‌اند. "نویه تسورشر تسایتونگ" این پرسش را مطرح کرده است که آیا مجاهدین خلق گزینه درستی برای غرب هستند؟ 

جنبش دانشجویانی که سرکوب شدند

سازمان مجاهدین خلق ایران که در رسانه‌های خارجی به اختصار (MEK)  خوانده می‌شود، شهریور ۱۳۴۴ توسط گروهی از دانشجویان دانشگاه تهران به عنوان یک گروه چریکی برای مبارزه با رژیم محمدرضاشاه پهلوی تأسیس شد. این گروه تحت تأثیر مارکسیسم و با تفسیری انقلابی از اسلام شیعه، یک ایدئولوژی اسلامگرای چپ‌گرا را بنا نهاد. موسسان این گروه هرچند به سرعت بازداشت و زندانی یا اعدام شدند، اما "سازمان مجاهدین خلق ایران" به مبارزه مسلحانه خود علیه رژیم شاه ادامه داد و در انقلاب ۱۳۵۷ نیز فعالانه شرکت داشت.

این سازمان پس از انقلاب به رهبری مسعود رجوی و موسی خیابانی ابتدا از آیت الله خمینی پشتیبانی می کرد، اما یک سال بعد رابطه‌‌‌اش با رهبران جمهوری اسلامی تیره شد. تظاهرات حامیان "مجاهدین خلق" در خرداد ۱۳۶۰ به شدت سرکوب شد و پس از فرار رهبران این گروه به فرانسه، فعالیت‌های این سازمان در ایران زیرزمینی شد. شمار بسیاری از اعضای سازمان مجاهدین خلق پس از ترور گروهی از نخبگان سیاسی جمهوری اسلامی‌، بازداشت و اعدام شدند.

امید نوری‌پور، نماینده سبزها در مجلس فدرال آلمان به تسوریشر سایتونگ می‌گوید: «مجاهدین خلق رنج بسیاری را متحمل شدند، اما خسارات فراوانی هم زدند.»

نوری‌پور به شدت مخالف حمایت سیاستمداران غربی از "مجاهدین خلق" است. او معتقد است پرسش‌هایی جدی در مورد ایدئولوژی، ساختار و مشروعیت این گروه وجود دارد و این گروه به دلیل گذشته خود جایگاه قابل توجهی در جامعه ایران ندارد.

او می‌گوید: «کسانی که از مجاهدین خلق حمایت می‌کنند، پذیرش خود توسط اپوزیسیون دمکرات ایران را به بازی می‌گیرند، چون هنوز بسیاری در ایران، حمایت مجاهدین خلق از صدام را به خاطر دارند.»

زیر چتر حمایت صدام

روزنامه سوئیسی در ادامه می‌نویسد زمانی‌که مسعود رجوی و طرفداران او فرانسه را ترک کردند، صدام حسین، دیکتاتورعراق، به آنها پیشنهاد کمک داد. صدام چند اردوگاه در مرز ایران در اختیار مجاهدین خلق قرار داد و آنها را به تانک و سلاح مجهز کرد و به جبهه نبرد با ایران فرستاد.

پس از آتش‌بس میان تهران و بغداد، "مجاهدین خلق" به امید راه‌ انداختن قیامی مردمی در ایران دست به "حمله نهایی" علیه ایران زد. این حمله به‌ یک فاجعه تبدیل شد. غیر از شکست در نبرد، هزاران تن از طرفداران "مجاهدین خلق" که در زندان‌های ایران به سر می‌بردند، اعدام شدند.

عدنان طباطبایی، مدرس دانشگاه دوسلدورف آلمان و از اعضای مرکز مطالعاتی "کارپو"، معتقد است که "مجاهدین خلق" به دلیل حمایت از صدام، در ایران از القاعده منفورترند.

اما حامیان "مجاهدین خلق" نظر دیگری دارند. برنارد کوشنر، وزیر امور خارجه سابق فرانسه، مجاهیدن خلق را "نمونه‌ای برای کل خاورمیانه" می‌داند.

ادامه نوشته

نامه اعضای جداشده از فرقه مجاهدین در آلبانی به  آقای ” رولد نس” سفیر سابق نروژ در ایران

نامه اعضای جداشده از فرقه مجاهدین در آلبانی به  آقای ” رولد نس” سفیر سابق نروژ در ایران

تیرانا،  سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ۱۳٫۰۱٫۲۰۱۸

ما تعدادی از اعضای جداشده از سازمان مجاهدین خلق در آلبانی، ضمن عرض تبریک سال جدید میلادی به شما مراتب قدردانی خود را در مورد مقاله جنابعالی در روزنامه نروژی داگنس نرینگسلیو در مورد سازمان مجاهدین اعلام می داریم.

ما ضمن تایید دیدگاه های شما در مورد سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی و مریم رجوی ، برای اطلاع بیشتر جنابعالی و سایر مخاطبین به اطلاع می رسانیم که :
۱ : این سازمان توانایى پاسخگویى به مشکلات و به درگیرى ها درونى خود را ندارد ،
۲ : نفرات در درون این فرقه تبدیل به آدمک هاى شده اند که از خود هیچگونه هویتى ندارند
۳ : با هر ترفند وحیله اى از جداشدن افراد جلوگیرى میکنند .
این موضوع به این صورت است که براى نگه داشتن افرادى که به وضعیتشان اعتراض دارند در درون سازمان به نوعى با خرید افراد و دادن امتیازات خاص به مثابه همان جمله معروف از کتاب “ مزرعه حیوانات “ نوشته “ جرج اورول “ عمل میکنند، که میگوید: در این مزرعه همه با هم برابرند ، اما بعضى ها برابرترند ، و این موضوع بحدى برایشان جدى بوده و هست که اگر کسى خودش هم بدنبال آگاهى از موضوعى باشد، با انواع برچسب هاى بورژوازى و یا بریده گى از مبارزه ، که به آن فرد زده میشد، مانع هر گونه اعتراضى میشدند ، و این سازمان بود که تشخیص میداد و خودشان مشخص میکردند که ، چه کسى ، چه کارى انجام بدهد، و یا چه آموزشى ببیند ، اما حقیقتى که در پشت این ماجرا قرار دارد ، نشان از یک حاشیه امن در درون این تشکیلات است ، یک اشرافیت محنصر بفرد در طبقه حاکم این فرقه وجود دارد که نمیتوانست و نخواهد توانست از تعصب خود کوتاه بیایید .

حال بر همگان روشن است که این سازمان نتنها یک سازمان سیاسی نیست بلکه درون این فرقه فکر و ذهن افراد ، اندیشه و روح افراد ،حتى نفس و خون افراد ،در انحصار رهبر قرار گرفته و هر گونه اختیاری از افراد سلب شده است و حتی فکر کردن افراد هم با بحث هاى درونى تحت کنترل تشکیلات و فرقه قرار می گیرد و فکر کردن جز به رهبر فرقه و مسیرى که او مشخص نموده،انحراف محسوب شده که کفر است .
وقتى جوابى، قانع کننده در کف ندارند میخواهند با یک توجیح ایدئولوژیک،مانع از بروز هرگونه اعتراضى بشود این درحالیست که در مکان جدید نتوانسته بود مانند عراق براحتى نفرات را سرکوب کند، تعداد بیشمارى از جداشدگان ، از انواع سرکوب نفرات در درون این سازمان ،در را عراق افشا کرده اند، حال در کشور آلبانى این فرقه براى اینکه بتواند همان رویه سابق درعراق را در پیش بگیرد و کما فى السابق با نفرات برخورد کند نیاز به یک محیط بسته دارد که نفرات هیچگونه ارتباطى با دنیاى آزاد نداشته باشند و با نگه داشتن نفرات در درون زندانى که روز بروز بیشتر در درون خود فرو میرود و بسته تر میشود بتواند،سیطره خود را بر روى افراد اعمال کند، به عنوان مثال :

با سیستم مانیتورینگ مرکزى همه را زیر نظر دارند و مسولان به نوبت به اتاق مانیتورینگ سرکشى میکردند و از افسران مانیتورینگ گزارش میخواهند و بدینگونه فضای مجازی کاملا تحت کنترل قرار دارد و بدینگونه نفرات از ارتباط با دنیاى واقعى محروم هستند و همه آنها در ناآگاهى محتوم خود ،محکوم به مرگى تدریجى و بدون هیچ گونه هویت واقعى هستند،و این فاجعه را ما بخوبى در درون این تشکیلات لمس کرده انم .

 

ادامه نوشته

از کوزه همان تراود که در اوست

لینک به منبع

از کوزه همان تراود که در اوست

علی شیرزاد

علی شیرزاد

مقاله ای خواندم از پرویز خزایی سفیر سابق حاکمیت دینی در کشورهای اسکاندیناوی که در دهه شصت در خدمت بود . لر شامورتی باز کنونی در آن مقاله به اصلاح طلبان قلابی حمله کرده که بنده موافقم ولی در جای دیگر مقاله گفته کسانی که چهار پنجم خود را در مقاومت گذرانده اند الان برای یک پنجم باقیمانده عمر در برابر ولی فقیه ابراز ندامت کرده و از گذشته خود ابراز پشیمانی میکنند منظورش جداشده ها ازرجوی هستند

اولا باید به این حراف شارلاتان شامورتی جادو جنبلی گفت زیاد دور برندار و درحد خودت حرف بزن زیرا حرفهای گنده تر از دهان، دهانت را جر میدهد

دوما نباید فراموش کند که درزمانی که ما در خیابونها چماق و قفل و زنجیر امت حزب الله دستمال یا حسین و حزب فقط حزب الله به پیشانی بسته را میخوردیم و هر روز آش و لاش میشدیم، که الان بعد ۳۹ سال بنده درد قفل و زنجیری که برکتفم فرود آوردند را هنوز میکشم و تحمل میکنم طوری که شبها نمیگذارد بخوابم، تو مشغول رفع و رجوع و توجیه قوانین اسلامی همین کارهای امت حزب الله دراسکاندیناوی و کشورهای اروپایی بودی.

زمانی که بر پیشانی زنان ایرانی بخاطر حجاب پونز فرو میکردند و صورتشون اسید میپاشیدند و به آنها تجاوز میکردند تو مشغول رفع و رجوع بودی. زمانی که به پسران کم سن و سال توسط ناصرسیاه ها و عبدالله پیامها درباغها و خونه های تیمی تجاوز میشد تو آنها را بعنوان کار انقلابی در اروپا جا میانداختی.

حالا چی شده ما در حال ندامت برای یک پنجم عمرخود هستیم و تو دنبال اسلام انقلابی هستی؟ واقعیت این است که آقا قبلا زیر پرچم و عبای انقلاب اسلامی با سس ولایت فقیه و ولایت الله سینه واحسینا و وا زینبا و وا امکلثوما میزد الان زیرعلم وردا ولچک اسلام انقلابی و رهبرعقیدتی سینه میزند و ازشورایی حرف میزند که فقط دوع ضو دارد یکی خزایی وی کی هم مهدی سامع که از ترس مرگ شبانه در کردستان عراق از دست دوستانش فرار و به رجوی پناه آورد. غافل از اینکه فرار را قبلا رجوی درسال ۶۰ انجام وب ه سامع آموخته بود در مواقع خطر چطوری فرارکند و بقیه اعضای شورا همان نیروهای تشکیلاتی و فرماندهان رجوی هستند. از کدام شورا حرف میزنی؟ بگذارید به خزاـی بگویم دیگرب رای ما لغز انقلاب و انقلابی گری نخون آن که روی درخت میبینی ما قبلا بعنوان قناری رنگش کردیم و فروختیم و تو آن قناری را روی شاخه می بینی قناری نیست ، گنجشکه. حال بگو کی برای یک پنجم عمرش ندامت میکند ما یا تو؟ اگر ما یکبار ندامت کردیم تو دوب ارانجام دادی یکی وقتی سفیر حاکمیت دینی بودی و یکی هم الان که سفیر رجوی هستی. لازم بیاد آوریست بنده هیچ توقعی ندارم زیرا که از قدیم گفته اند از کوزه همان طراود که در اوست و این حرفهای تو تراوش ماهیت و هویت کوزه گونه توست که هر چند وقت یکبارشروع به تراوش و بیرون ریختن درون مایه اش می باشد . در پایان باید گفت جداشده ها بد جوری تار و پود رجوی را بهم ریخته و کاسه کوزه اش را سرش شکستند که تو را بمیدان میفرستد تا با نوشتن بر علیه آنها به محلهای سوزش مرهم بگذاری. ولی اولا این مرحم گذاری ها دردی را دوا نمیکند و از شدت سوزش کم نمیکند و دوما برای تو هم نان و نوایی ندارد بلکه باعث میشود ما نان دانی تو را گل بگیریم. سوال آخر: اگر جیره و مواجبی که ماهانه رحوی سه هزار یور می دهد که چهار بار امضا می گیرند را قطع کنند از گرسنگی نمی میری؟؟؟

 

خاموشی دومین صدای اعتراض بی صدا در تشکیلات فرقۀ رجوی در دو هفته

خاموشی دومین صدای اعتراض بی صدا در تشکیلات فرقۀ رجوی در دو هفته

 

سران فرقۀ رجوی امروز در اروپای آزاد باید جوابگوی علت این مرگهای خاموش به خانواده های آنان باشند

و خانواده ها نیز باید علت این مرگها و پیکر عزیزانشان و مدارک پزشکی آنان را پیگیری کنند

 نوشتۀ قربانعلی حسین نژاد عضو و مترجم ارشد سابق رهبری سازمان مجاهدین (فرقۀ رجوی)

 این پارامترها را کنار هم بگذارید و نتیجه گیری کنید: در دو هفتۀ پیاپی دو عضو و مسئول قدیمی سازمان مجاهدین (فرقۀ رجوی) (بابا یعنی محمد سیدی کاشانی و بهزاد مسعودی با نام تشکیلاتی موسی) و هر دو به گواهی همۀ جداشدگان، از مخالفان درون تشکیلاتی دیکتاتوری رجوی و هر دو از ساکت های همیشۀ نشستهای جیغ و داد و فحش و فحاشی تشکیلات این فرقه و هر دو از خلع رده شدگان به حاشیه رانده شدۀ سالیان توسط سران فرقه و هر دو هم به ادعای فرقه بعد از بیماری طولانی در آلبانی درگذشتند که اکنون به هفته ای یک درگذشت رسیده است. آیا با این پارامترها و نشانه ها نمی توان این مرگها را مشکوک تلقی کرد؟

افرادی را که در یک ماه اخیر فوت آنها توسط فرقۀ رجوی به علت بیماری یا ایست قلبی اعلام شده از جمله عبدالله جعفر زاده، آرش پورغلامی، محمد سیدی کاشانی و بهزاد مسعودی را غالبا همۀ اعضای قدیمی جداشدۀ سازمان مجاهدین می شناسند و همه مان می دانیم که هیچیک از این افراد طی آنهمه سالیان در عراق با آنهمه فشارها و وضعیت محاصرۀ غذایی و دارویی و گرمای طاقت فرسا و گرد و خاک و طوفانهای ریزگردی وحشتناک به علاوۀ حملات و جنگ و بمباران و... بیماری یا بستری طولانی نداشتند باید از سران فرقه پرسید که چرا این افراد وقتی هنوز سه سال از انتقال آنها به آلبانی یعنی به خاک اروپا که هیچیک از کمبودها و شرایط جغرافیایی سخت عراق را ندارد نگذشته پشت سر هم بیماری آنهم "طولانی"!! می گیرند و بدون اینکه کسی از بستری شدن آنان اطلاع داشته باشد فوت می کنند؟؟ و چرا سران فرقه هیچگونه جزئیاتی از بیماریهای آنان یا مدارک پزشکی از وضعیت آنان و پیکرشان حد اقل به خانواده هایشان طبق همۀ اصول و عرف شناخته شدۀ قانونی و شرعی و اخلاقی و جهانی نمی دهند؟!! و با کدام گواهی پزشکی قانونی این درگذشتگان را در گورستان خودشان در تیرانا پایتخت آلبانی دفن می کنند؟ در کجای جهان جز مقر فرقۀ رجوی مرده را بدون جواز دفن به خاک می سپارند؟ هیچ کشته یا مرده ای در داخل تشکیلات رجوی در این سی و اندی سال هرگز با جواز دفن پزشکی که در همۀ کشورهای جهان امروز رایج و اجباری است نه در عراق و نه در اروپا دفن نشده اند و چرا مراجع بین المللی بویژه کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد در این رابطه یقۀ سران این فرقه بویژه مریم رجوی ساکن رسمی فرانسه و ساکن فعلی آلبانی را نمی گیرند؟

این افراد حتی اگر در اثر بیماری و علل فیزیکی فوت کرده باشند باید پرسید آن علل چه بوده و نتیجۀ چه فشارهایی جسمی و روحی در داخل تشکیلات بویژه در رابطه با بیشترشان که در سنین کهولت نبوده اند درگذشته اند؟ فشارهایی طاقت فرسا و به نوعی شکنجۀ مداوم که مشخصا به مخالفان سیاستها و حرفها و عملکردها و خطوط رجوی در داخل تشکیلات وارد می آمد و می آید و همۀ ما آنها را طی سالیان حضورمان در این تشکیلات دوزخی چشیده و یا شاهد بوده و بسیاری از آنها را نوشته و منتشر کرده ایم.

خانواده های این عزیزان درگذشته در اسارت و غربت باید بی هیچ هراسی از تهمت پراکنی ها و شیطان سازیهای دستگاه تبلیغاتی فرقۀ رجوی اطلاع رسانی از چگونگی و علل این مرگ و میرها و پیکر عزیزانشان و مدارک پزشکی مربوط به آنها را از سران این فرقه که در اروپا هستند از طریق مقامات این کشورها و مجامع بین المللی وبویژه کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد در تیرانا و ژنو پیگیری کنند. این حق قانونی و مشروع و بین المللی آنان می باشد.

بهزاد (موسی) را من سالهای طولانی در قرارگاههای بدیع و پارسیان (در غرب بغداد) و در دفتر سازمان مجاهدین (فرقۀ رجوی) در بغداد که مدتی را با اینجانب در ستاد روابط خارجی کار می کرد و نیز سالها در قرارگاه اشرف که با هم در یک مقر بودیم از نزدیک می شناختم و سالها با هم شبانه روزی در یک محل بودیم. مطلقا من هیچ بیماری خاصی آنهم طولانی! در او ندیدم و یک بار هم ندیدم در بیمارستان بستری شود و یا از یک بیماری رنج ببرد. سنش هم از من و امثال من خیلی کمتر بود ولی خیلی جلوتر از ما و از آغاز نوجوانی در زمان شاه وارد مبارزه و زندان و درد و رنج در کادر سازمان مجاهدین شده بود و از فرماندهان نظامی و مسئولان سیاسی و اطلاعاتی قدیمی سازمان به شمار می رفت و بیشترین و آخرین کار و مسئولیتش هم در ستاد اطلاعات سازمان بود.

در تمام این سالیان شاهد انواع نشستهایی در قرارگاههای بغداد و اشرف با سوژه شدن بهزاد برای شکنجۀ روانی و فحش و فحاشی و تحقیر و خرد کردن شخصیت او توسط سران فرقه از جمله محبوبه جمشیدی و مهدی ابریشمچی و زهره اخیانی بودم که او را تنها به علت سکوتش و شرکت نکردن در فحش و فحاشی علیه دیگران و پشت بلندگو نرفتن و یا "محفل" زدن یعنی ابراز مخالفت با خط و خطوط رهبری رجوی در گفتگوهای خصوصیش مورد انواع ناسزاها و القاب ناشایست حتی پاسدار و آخوند و...!! بعد از 44 سال مبارزه علیه دو دیکتاتوری شاهی و آخوندی قرار می دادند.

یادم می آید که در نشست عمومی بزرگ در اشرف در سال 72 وقتی رجوی تک تک اعضای از قبل منصوب شدۀ شورای رهبری زنانۀ فرقه اش را اسم می برد و با شیادی و ظاهرسازی برای تک تک شان از همه با بلند کردن دست رأی می گرفت تا بگوید انتخابات داریم! و یک نفر هم جرأت بلند نکردن دستش را نداشت و وقتی می پرسید: مخالف؟ یک نفر هم از آن سه هزار نفر حاضر در نشست به عنوان مخالفت با هیچیک از آن 24 زن دست بلند نمی کرد و مسخره و فرمالیته بودن این نمایش مضحک کاملا مشهود بود؛ دیدم که بهزاد اینهمه توهین به شعور اعضا را برنتابید و بلند شد با عصبانیت و گفتن جملاتی زیر لب نشست را ترک کرد و به دنبال آن و به این جرم بعد از بازگشت به مقر چندین روز زیر انواع توهینها و تهمتها و ناسزاها و شکنجۀ روانی شبانه روزی قرار داشت و مسلما در این مدت انتقال به آلبانی و در سالیان اخیر هم انواع فشارهای روحی و جسمی بر او وارد آورده اند که به یقین درگذشتش یا احتمالا خودکشی اش ناشی از همین فشارهای سالیان و مستمر بوده است و باید به سران فرقه که در اطلاعیه شان فوت او را به دروغ ناشی از بیماری"طولانی"! توصیف کرده اند گفت: نه خیر اگر از ترس فرار او که در موقعیتها و ستادهای حساس بوده سربه نیستش نکرده باشید و یا برای رهایی از فشارهای طاقت فرسای شما  خودکشی نکرده باشد؛ به یقین درگذشتش و هر گونه بیماریش اگر داشته باشد ناشی از فشارهای "طولانی" سالیان شما بر بهزاد بوده است و بس.

در یکی از نشستهای دهۀ هفتاد در قرارگاه بدیع محل اقامت مسعود و مریم رجوی بعد از ساعتها فحش باران کردن او و خرد کردنش تا آخر ایستاد و حاضر به پس گرفتن حرفهایش در بیرون نشست نشد. یادم می آید که محبوبه جمشیدی مسئول نشست به او گفت: باشه می خوای بری برو اگر می توانی برو علیه سازمان مقاله بنویس!! چون مطمئن بود که کسی در حکومت صدام حسین ارباب آن موقع رجوی نمی تواند از  قرارگاههای سازمان و از عراق بیرون برود و نیز به خوبی معلوم بود که بهزاد قصد بیرون رفتن و مقاله نوشتن و افشاگری علیه دیکتاتوری تشکیلاتی رجوی را جایی اظهار کرده بوده و توسط جاسوسان رجوی به گوش بالایی ها رسیده بوده است. ولی حالا بعد از قربانی شدنش و خاموشی همیشه اش او را "مجاهد قهرمان" و "سمبل صدق" توصیف می کنند و مجاهد صدیق ش لقب می دهند! تفو بر تو ای مریم قجر تفو!!

بهزاد رفت ولی پژواک سکوت و در فکر بودن اندوهبار و مظلومانه اش فریادی است که بیش از پیش دستگاه استبدادی و ارتجاعی فرقۀ رجوی را رسواتر می کند. روانش شاد و نام و یادش در خاطرهایمان جاوانه است.

حسین نژاد – پاریس

19 دی 1397

9 ژانویه 2019

مرگ مشکوک یک مخالف دیگر درون تشکیلاتی رجوی در آلبانی

مرگ مشکوک یک مخالف دیگر درون تشکیلاتی رجوی در آلبانی

بقلم عیسی آزده 

سایت رسمی فرقه رجوی نوشت:

«بامداد سه‌شنبه ۱۸دیماه ۱۳۹۷، قهرمان مجاهد خلق بهزاد مسعودی، پس از ۴۴سال مجاهدت بی‌وقفه در دیکتاتوریهای شاه و شیخ، به عهد خود با خدا و خلق وفا کرد و به جاودانه فروغها پیوست. او به‌دنبال بیماری طولانی در بیمارستان در آلبانی درگذشت».

بهزاد مسعودی هیچ بیماری طولانی نداشت و اساسا این اطلاعیه فرقه دروغ است. همه افرادی که او را می شناسند خوب واقفند که او شب و روز در بخش اطلاعات کار می

کرد و هیچ مشکل و بیماری خاصی هم نداشت. او تنها یک «بیماری» از نظر فرقه داشت که از 25 سال قبل هم خودش آنرا علنی کرده بود و آن هم نارضایتی و مخالفت شدید او نسبت به تمام خط و خطوط سیاسی و ایدئولوژیک و تشکیلاتی این فرقه بود. به همین دلیل هم او را به حاشیه رانده بودند وبقول خودشان در پستوخانه نگهداری میشد. بهزاد به عناوین مختلف نارضایتی و مخالتهایش با حرفها و عملکردها و خطوط رجوی را در تشکیلات از خود بروز می داد و مستمرا توی خودش بود وکاری به کسی نداشت یعنی در نشستها نه تملق می گفت و نه علیه کسی حرف می زد و نه به کسی فحش و ناسزا می داد. افرادیکه او را نمی شناختند نمی فهمیدند که بهزاد مبارزی بوده که چهار سال را در زندانهای شاه هم سپری کرده است. واقعا فشار های تشکیلاتی باعث شده بود که افراد قدیمی با تغیر کاراکتور خود به رجوی بفهمانند که از این فرقه بیزارند. نمونه بارزتر همه این ناراضی ها فرمانده فتح الله بود که کاراکترش را شبیه یک گدای کنار خیابان کرده بوده.

من بهزاد را بخوبی می شناختم و مدتها در جلسات معزشویی ستادی با هم بودیم. وی همیشه بشدت زیر تیغ بود. به او می گفتند مردۀ متحرک!! و کانون محفل!؛ و افراد حاضر در نشست را بر علیه او می شوراندند. او هم مظلونه در گوشه سالن کز می کرد و سرش را پایین می انداخت لام تا کام حرفی نمی زد.

من بیاد ندارم که او حتی در یکی از این جلسات مغزشویی علیه کسی حرفی بزند یا پای میکروفون بیاید و مثل سایرین طوطی وار چیزی را بیان کند تا سر از سر تقصیراتش بگذرند.. جلسه و نشستی نبود که مسئول نشست اورا زیر بدترین و رکیک ترین فحاشی ها قرار ندهد.

مسئول مستقیم وی در ستاد اطلاعات زنی بنام مهری حاجی نژاد بود که همه افراد تشکیلات و جدا شدگان او را می شناسند و می دانند او ذره ذره اخبار شنود و استراق سمع و دیدبانی در مرز و غیره را با کمک حسن نظام تنظیم و به بخش روابط می داد که به ادارۀ اطلاعات و امنیت عراق بدهند. از سال 2003 به بعد کار بهزاد در بخش شنود بود و از صبح تا شب پای دستگاهها بود و ضبط می کرد. علیرغم همه کار طاقت فرسای او به طرز هیستریکی زیر ضرب بود و بدترین ناسزاها را نثارش می کردند.  همیشه به او می گفتند تو خطرناکی و از اضداد شده ای! باید خودت را تعیین تکلیف کنی!. یک بار که با هم برای یک نشست می رفتیم گفتم بهزاد چیزی آماده کردی که بخوانی و دوباره زیر تیغ نروی. گفت من اعتقادی به این نشستها ندارم و چه بخوانم یا نخوانم من سهمیه دارم و زیر تبغ می روم. ته سالن با هم نشستیم به من چیزی نگفتند ولی اورا صدا کردند که مگر میهمانی بیا جلو! او هم از جایش تکان نخورد و جلاد نشست، سنگ روی یخ شد.

این را که بهزاد چرا در آلبانی از فرقه جدا نشد دقیق نمی دانم اما در اینکه او کاملا ضد تمام عملکردهای فرقه بود شکی ندارم چون همیشه با هم صحبت می کردیم و سایر  جدا شده ها می توانند به این امر گواهی بدهند.

بهرحال بهزاد هم خودش را راحت کرد و یک روسیاهی دیگر برای این فرقۀ جنایتکار باقی ماند .

ادامه نوشته

از طبل یا حسین کوبیدن رجوی تا خوردن نان و شراب

از طبل یا حسین کوبیدن رجوی تا خوردن نان و شراب

بقلم  علی شیرزاد

رجوی همیشه میگفت مراسم عزاداری درروز عاشورا منظورش راه اندازی سینه زنی و زنحیر و… بود ، ارتجاعی واپس گرایی و آخوندی است . درروز عاشورا سخنرانی و نشست بود و بازخوانی تاریخ دروغین که درباره عاشورا بود بنده هم قبول داشتم ولی تاریخ و حماسه هایی که درباره حسین میگفت را قبول نداشتم چون اطلاع کافی از تاریخ اسلام داشتم و میدونستم که درباره حسین غلو زیاد میشود و تادلتون بخواهد دروغ دارد اما درسال ۷۱ یکباره گفته شد که سینه زنی و شام غریبان راه میاندازیم!! تا حربه عاشورا را از چنگ رژیم خمینی دربیاوریم گزارش نوشته وگفتم قبول ندارم وشرکت نمیکنم من راخواستند و زنک فرمانده محور ان زمان بامن صحبت ودرنهایت گفت باشه شرکت نکن چون دربرابردلایل بنده هیچ حرفی نداشت که بزند بگذریم در طی سالیان همین ریل را میرفت تا اینکه درسال ۷۵ مرا صدا کرده ودرخواست کردند چون نفرقدیمی وازمسولین وفرماندهان هستم روی دیگران تاثیر منفی دارد و گفتند گرچه قبول نداری ولی تاحد امکان درحد ظاهرشدن شرکت کن منهم قبول کردم چون نمیخواستم بهانه ای باشد دردست رجوی تا بعدا نتواند به این بهانه مرا درمنگنه قراردهد تا اینکه صدام سرنگون شد این راهم یاداوری کنم هربهانه ای میتوانستم وسط کشیده وکمتردرمراسم شرکت میکردم دولت عراق که سرنگون شد عراقیها راهم دعوت می کردند .مسجدی هم ساختند که درون بچه ها معروف به مسجد ضرار شده بود . سینه زنی وزنجیر وعلم وکتل راه میانداخت همان علم وکتلی که نشات گرفته از جنگهای صلیبی است چلچراغ وعلم شکل صلیب وکاملا مربوط به جنگهای صلیبی وکشتار ملتهاست همه اینها را دردست گرفته طبل یاحسین میکوبید بر سر و سینه میزد گل برسروصورت وکله وریش وپشم نداشته میمالید عین دارودسته خمینی وشاه درمسجد سپه سالار میگفت علم مال لات و لمپنهای کوچه محله ست ولی نفهمیدیم چرارجوی بردوش گذاشته وحمل میکرد وهرسال هم به تیغه هاش اضافه ورنگ ولعابش را بیشتر وجنگول ومنگول ازش اویزان میکرد ایا مجاهدین هم لات ولمپن کوچه محله شده بودند؟؟؟ حالا داستان چیست عکسی دیدم وخوندم که مریم رجوی فرماندهانش را برداشته ودرالبانی به کلیسا برده تا در انجا نمازعشا ربانی بجا اورده ودرپایان هم نان وشراب میل فرموده اند همان رجوی که دردرون تشکیلات چند مسیحی را بازور مجاهد میکرد و یا میخواست بکند درتعدادی موفق ودرتعدادی موفق نشد میگفت مسیحی وزرتشتی یعنی چی ما مجاهد انقلاب کرده شیعه دوازده امامی میخواهیم اهل سنت نداریم مجاهد میخواهیم ودرعضویت مجاهدین هم هست کسی که عضو مجاهد است باید اعتقاد قلبی وعملی بقول خمینی باید به اسلام شیعه دوازده امامی داشته باشد و گرنه مجاهد نیست حالا مجاهد با این خصوصیات رفته درکلیسا عشا ربانی بجا اورده ونان وشراب را میل فرموده حالا سوال اینه رجوی دین عوض کرده یا اینها فریب افکارعمومی است ؟؟؟ واقعیت اینه که فریب است هدفش فریب افکارعمومی البانی است کما این که درعراق هم نماینده میفرستاد به کلیسا البته درزمان امریکایی ها و یا خود مریم درفرانسه میرفت کلیسا بنده هیچ حرفی سرکلیسا رفتن ندارم کمااینکه بنده هم بعضی مواقع خودم شخصی و تنهایی میروم و برمیگردم نه بخاطر اعتقاد بلکه برای فهم مذهب و فرهنگ مردم واینکه چگونه تنظیم میکنند در ایران هم که بودم هم کلیسا میرفتم هم کنیسه یهودیها وهم بهایی ها چیزجدیدی برای بنده نیست ولی وقتی بنام مجاهدین وسازمان میرود انهم انبوه معنی دیگری دارد یا تعغیر محتواست که رد کردیم یا فریب افکاراست بله رجوی ازهروسیله ای برای تبلیغات ومردم فریبی استفاده میکند چه طبل یاحسین وگل مالی به سروکله باشد وچه خوردن نان وشراب درکلیسا باشد البته این راهم یاداوری کنم که نان وشراب را بانام بسم الله میخورد ودرپایان هم صلواتش رامیفرستد وبعدهم دهانش را اب کشده به اقامه نماز می ایستد وبه خوردن نان وشراب لباس اسلامی ومجاهدی میپوشاند همانطور که به علم وکتل وچلچرغ وسینه وزنجیر وگل مالی لباس مجاهدی میپوشاند میگوید وقتی دست خمینی قرار دارد ارتجایی ،ولی دست من انقلابی است اینهم دواسلام سراسرمتضاد ورودرروی هم یعنی انقلاب اسلامی خمینی واسلام انقلابی رجوی حالا چه فرقی دارند خود پیداکنید پرتقال فروش را احتمالا میگوید نان وشراب دردست پاپ ارتجایی وعقب مونده ولی دست من انقلابی است.

علی شیرزاد ۲۰۱۹/ ۰۱ ۰۶

 

چند نکته از ما، قضاوت از شما .به مناسبت مرگ محمد سیدی کاشانی

چند نکته از ما، قضاوت از شما .به مناسبت مرگ محمد سیدی کاشانی

نوشته حسن حیرانی از اعضا جدا شده از فرقه رجوی

با سلام دوستان

شاید همانطور که در جریان هستید در چند روز گذشته یکی از سالخوردگان مرزعه حیوانات به نام محمد سیدی کاشانی و بنا به قول سازمان پرافتخار و مزدورپرور مجاهدین به دیار رفیق اعلی پیوست. فرد مرحوم البته که خیلی ها میدانند معروف به بابا و تا آنجا که میدانم کسی خاطره بدی از وی درذهن ندارد چون خود وی هم کسی بود که سالیان سال درحاشیه بوده البته نه از آن نوع حاشیه های امن در سازمان پر افتخار مزبور که مورد استفاده و ملک شخصی برخی برگزیدگان خداوند تبارک وتعالی است بلکه منظوراینست که وی اصلا کاره ای نبوده و مثل برخی دیگر در جریان پاکسازی و تصفیه های ناپلئون، رهبری فرقه تحت عنوان انقلاب ایدئولوژی مریم پاک رهایی به کناری رانده شده و اصلا مسئولیتی نداشت که حتی بخواهد اعمال نظری کند مثل نادر رفیعی که تنها تاریخچه درس میداد.

علی الحال از اینکه بگذریم در مراسم تدفین هم که رمال همیشگی و در واقع سکوئیلر مزرعه حیوانات شروع به همان نطقهای همیشگی والبته کف زدنهای مصنوعی حضار و در رابطه با اشعاری که در زندانهای زمان شاه سروده شده که بعدا توسط آهنگ سازانی تبدیل به سرود های سازمانی شده سخنرانی کرد وی تا آنجا پیش رفت که گفت سرود مجاهدین که امروز در ایران درحال نواخته شدنه !؟!؟!؟

مریم پاک رهایی هم درکل سخنرانی اش در مورد همین اشعاری که بابا در زندانهای شاه سروده صحبت کرد بدون هیچ صحبتی از فعالیتهای بابا در سی چهل سال اخیر چون اصلا کاره ای هم نبوده و کاری و مسئولیتی نداشته مثل مهدی افتخاری و ……

البته ریئس جمهور برگزیده مقاومت انقلابی به دلیل ارباب عوض کردن بعد ازولی نعمتشان صدام حسین وجیره خواری آیپک، لابی اسراییل در آمریکا دیگه روشون نشد از مبارزات بابا در فلسطین و دوره هایی که در پایگاههای الفتح گذراندن چیزی بیان کنند. در پایان هم چند تن از گوسفندان و باکسرها وبعضا هم بنجامین هایی که گاها مجبورند نقش گوسفندان مزرعه حیوانات رو بازی کنند جلوی تریبون رفته و تعهد به عزم و رزم هرچه بیشتر دادند.

ادامه نوشته

آقای عبدالرحمن محمدیان با سابقه ۲۸ سال فعالیت تشکیلاتی از فرقه مجاهدین خلق در آلبانی جدا شد

جدایی یکی دیگر از اعضای قدیمی مجاهدین خلق در آلبانی

آقای عبدالرحمن محمدیان با سابقه ۲۸ سال فعالیت تشکیلاتی از فرقه مجاهدین خلق در آلبانی جدا شد

عبدالرحمان مجمدیانما دروغ را دیدیم که بر اسبی سفید سوار
و مثل شاهان راه می پیمود

عبدالرحمان محمدیان، تیرانا ، سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ، ۰۴٫۰۱٫۲۰۱۹

من عبدالرحمن محمدیان، که در سال ۱۳۵۹ مشغول خدمت سربازی بودم در ۱۸دی همان سال در یک ماموریت شناسایی در جبهه شوش بوسیله ارتش اشغالگرعراق، که به خاک ایران تجاوز وهنوز قسمتهایی از نوار مرزی رادر تصرف داشت به اسارت درامدم و حدود ۹ سال را در اردوگاهای اسیران جنگی با انواع سختی و فشارگذراندم .در سال ۶۸ تیمهایی از مجاهدین خلق که درراس آنها مهدی ابریشمچی بود به اردوگهای عراق آمده  و

با تبلیغات و بوق و کرنااعلام کردند که می توانیم به انها بپیوندیم من بهمراه تعدادی دیگر درخرداد۶۸ به آنهاپیوستیم ولی خیلی زود دریافتم که اینجا آنچیزی که ما فکر می کردیم و بما گفته شده م تبلیغ می شد نیست. در مکانی که نمامت شجاعت نامیده می شد و زیر آب زدن دیگران وگوش ایستادن و راپرت کردن بر علیه بقیه مثلا همرزمان با نام امنیت جمعی، هنرو شاخص انقلابیگری محسوب می شداولین مشکل شروع شد. منکه ازاین کار ابا داشتم بارها فراخوانده شده و مورد شماتت قرار گرفتم که چرا از این کار درست و تشکیلاتی خودداری می کنم و مثلامسئول مستقیم من «مرتضی » تو جیه می کرد که ما نیروی انقلابی باید امنیت جمعی خودمان را بدین وسیله تامین کنیم تا از دشمن ضربه نخوریم و…و این عمل ضد اخلاقی و ضد انسانی در تشکیلات استمرارداشت و هنوز هم ادامه دارد.
ما در طول مدتی که آنجا بودیم دروغ و دجالیت زیاد شنیدیم و دیدیم و شاهد شارلاتانیزم به تمام معنا کلمه بودیم.

ما دروغ را دیدیم
که بر اسبی سفید سوار
و مثل شاهان راه می پیمود

با کمال تاسف و با وجود اینهمه فریبکاری ما خود را ناچار به همراهی می دیدیم چرا که به تعبیر آن ژنرال آمریکایی، (در مصاحبه ای بعد از دیدار با مسئول اول آن زمان مجاهدین، مژگان پارسایی ، که بعدا بعلت خوشرقصی ها به مقام جانشین رهبری ارتقاء و مسئولین بعدی سازمان باید زیر دست اوکار می کردند) اسیردیدگاهای خود بودیم. ما بعلت محدود بودن و بی خبری از دنیای بیرون راهی جز این نمی دانستیم و این مستمرا القاء می شد که خارج اینجا هر چه هست بیراهه و سراب است وراه دیگری وجود نداردو با کلماتی مثل مزدوری و … افرادرا می ترساندند.

بقول خودشان در سر فصل ها از افراد به عناوین مختلف از نفرات تعهد و انواع نوشته ها را می گرفتد و با اینکه بظاهر می گفتند و می گویند که داوطلبانه است ولی وای بحال کسی که در نوشتن تعلل وتاخیرمی کرد، آنقدر صداش می کردند که چرا ننوشتی و چرا دیر نوشتی وغیره وذلک تافرد کلافه وهرچه آنها می خواستند را می نوشت حالا شما به این بگویید داوطلبانه و اختیاری !!!
بارها نفرات ازجمله خود مرا بعد از اینگونه نوشتن ها فرامی خواندند و می گفتند این چیه نوشتی؟ در نوشته هات بویی از انقلاب خواهر مریم نیست و اصلا اشاره ای به رهبری و نقش بی بدیل او نیست ومشکلت چیه ؟و بحث های کشاف صدمن یک غاز و دوباره بنویس و خدا را شاکر باش که چتر چنین رهبری بالای سرت هست وگرنه الان چه بودی ؟ ما با این رهبری هم دنیا را داریم و هو آخرت را، بارها بشهادت تمامی افراد خود رجوی در مواقعی که احساس می کرد که تحلیل های سیاسیش بگل نشسته و دیگر صدای افراد درآمده می گفت من مسئول رستگار شما هستم یعنی بازهم دغلکاری و حواله به جای دیگرو…

داستان اشغال عراق توسط آمریکا برگ جدیدی از فریبکاری این جماعت بود که روزگاری آمریکا را جهانخوار و دشمن خلق ها می گفتندواینکه «هیچ رابطه ای بین امپریالیسم و خلقها وجود ندارد هر چه هست یا نبرد است یا اسارت»(مندرج در کتابهای آموزشی این سازمان که قابل مراجعه است)، البته از قبل هم به آمریکا نزدیک و در استان امپریالیسم جهانخوار دریوزگی میکردند ولی با نام دیپلماسی انقلابی و استفاده از شکافهای جهانی آنرا توجیه و بخورد بقیه میدادند، اما بعد از اشغال عراق رسما به برگی در دست آمریکا تبدیل و مبلغ افکار آمریکا و تزهای آن برای منطقه شدند، بازهم وقتی صدای اعضاء بالا گرفت که آقا چه شد؟ برگ جدیدی از دجالیت را رو کرد که منافع انقلاب و جنبش اولی تر و مقدم بر هر چیز است وبا مثال از یک واقعه و فاکت تاریخی از لنین که به تروتسکی گفت برای حفظ انقلاب اگر لازم شد دامن هم بپوش ، به رفع و رفوی این شکاف و بی پرنسیبی پرداخت و همه میدانند که این داستان ماها طول کشید و بحث و نشستهای زیادی برد…

ما که خود راناچار می دیدیم و راهی دیگر را نمی شناختیم باری بهر جهت کنار می آمدیم چون به تعبیر خیلی از بچه ها مخصوصا بعد از جدا شدن در غار بودیم و بی خبر! در یک محیط تنگ و محدود محصور و باید مورچه وار برای رفاه ملکه فقط کار می کردیم و هیچ حقی هم نداشتیم الا تیغ وتبرو تپانچه که از طرف رهبری تجویز می شد که حق مجاهد همین است ولاغیر، نوش جان می کردیم.

القصه ما هم خودمان را فریب می دادیم که در شرایط فعلی و در عراق باید سوخت و ساخت و…اما به شروع داستان نقل و مکان به آلبانی گفتیم شاید کمی اینها تغیر بدهند م دیگر این دجالیت و دروغ را کنار بگذارند البته که اینها شجاعت اعتراف به اشتباه را ندارند ولی دیگر بعید است این دغلکاری ادامه داشته و این بند گذاشتن بپای افراد تمام شود ولی با ورود به البانی بیشتر فهمیدیم که توبه گرگ مرگ است و بگیر م ببند و محدودیت بازهم بیشتر شده و می شود.

 

ادامه نوشته

سیاست جدید فرانسه در برخورد با سازمان تروریستی مجاهدین خلق

سیاست فرانسه در قبال فرقه رجوی 

نوشته جواد فیروزمند 

تابستان گذشته، هنگامیکه یک دیپلمات ایرانی شاغل در اطریش در دام مجاهدین خلق گرفتار گردید، کسی تصور نمی کرد که سازمان جاسوسی موساد پشت این قضیه باشد.

همه هماهنگی ها پیشاپیش انجام شده بود تا از نقطه ضعف حکومت ایران در قبال مجاهدین خلق بهره وری شده، و همزمان با حمایت اروپا از برجام، یک جنگ دیپلماتیک جدید در اروپا و آمریکا علیه ایران راه اندازی گردد تا با برهم خوردن توافق برجامی اروپا و ایران، سود نهایی آن به جیب اسرائیل و جنگ طلبان آمریکا ریخته شود.

همان هایی که پیشاپیش روی قرارداد تاریخی برجام تف کردند و رئیس جمهور آمریکا را به پاره کردن آن تشویق نمودند.

اما گذشت زمان بسیاری از رمز و رازها را عیان ساخت. افراد دستگیر شده همگی از اعضای فعال سازمان مجاهدین خلق بودند و رسانه‌های اسرائیلی نیز فاش ساختند که سازمان جاسوسی موساد با استفاده از زیر نظر گرفتن و شنود اعضای این گروه در چند کشور اروپایی بود که از نقشه آنها باخبر شده و سرویس های اطلاعاتی اروپا را در جریان قرار داده است.

نتانیاهو نیز در یک سخنرانی گفت که سازمان جاسوسی موساد این طرح را فاش ساخته است.

با اینحال نه موساد و نه نتانیاهو به این سئوالات پاسخ ندادند که؛

چگونه آنها دیپلمات ایرانی و اعضای درون سازمان مجاهدین را شنود و ردیابی کرده اند؟

آیا رابطه ای بین سازمان جاسوسی موساد و سازمان مجاهدین خلق وجود دارد؟

ابعاد و کیفیت آن چگونه است؟

و چرا هنگامیکه اروپا در حمایت از برجام قدم بر می دارد، چنین رویدادی رقم خورده است؟

ادامه نوشته

جشن فرقه رجوی در سرمایه گذاری روی جناح جنگ طلب به سر رسید  ​

جشن فرقه رجوی در سرمایه گذاری روی جناح جنگ طلب به سر رسید

میر باقر صداقی انجمن وطنم سی دسامبر 2018

با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا و بد عهدی های ایالات متحده در پایبندی توافقات چند جانبه و

بین المللی از جمله توافق تجاری موسوم به نفتا یا پیمان اقلیمی پاریس و یا خروج یکطرفه ترامپ

از برجام معیارخوبی برای نشان دادن  افول نفوذ قدرت آمریکا در عرصه جهانی داشت و دارد .

اما برخلاف این واقعیت اپوزسیون وطن فروش و در راس آن فرقه رجوی با دهان کف زده خوشحال از تحریم مردم ایران و شکنجه تدریجی مردم ایران با اسباب تحریم  در وطن فروشی  چهارنعل وارد وادی وطن فروشی دیگر شدند و با استقبال از به قدرت رسیدن نئو کانهای جنگ طلب در آمریکا ,از جمله در جابجایی نوبتی در کاخ سفید و روی کار آمدن نفراتی همچون جان بولتون در مقام مشاور دونالد ترامپ در امور امنیت ملی و جیمز متیس گزینه وزارت دفاع دولت ترامپ که به سنگ دیوانه شهرت داشت فکر میکردند انقریب آمریکا با ایران وارد جنگ خواهد شد و با سرنکونی دولت ایران آنها  سر سفره گدائی اجنبی خواهند نشست و شاهد تکه تکه شدن ایران .

(تغاری بشکند ماستی بریزد جهان گردد به کام کاسه لیسان )

اما برخلاف تصورات باطل فرقه رجوی  در این ده روز گذشته ما شاهد اتفاقات غیر مترقبه بودیم فرمان رئیس جمهوری ایالات متحده در باره خروج نیروهای آمریکایی از سوریه به امضاء رسید. دونالد ترامپ اعلام کرد که جیمز متیس، وزیر دفاع آمریکا در ماه فوریه پست خود را ترک نخواهد کرد، بلکه از اول ژانویه جایگزین خواهد شد.

امارات متحد عرب رسماً درهای سفارت خود را در پایتخت سوریه گشود. بحرین هم به احتمال زیاد بزودی همین کار را خواهد کرد. این بازگشایی می‌تواند نشانه‌ای از گرم شدن دوبارۀ روابط کشورهای عرب با سوریه باشد.

بازگشایی سفارت امارات عرب در دمشق در زمانی صورت می‌گیرد که نیروهای دولتی سوریه که از طرف روسیه و ایران حمایت می‌شوند نزدیک به دو سوم خاک کشور را در اختیار گرفته‌اند.

با آغاز بحران شدید سیاسی سوریه در سال ٢٠١١، اکثر کشورهای عرب منطقۀ خلیج فارس سفیران خود را از دمشق فراخواندند تا با سیاستها غرب همسو شوند سپس برخی از این کشورها به پشتیبانی از نیروهای مخالف بشار اسد پرداختند. در سال ٢٠١٢، کشورهای شورای همکاری خلیج فارس با انتقاد تند از بشار اسد، وی را به کشتار جمعی متهم کردند.

اما به نظر می‌رسد که امارات متحد و بحرین رویدادهای گذشته را فراموش کرده باشند. روز پنجشنبه ٢٧ دسامبر/ ۶ دی، پرچم امارات متحد عرب در محلۀ اعیان‌نشین "ابو رمانۀ" دمشق که جایگاه اکثر سفارت‌هاست، بالا کشیده شد. شماری از دیپلمات‌های عرب در این مراسم حضور یافتند. این سفارت فعلاً در سطح وابسته فعالیت می‌کند و هنوز سفیری برای دمشق معرفی نشده است.
انور قرقاش، وزیر امور خارجۀ امارات این تصمیم جدید را با پیامی در توئیتر توجیه کرد و نوشت: «حضوراعراب در سوریه لازم‌تر از همیشه است، بخصوص در برابر توسعه‌طلبی ترکیه و ایران»...

بحرین نیز که نمایندگی سیاسی خود را در دمشق در سال ٢٠١٢ تعطیل کرده بود، چند ساعت بعد از اماراتی‌ها به طور غیرمستقیم خبر داد که قصد بازگشایی سفارتش را دارد و اعلام کرد که «عملیات ساختمانی و تعمیر ساختمان سفارت خود را در دمشق دنبال می‌کند».
وزارت خارجۀ بحرین نیز گفته است که این کشور در جهت حاکمیت ملی و تمامیت ارضی سوریه عمل می‌کند و خواهان «مداخلات منطقه‌ای» نیست.

دونالد ترامپ در جریان یک سفری ناگهانی به عراق در جمع گروهی از سربازان آمریکایی از تصمیم اخیر خود برای خروج نظامی آمریکا از سوریه دفاع کرده و گفته است که ایالات متحده نمی تواند به تنهایی نقش "پلیس جهان" را ایفا بکند.

ادامه نوشته

بخشی از قوانین تشکیلات جهنمی فرقه رجوی در رابطه با روابط اعضا با هم

بخشی از قوانین تشکیلات جهنمی فرقه رجوی در رابطه با روابط اعضا با هم

نیویورک تایمز گزارشی از داخل اردوگاه اشرف ( همین قوانین در حال حاضر در لیبرتی به طور شدید تر اجرا می شود) تهیه کرده که نشان از تفکرات غیراخلاقی و وحشتناک فرقه رجوی دارد.
این روزنامه آمریکایی می نویسد: در اردوگاه اشرف قوانین عجیبی وجود دارد، مثلاً هر گونه دوستی بین اعضا ممنوع است، هیچگاه دو نفر نمی توانند تنها با یکدیگر نشسته و گفت و گو کنند، بخصوص در مورد زندگی گذشته شان 
نیویورک تایمز می افزاید: خبرچینان در همه جا حضور دارند و کسی نمی تواند این قوانین را زیر پای بگذارد!
یکی دیگر از قوانین غیرانسانی فرقه رجوی، "نابودی روابط احساسی بین اعضای این شبکه تروریستی" است.
به گفته یک عضو سابق این گروه ، رهبران این شبکه تروریستی از اعضای گروه خود میخواستند تمام احساسات خود را به سوی مسعود رجوی سوق دهند، چراکه او از دید آنان یعنی رهبری و رهبری یعنی ایران

وی می افزاید: تفکیک جنسیتی عجیب و خاصی در فرقه رجوی وجود دارد. مثلآً دختران حق صحبت کردن با پسران را ندارند. اگر سازمان مخوف مجاهدین، رابطه بین یک مرد و زن را کشف کند، سرنوشت آنان نامعلوم است!
نیویورک تایمز اضافه می کند: اگر چه مریم و مسعود رجوی با هم هستند، اما همه اعضای دیگر را مجبور کرده اند تا از هم جدا شوند! آنها به اعضای خود گفتند ما در حال جنگیم و شما سربازید و حق داشتن همسر ندارید!
رجوی ها به اعضای خود می گویند: شما باید هر روز تمام افکار و روئیاهای خودتان را گزارش کنید.حتی احساسات جنسی خود را در همان روز باید گزارش کنید!
به نوشته ی این روزنامه آمریکایی؛ مردها و زنها مجبورند در جلسات هفتگی پاکسازی ایدئولوژیک شرکت کنند. در این جلسات آنها باید به آرزوهای جنسیشان را در مقابل همه اعتراف کنند 
عضو سابق سازمان مجاهدین می گوید: این روش کثیف فرقه ی رجوی علیه اعضایشان، فقط کنترل فکر نیست بلکه پاک کردن باقی مانده افکار فردی اشخاص است.
این روزنامه آمریکایی می نویسد: در اردوگاه اشرف قوانین عجیبی وجود دارد، مثلاً هر گونه دوستی بین اعضا ممنوع است، هیچگاه دو نفر نمی توانند تنها با یکدیگر نشسته و گفت و گو کنند، بخصوص در مورد زندگی گذشته شان

 

تشکر و قدردانی حسین نژاد از مقالۀ سفیر سابق نروژ در ایران در روزنامۀ نروژی داگنس نرینگسلیو

تشکر و قدردانی حسین نژاد از مقالۀ سفیر سابق نروژ در ایران در روزنامۀ نروژی داگنس نرینگسلیو

آقاي " رولد نس" سفیر نروژ در ایران بین سالهای 2007 و 2011

با درود و تبریک سال نو 2019 بر شما و مردم نروژ

اینجانب علی حسین نژاد عضو سابق و قدیمی سازمان مجاهدین خلق که به مدت سی سال در بخشهای سیاسی و روابط خارجی این سازمان کار کرده ام مقالۀ مورخه 27 نوامبر 2018 شما در روزنامه كثيرالانتشار نروژی داگنس نرینگسلیو را خواندم که در آن به درستی تأکید کرده اید که سازمان مجاهدین هیچگونه پایگاهی در میان مردم ایران ندارد و شنیدم که شما و روزنامۀ مذکور از طرف آن سازمان به این علت مورد حمله و هجوم تبلیغاتی قرار گرفته است.

من ضمن تشکر و حمایت از شما به علت این واقع بینی و افشای حقیقتی که خودتان در داخل ایران آن را مشاهده و لمس کرده اید و تشکر از مسئولین روزنامه که این مقالۀ واقع بینانه را منتشر کرده اند؛ واقعیتهای زیر را که خودم سالیان دراز در داخل و بیرون تشکیلات این سازمان شاهد آنها بوده ام به اطلاع شما و روزنامۀ مذکور می رسانم:

اینجانب بعد از آنکه دیدم سازمان مجاهدین خلق دیگر یک سازمان سیاسی نیست بلکه به یک فرقۀ مذهبی خاصی تبدیل شده که هیچگونه پایگاه مردمی نه داخل ایران و نه در خارج آن حتی در میان گروههای اپوزیسیون ایرانی ندارد و بلکه عموم ایرانیان از این فرقه متنفرند. اکنون این فرقه هیچ کاری جز تشویق به حمله به ایران و راه انداختن یک جنگ ویرانگر دیگری در منطقه ندارد جنگی بسا بدتر و ویرانگرتر از جنگ پیشین در عراق. و در همین راستا این فرقه در ماههای اخیر با همکاری اسرائیل دست به ساختن سناریوهای تروریستی علیه خود و نسبت دادن آن به رژیم ایران می زند تا زمینه را برای این جنگ و نیز مطرح کردن خودش آماده کند.

رهبری سازمان مذکور با تبدیل شدن آن به یک فرقه که سالها توسط اروپا و آمریکا به عنوان یک فرقۀ تروریستی شناخته شده ملیونها دلار از هدایای نفتی عراق را که دولت صدام حسین به آنها می داد و اینجانب به عنوان مترجم عربی رهبری این سازمان در عراق شاهد آن بودم و اکنون نیز سودهای حاصله از سرمایه گذاریهای کلان آن پولها و کمکهای پولی برخی کشورهای عرب منطقه را بین لابی های خود در غرب برای حمایت و دفاع از اهداف جنگ طلبانۀ اش توزیع می کند هدفی که به هیچوجه مورد حمایت مردم ایران نبوده ونیست. آنها یک فرقۀ خاصی با عقاید و افکار بدعت گذارانه و التقاطی و آمیخته ای از افکار مذهبی اسلامی شیعی و افکار غربی و کمونیستی بویژه استالینیسم می باشند که بکلی پایگاهشان را در میان مردم ایران از دست داده اند.

رهبری سازمان مجاهدین خلق از سال 1989 به همۀ ما دستور داد که همسران خودمان را طلاق دهیم و هر گونه ازدواج و حتی فکر کردن به آن را برای اعضای سازمان با انواع روشهای سرکوبگرانه ممنوع کرده است.

دراین فرقه فکر و اندیشه و روح و جسم نیرو ها در انحصار رهبر قرار گرفته و هر گونه اختیاری از افراد سلب شده است و حتی فکر کردن افراد هم با مغزشویی مستمر و روزانه تحت سیطره و کنترل تشکیلات فرقه قرار می گیرد و فکر کردن جز به رهبر فرقه ممنوع می باشد و انتقاد و اشکال گرفتن از رهبری به عنوان یک جرم شدیدا سرکوب می شود.

تا كنون بيش از هزار تن از اعضا و کادرها و مسئولین سازمان مجاهدین از آن جدا شده اند که بسیاری هم از میان زنان می باشند که برخی نیز اعضای شورای رهبری سازمان بودند که پرده از بسیاری رسوایی های جنسی رهبر سازمان مسعود رجوی همسر مریم رجوی برداشتند. همچنین جدا شدگان سازمان موارد زیادی از زندان و شکنجه و قتل مخالفان رهبری سازمان در قرارگاههای این سازمان در عراق را افشا کرده اند.

همۀ افراد این سازمان از هر گونه تماس و ارتباط با افراد خانواده هایشان محروم و ممنوع هستند و استفاده از هر گونه وسیلۀ ارتباطی اعم از رادیو و کانالهای تلویزیونی و انترنت و موبایل تماما برای اعضای سازمان ممنوع می باشد و تنها در اختیار رهبری و مسئولانی است که مأموریتهای ارتباطی خاص سازمان را دارند.

علاوه بر آن هر یک از ما جداشدگان در داخل تشکیلات این سازمان شاهد موارد زیادی زندان و شکنجه و حتی قتل و سربه نیست کردن اعضای مخالف سیاستهای رهبری آن در قرارگاههای این سازمان در عراق و موارد نقض روزانۀ حقوق بشر توسط رهبران آن بودیم که شرح این فجایع را به تفصیل و مستند و با ذکر اسامی قربانیان و نیز شکنجه گران این فرقه بارها نوشته و منتشر کرده ایم و در اختیار سازمانهای حقوق بشری بین المللی قرار داده ایم.

در زیر موضع رسمی دولت فرانسه در قبال سازمان مجاهدین خلق ایران را که توسط سخنگوی وزارت خارجۀ فرانسه آقای رومن نادال دو سال پیش اعلام شده و بارها بر آن تأکید شده است یادآور می شویم:

  «موضع فرانسه نسبت به سازمان مجاهدین خلق ایران بسیار روشن است. این سازمان به کارهای خشونت آمیز شناخته شده است و در فرانسه سازمان مجاهدین خلق ایران به عنوان سازمانی هیچگونه مشروعیت قانونی ندارد. این سازمان به دلیل ساختار خشونت آمیز خود و نبود مناسبات دموکراتیک در درون آن دارای ویژگیها و عملکردهای فرقه ای می باشد».

من و بسیاری از اعضای جدا شده از این فرقه که هریک به نوعی توانستیم از زندان تشکیلات فرقه ای و سرکوبگر آن نجات پیدا کنیم توسط رهبر این سازمان یعنی مسعود رجوی رسما تهدید به قتل در خیابانهای اروپا شده ایم. او به تمامی افراد خود اعلام نمود به هر صورتی که می توانند و در هر کشوری باشند اعضای جدا شده از این فرقه را که دست به افشای حقایقی می زنند که داخل تشکیلات آن دیده اند به قتل برسانند. پیام او در این مورد در تلویزیون و سایتهای رسمی سازمان مجاهدین (فرقۀ رجوی) پخش و منتشر شده و هنوز در این سایتها موجود می باشد.

موفقیت شما را در خدمت به حقوق بشر و اخلاق و انسانیت و حفظ حرمت و شرافت قلم و روزنامه نگاری آرزومندم.

مسعود رجوی شارلاتان سیاسی یا رهبرعقیدتی

شارلاتان سیاسی یا رهبرعقیدتی

محمد عظیم میش مست، تیرانا ، سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی

متاسفانه به قیمت از دست دادن همه چیزم به شناخت کنونی رسیدم ، سی سال زمان می خواست تا به ماهیت واقعی رجوی و عواملش پی ببرم .
در تمامی این مدت چیزی جز نیرنگ و ریا و یک مشت ادعای مفت و وعده و عیدهای پوشالی و به موازات آن تحقیر و توهین و خورد کردن شخصیت افراد ندیدم آن هم از کسی که مدعی انقلابی گری و ناجی بشریت معاصربود.

او خودشیفته ای بود که خود را عاشق سینه چاک آزادی و دمکراسی !! نشان می داد ، از سوی دیگر در اوج توهم خود را بالاتر ازامام حسین ، لنین ، چه گوارا و مصدق و منادی آزادی ورهایی تبلیغ می کرد اما در عمل بر خلاف تمامی ادعاهایش هیچ حقوق وارزشی را برسمیت نشناخت در قدم نخست وبرای سفت کردن سلطه ننگین خودش بر تشکیلات بی مهابا تمامی آزادیهای فردی افراد را هم به مسلخ برد.

مسعود رجوی و مریم رجوی به اسم چهارچوب ها وضوابط تشکیلاتی خفقان وسرکوب مطلق را بر تشکیلات حاکم کردند و به اسم انتقاد وانتقاد از خود و منافع تشکیلات افراد را وادار به جاسوسی وخبر چینی علیه همدیگر نمودند.

برای رجوی حفظ تشکیلات اوجب واجبات بوده و هست جنایت و خیانتی که رجوی وسران دست نشانده اودرحق نزدیکترین هواداران ونیروهایش مرتکب شدند هیچ جانی جنایتکاری و هیچ رهبردیکتاتوری و هیچ فرمانده نظامی قسی القلبی در حق دشمن ترین دشمنانش هم مرتکب نشده است . ولع و شهوت وسادیسم قدرت طلبی وحاکمیت وخود پرستی وخود ستایی وتوهمات بیمارگونه شخص رجوی بارقه ای ازانسانیت ورحم ومروت دراین فرد باقی نگذاشته است با دجال بازی و یاوه بافی و اشک تمساح ریختن برای مبارزه وکسب آزادی زیرپوش انقلاب برای رهایی همه راوادار به طلاق اجباری کرد عواطف واحساسات و مهر و محبت خدادای درحق پدر ومادر وزن وفرزند وهمسررادر همه کشت ویالااقل تلاش کرد که بکشد.

مسعود رجوی با وقاحت تمام فریاد میزدکه هرکس پدر ومادر وزن وفرزندش رابیش ازمن دوست بدارد لایق من نیست. قضاوت با خودتان چنین فردی کجا نشسته و چه جایگاهی برای خودش قائل است؟  که چنین باوقاحت ودریدگی خاص خودش  یاوه ها و مزخرفاتی بر زبان جاری میکند تازه طلبکارهم هست که باید زودتر این کاررا می کردیم لابد که اوبهتر می توانست افکار قرون وسطایی وامیال شیطانی خودش را پیاده کند یکی نیست که به این شیاد فریبکار بگوید که تو دررون چه کردی که برون خانه آیی. تمام خانوادها را ازهم پاشاند وبه معنی واقعی کلمه منهدم کرد. فرزندانشان را آواره و دربدر در دیار غربت کرد، فرزندان وکودکان معصوم بیگناه را ازآغوش گرم خانواده هایشان گرفت . خلاصه بلایی نبود که بر سر این طفلان معصوم نیاورده باشد خود رجوی با چنان نفرتی از آغوش گرم خانواده یاد می کرد که آدم شاخ در می آورد که این بابا چه دشمنی با خانواده ها دارد ظاهرا خانواده های هودارانش نه گذاشته بودند که رجوی به قدرت برسد.

شخص رجوی بر خلاف تمامی ادعاها واراجفیش اندر باب فدا وصداقت وجانبازی وفداکاری برای دیگران فقط این ارزشهای انسانی رابه سخره گرفته بود چون قبل از هرکس و بیش از همه استاد حفظ جان خودش بود . او درمواقع خطر همه را دم تیغ میداد وخودش غیب می شد شما نگاه کنید ازشروع تروریسم ضد خلقی اش با نام مستعار مقاومت قهر آمیز انقلابی وجنگ مسلحانه چطور هزار هزار قربانی کرد وبه روی نا مبارکش نیاورد وخودش جانش را برداشت وبه پاریس فرار کرد درپاریس به قول خودش احساس خطر کرد به جای رفت که امن ترین جا برای خودش و قربانگاه بقیه باشد وقتی که همه ماداشتیم زیربمباران امریکا لت وپار می شدیم دوباره برای حفظ جانش به غیبت کبری رفت که رفت.

ادامه نوشته

وعده پوشالی فرقه رجوی برای بهمن ماه ۹۷ هم دارد سر می رسد!!ا

وعده پوشالی فرقه رجوی برای بهمن ماه ۹۷ هم دارد سر می رسد!!

نوشتۀ غفور فتاحیان عضو قدیمی جداشده از فرقۀ رجوی

این از عادات قدیمی فرقه رجوی است که هر وقت کمرش زیر فشار ناراضیان خم می شود برای منحرف کردن اذهان عمومی و در رفتن از زیر بار پاسخگویی، همه ساله یک تاریخ سرنگونی برای جمهوری اسلامی تعیین می کند و جالبتر اینکه آن را نیز در بوق و کرنا و دستگاه تبلیغاتی خودش صدها بار تکرار می کند و هنوز چند ماه مانده که تاریخ این تعیین تکلیف اعلام شده  به پایان برسد مورد دیگر و تاریخ دیگری را اعلام می کند.

 فرقۀ شیاد و دروغگو هیچ شرم و حیایی هم ندارد چون این وعدۀ باند رجوی و اعلام سرنگونی امسال که ماه دیگر فرا می رسد با دیگر وعده های آن که از سی سال پیش هر ساله به مناسبتی آن را اعلام می کرد که امسال سال آخر است و همه زبان بسته های مستقر در اشرف را تا سال دیگر سر می دوانید هرچند تکرار همان سناریوها و فریبکاریها می باشد ولی با قبلیها کمی فرق می کند. قبلا رجوی خودش شخصا اعلام سرنگونی می کرد ولی اینبار با دادن صدها هزار دلار به جان بولتون نوشته ای را  به او می دهند با این مضمون که جمهوری اسلامی به چهل سالگی خود نمی رسد البته برای جان بولتون تنهای چیزی که مهم است همان پول است و نه چیزی دیگر.

ولی فرقه رجوی پول را که از کیسۀ خودش خرج نمی کند بلکه پول کشورهای عربی است که اینطوری با دست باز خرج می کند و فرقه رجوی با این پول مفت با یک تیر دو نشان را می خواهد بزند اول اینکه کهنه سربازان و سالمندان آلبانی را تا این تاریخ ولو با هر شیادی هم که شده سرگرم کند و فکر فرار و جدا شدن را از سر آنها خارج کند. دوم اینکه بگوید تنها ما نیستیم که می گوییم جمهوری اسلامی سرنگون می شود و این آمریکا هم همین حرف را می زند چرا که مهم برای فرقه رجوی نگه داشتن همان سالمندان درآلبانی است و لاغیر.

 ناگفته نماند که بسیاری هم از این ناراضیان و اسیران بعداز مدتی پی به این دروغگویی وشیادی رجوی برده بودند ولی جرأت بیان و مخالفت با دیوی همچون رجوی را نداشتند زیرا در آن زمان زندان و شکنجه و سر به نیست کردن و از این موارد بسیار بود.

رجوی و باقی مانده سران خائن فرقه چشم به کاخ سفید دوخته اند که کی جمهوری اسلامی را سرنگون میکند و آن موقع امریکا  ملکه مریم قجر را تا تهران اسکورت میکند و او را به تخت ریاست جمهوری می نشاند!! این تنها امید و آرزو و خط فرقه رجوی است که روی ان سوار شده است.

خود فرقه رجوی هم خوب می داند که این خط به سرانجام نمی رسد ولی چاره و دلخوشی ندارد. از این رو به این خط چسبیده که شاید فرجی حاصل بشود.

همگان دیدند و شنیدند که فرقۀ رجوی چقدر روی این تبلیغات کرد ولی چی شد؟ همه اش دروغ و فریب بود. الان تا چند روز دیگر هم بهمن سر می رسد و تمام هم می شود در حالیکه دراین اوضاع و احوال هم امریکا از سوریه دارد خارج می شود و خود ترامپ هم گفته ما نمی خواهیم پلیس خاورمیانه  باشیم و دارد نیروهایش را به آمریکا برمی گرداند.

از این طرف هم مریم رجوی به سالخوردگان کمپ آلبانی که با انواع بیماری ها دست و پنجه نرم می کنند و بسیاری هم نمی توانند ادرار و مدفوع خود را نگه دارند  پیام می دهد که امریکا با خروج نیروهای خود از سوریه آنها را به عراق می برد برای حمله به ایران!! بعد هم آن زبان بسته های مستقر در اشرف سه در آلبانی برایش و برای ترامپ کف می زنند و شعار می دهند که امسال سال آخر است.

حال این زنکه شیاد بجای اینکه اینها را آزاد کند و بگذارد چند ماه آخر زندگی شان طعم زندگی بیرون را بچشند انها را با دروغ و دغل می خواهد در این زندانش در آلبانی همچنان نگهدارد.

جشن فرقه رجوی در سرمایه گذاری روی جناح جنگ طلب به سر رسید

جشن فرقه رجوی در سرمایه گذاری روی جناح جنگ طلب به سر رسید

میر باقر صداقی انجمن وطنم سی دسامبر 2018

با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا و بد عهدی های ایالات متحده در پایبندی توافقات چند جانبه و

بین المللی از جمله توافق تجاری موسوم به نفتا یا پیمان اقلیمی پاریس و یا خروج یکطرفه ترامپ

از برجام معیارخوبی برای نشان دادن  افول نفوذ قدرت آمریکا در عرصه جهانی داشت و دارد .

اما برخلاف این واقعیت اپوزسیون وطن فروش و در راس آن فرقه رجوی با دهان کف زده خوشحال از تحریم مردم ایران و شکنجه تدریجی مردم ایران با اسباب تحریم  در وطن فروشی  چهارنعل وارد وادی وطن فروشی دیگر شدند و با استقبال از به قدرت رسیدن نئو کانهای جنگ طلب در آمریکا ,از جمله در جابجایی نوبتی در کاخ سفید و روی کار آمدن نفراتی همچون جان بولتون در مقام مشاور دونالد ترامپ در امور امنیت ملی و جیمز متیس گزینه وزارت دفاع دولت ترامپ که به سنگ دیوانه شهرت داشت فکر میکردند انقریب آمریکا با ایران وارد جنگ خواهد شد و با سرنکونی دولت ایران آنها  سر سفره گدائی اجنبی خواهند نشست و شاهد تکه تکه شدن ایران .

(تغاری بشکند ماستی بریزد جهان گردد به کام کاسه لیسان )

اما برخلاف تصورات باطل فرقه رجوی  در این ده روز گذشته ما شاهد اتفاقات غیر مترقبه بودیم فرمان رئیس جمهوری ایالات متحده در باره خروج نیروهای آمریکایی از سوریه به امضاء رسید. دونالد ترامپ اعلام کرد که جیمز متیس، وزیر دفاع آمریکا در ماه فوریه پست خود را ترک نخواهد کرد، بلکه از اول ژانویه جایگزین خواهد شد.

امارات متحد عرب رسماً درهای سفارت خود را در پایتخت سوریه گشود. بحرین هم به احتمال زیاد بزودی همین کار را خواهد کرد. این بازگشایی می‌تواند نشانه‌ای از گرم شدن دوبارۀ روابط کشورهای عرب با سوریه باشد.

بازگشایی سفارت امارات عرب در دمشق در زمانی صورت می‌گیرد که نیروهای دولتی سوریه که از طرف روسیه و ایران حمایت می‌شوند نزدیک به دو سوم خاک کشور را در اختیار گرفته‌اند.

با آغاز بحران شدید سیاسی سوریه در سال ٢٠١١، اکثر کشورهای عرب منطقۀ خلیج فارس سفیران خود را از دمشق فراخواندند تا با سیاستها غرب همسو شوند سپس برخی از این کشورها به پشتیبانی از نیروهای مخالف بشار اسد پرداختند. در سال ٢٠١٢، کشورهای شورای همکاری خلیج فارس با انتقاد تند از بشار اسد، وی را به کشتار جمعی متهم کردند.

اما به نظر می‌رسد که امارات متحد و بحرین رویدادهای گذشته را فراموش کرده باشند. روز پنجشنبه ٢٧ دسامبر/ ۶ دی، پرچم امارات متحد عرب در محلۀ اعیان‌نشین "ابو رمانۀ" دمشق که جایگاه اکثر سفارت‌هاست، بالا کشیده شد. شماری از دیپلمات‌های عرب در این مراسم حضور یافتند. این سفارت فعلاً در سطح وابسته فعالیت می‌کند و هنوز سفیری برای دمشق معرفی نشده است.
انور قرقاش، وزیر امور خارجۀ امارات این تصمیم جدید را با پیامی در توئیتر توجیه کرد و نوشت: «حضوراعراب در سوریه لازم‌تر از همیشه است، بخصوص در برابر توسعه‌طلبی ترکیه و ایران»...

بحرین نیز که نمایندگی سیاسی خود را در دمشق در سال ٢٠١٢ تعطیل کرده بود، چند ساعت بعد از اماراتی‌ها به طور غیرمستقیم خبر داد که قصد بازگشایی سفارتش را دارد و اعلام کرد که «عملیات ساختمانی و تعمیر ساختمان سفارت خود را در دمشق دنبال می‌کند».
وزارت خارجۀ بحرین نیز گفته است که این کشور در جهت حاکمیت ملی و تمامیت ارضی سوریه عمل می‌کند و خواهان «مداخلات منطقه‌ای» نیست.

دونالد ترامپ در جریان یک سفری ناگهانی به عراق در جمع گروهی از سربازان آمریکایی از تصمیم اخیر خود برای خروج نظامی آمریکا از سوریه دفاع کرده و گفته است که ایالات متحده نمی تواند به تنهایی نقش "پلیس جهان" را ایفا بکند.

 ادامه تعطیلی بخش هایی از دولت فدرال؛ پرزیدنت ترامپ بار دیگر از دموکراتها خواست با او به توافق برسند

چند وقت پیش رئیس جمهوری فرانسه از ایده و پیشنهاد طرح 'ارتش اروپایی' خود در قبال ناتو دفاع کرده بود .

با این اوصاف جهان از یک قطبی بودن خارج شده مخصوصا با آزمایش موشک قاره پیمای غیر قابل رهگیری روسیه توازن قدرت در جهان دیگر مثل سابق نیست   و چه بسا در این میان قدرتهای جدید و نو ظهوری چون ایران پیش از پیش مطرح وبرجسته شوند و تحریمهای غیر قانونی و  غیر انسانی دولت آمریکا بر علیه مردم ایران هر روز بیشتر و بیشتر رنگ ببازند .

در این میان فرقه رجوی هر روزبیشتر از همیشه با شکست در استراتژی مزدوری ,  خارتر و ذلیل تر از پیش حتی توان نگه داشتن دپوی افراد پیر وسالمند خود در آلبانی را نخواهد داشت .

میر باقر صداقی     

شوری دومین آش فرقۀ رجوی را هم «خان»م قجر فهمید!!

فرقۀ رجوی دومین فیلم نمایش مسخره و فریبکارانه اش و این بار «امداد رسانی به آلبانیایی ها»!! را هم از سایت خود برداشت

 

 

نوشتۀ قربانعلی حسین نژاد عضو و مترجم ارشد سابق رهبری سازمان مجاهدین (فرقۀ رجوی)

 

 

به دنبال صحنه سازیها و نمایش مسخرۀ فرقۀ رجوی مبنی بر فیلم برداری یک خبرنگار اجیرشدۀ آلبانیایی از داخل قرارگاه اشرف 3 در حومۀ تیرانا پایتخت آلبانی و لو رفتن حمل پوشاک مخصوص بزرگسالان توسط یکی از مسئولین امداد پزشکی آنجا که به قدری رسوا و مضحک بود که خود فرقه بعد از دو روز آن را از روی سایتهایش و یوتیوب برداشت؛ حالا باردیگر و این بار سران این فرقه که از برنامه هایشان در عراق از دادن چلوکباب و قوزی به عراقیان و راه انداختن امداد و بهداری سرجادۀ اشرف برای عراقیان گرفته تا مهمانی ها و سورچرانیها برای شیخ های عشایر عراق و بازکردن یک مقر خاص برای آموزش عراقیان جهت نفوذ در دستگاههای دولتی عراق طرفی نبست و سودی ندید بطوریکه حتی یک عراقی هم از مجاهدین حمایت نکرد و در آن کشتارهای تروریستی اشرف و لیبرتی جیکشان هم در نیامد بلکه بعضی از همان شکم چرانهای سفرۀ مجاهدین در کشتار مجاهدین شرکت هم کردند و آخر سرهم از عراق اخراجشان کردند بدون اعتراض حتی یک عراقی؛  حالا آمده اند در آلبانی هم می خواهند همان برنامه را پیاده کنند ولی اینجا دیگر رویشان نشده که بگویند ما به مردم یک کشور اروپایی رسیدگی می کنیم گفته اند 50 پزشک از آمریکا آوردیم که مجاهدین را معالجه کنیم ولی آنها از حق خودشان گذشتند گفتند مردم آلبانی را معالجه  کنید!!! و آمدیم 5000 نفر از مردم آلبانی را معالجه کردیم!!! که فقط شایستۀ این است که گفته شود: خودتی

ای خاک عالم سر آن دولت و ملتی که آنقدر حقیر و بدبخت باشد که این فرقه مریضهایش را معالجه کند؟ این توهین به ملت و مردم و دولت آلبانی است. حالا برای اینکه خود اعضا و جداشدگان و کمیساریا نگویند که پول از کجا آورده اید و چرا پول جداشدگان را قطع کرده اید می گوید دکتر و دارو برای مجاهدین آورده بودیم ولی مجاهدین مریض نخواستند گفتند ما فداکاری می کنیم بدهید به مردم آلبانی!! خوب خیلی جالب  است یعنی ما که هر ماه و هر هفته یکی مان در بیمارستانهای آلبانی بستری است و از دکتر و درمان در آلبانی استفاده می کنیم بعد هم می میریم و دشمنمان یعنی رژیم خوشحال می شود حاضریم بیشتر بمیریم و دشمنمان را خوشحالتر بکنیم ما دوا و درمان خودی را نمی خواهیم از دوا و درمان آلبانیها استفاده می کنیم شما این دکتر و دارو را که از آمریکا برایمان آورده اید بدهید به آلبانیایی ها حالا در این معادله فقط باید دنبال پرتقال فروش بگردیم باید گفت خوب پس آنهمه داد و فریاد وشکایت از محاصرۀ دارویی در عراق چه بود و چه هدفی داشت چرا در عراق این 50 تا دکتر را از آمریکا نیاوردید؟ بعد هم چرا این فداکاری را آنجا نمی کردید که بگویید اشکالی ندارد ما می میریم ولی مردم عراق نمیرند در حالیکه عراق برای مردم خودش هم دکتر و دارو نداشت ولی دولت آلبانی دارد   

 در حالیکه هدف البته موهوم و ساختگی شان فقط پیاده کردن سناریوها و نمایشهایشان که در عراق داشتند در آلبانی هم می باشد ولی چون در آلبانی چنین زمینه ای وجود ندارد آمده و فیلم آن را همچون فیلمهای ساختگی «کانونهای شورشی در داخل کشور» و تیمهای موهوم ارتش نامرئی آزادی در داخل! و شعارنویسی روی دیوارهای اشرف و لیبرتی و مقر آلبانی و جا زدن آن به عنوان دیوارهای تهران، در آلبانی هم بازی کرده اند تا به شعور اعضای خودشان و مردم آلبانی توهین کنند.

هیچگونه نشانی هم در این فیلم از معالجۀ مردم و این 50 دکتر وجود ندارد و معلوم نیست این صف بلند صف چیست؟ و از هر صفی در آلبانی مثل صف انتخابات می شود فیلمبرداری و مونتاژ کرد و بعد هم تجمعات و روبوسی با مریضها؟!! که می تواند مربوط به هر مناسبتی که در آنجا درست می کنند باشد. خلاصه آنقدر این سناریو و جعل و تقلب و صحنه سازی رسوا و مسخره و خنده دار بوده که خودشان دو روز بعد خبر و فیلم مربوط به این سناریو و صحنه سازی را از سایتشان برداشته اند یعنی آش پخته شده در آشپزخانۀ نیرنگ و فریب فرقه ای آنقدر شور بوده که «خان»م قجر هم فهمیده و آن را از شعبده بازارش حذف کرده است ولی غافل از اینکه سایت پژواک ایران در یک اقدام عالی و افشاگرانه اش آن را ضبط کرده و در یوتیوب خود گذاشته است که می توانید با کلیک کردن روی تصویر فیلم را تماشا کنید.

مریم رجوی جسد آقای محمد سیدی کاشانی را ترجیح داد

مریم رجوی جسد آقای محمد سیدی کاشانی را ترجیح داد

بقلم خانم حمیرا محمد نژاد /انجمن زنان

 
حمیرا محمدنژاد

چند روز قبل سایت سازمان مجاهدین خبراز فوت محمد سیدی کاشانی که در درون فرقه به وی بابا می گفتند داد .باوجودیکه بابا یکی از قدیمی ترین و حتی قدیم تر از مسعود رجوی بود اما هیچگاه و در هیچ نشستی دیده و شنیده نشد که از مسعود و مریم رجوی حاضر به ستایش شود.

چرا که در مناسبات سازمان مجاهدین صرف ستایش از مسعود و مریم و نصب عکسهای این دونفر در اتاق کار و کمد شخصی و میز کار ملاک مهمی در اعطای رده تشکیلاتی بوده و هست اما بابا با وجودیکه اشراف کاملی به معیار گزینش ها داشت به هیچ بهایی حاضر به این کار نمی شد.

دلیل این هم که همواره در حاشیه بود همین بود و با سرنوشت مهدی افتخاری تنها یک گام فاصله داشت. دختر وی هم در سالهای دهه ۱۳۷۰ از خارج آمد هم بزودی منصرف شد و برگشت هم شاید تحت نصیحت پدر به این نتیجه رسید.

اما بلافاصله بعد از فوت وی سیل دسته گل ها و مدال ها و عناوین از طرف مریم رجوی نثار او شد چرا مجاهد تنها جنازه اش برای رجوی سود آور است. 
نکته جالب تر اما کلیپ تصویری از مراسم خاکسپاری بابا ست که بخوبی وضعیت درونی سازمان مجاهدین را منعکس میکند۱

چهره های در هم شکسته افراد و بویژه مهدی ابریشمچی و فهیمه تلخی شکست و جمع کردن “کانون استراتژیک نبرد” نامی که مسعود رجوی برای ظرف عراق صفت کرده را بخوبی نمایان میکند. بجز تعداد 
بجز تعداد معدود دوربین از چهره افراد بدنه به سرعت عبور میکرد و فیلمبردار گویا توجیه شده هیچ فردی در فیلم واضح نشان داده نشود که خبر از ریزش انبوه در آینده نزدیک میدهد حتی چهره دختر و همسر بابا هم نشان داده نشد بلکه یا از پشت سر یا از پهلو که نشان از فاصله آنها با سازمان داشت که به تلویزیون رجوی گران میافتد که حتی چند ثانیه همسر و دختر بقول خودش مجاهد قهرمان محمد سیدی کاشانی را به خلق قهرمان معرفی کند. 
نکته سوم اما عدم حضور جلال گنجه ای بود که حتی برای ادای نماز میت هم حاضر به آمدن نشد که خود مبحث جداگانه ایست این گویای جدا شدن ایشان از تشکلی است که رجوی به آن شورای ملی مقاومت می گفت هر چند رجوی تلاش بسیار زیادی برای حفظ اعضای آن داشت اما آنها که کم کم به شخصیت توتالیتر رجوی پی بردند یکی یکی از وی جدا شدند از جمله آقای گنجه ای که سالها جدا شده بود. حضور گنجه ای در شورا برای رجوی اهمیت دوچندان داشت.

چون از یک طرف یک پیام به روحانیونی بود که با خمینی موافق نبودند و رجوی میخواست به آنها برساند که وی با روحانیت مخالفتی ندارد بلکه او مخالف شخص خمینی و اصل ولایت فقیه است از طرف دیگر به حامیان و طرف حسابهای غیر ایرانی اش بگوید که منطق خمینی با هیچ معیاری از اسلام سازگار نیست و گنجه ای هم استدلالات فقهی آن را مهیا میکرد.

جدا شدن آقای گنجه ای برای رجوی خیلی ناگوار بود و تنها کاری که توانست در مقابل آن انجام دهد پنهان و در سطح شایعه نگه داشتن آن بود که چون همیشه ادای نماز میت در اروپا بطور انحصاری به عهده آقای گنجه بوده است و عدم حضور ایشان در مراسم خاکسپاری مهر تائیدی بر جدا شدن ایشان از رجویست هر چند هم بعد ها تلاش کند که ایشان را به نحوی تحت فشار یا تطمیع برای یک مصاحبه یا مقاله کوتاه برای خنثی کردن شایعه جدا شدن کند دیگر مفید فایده نخواهد بود .

حمیرا محمد نژاد، سایت زنان ایران

 

 

برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند، خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت اول و دوم

برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند، خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت اول و دوم

غلامعلی میرزایی، تیرانا ـ سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ ۲۴٫۱۲٫۲۰۱۸

غلامعلی میرزاییمن غلامعلی میرزایی متولد ۱۳۳۷ از خرم آباد لرستان . برای اینکه دوران دبستان ودبیرستان را  بتوانم به پایان برسانم مجبور بودم کارهای دیگر از قبیل کارگری یا در مغازه شیرینی فروشی انجام بدم تا بتوانم کمک هزینه ای برای خانواده ام داشته باشم.  از آنجایی که سوم دبیرستان نظام قدیم را گرفتم دیگر نمی توانستم ادامه تحصیل داده چون هم کار و هم ادامه درس مشکل بود. از آنجایی که علاقه زیادی داشتم به کشورم خدمت کنم درسال ۱۳۵۳ وارد ارتش شدم .

آموزشگاه نوجوانان اولین بار بود که در ایران تاسیس شده بود ولی جز نیروی زمینی بود که تحت کمیته مشترک آمریکا وانگلیس آموزش داده می شد.نا گفته نماند که روز اول به ما گفتند که دوره شما دوسال ونیم است ولی با درجه ای جدید همانند افسران. چون در این دوران ما بایستی هم درس نظامی می خواندیم و هم دروس رسمی آمزوش و پرورش.

در این دوسال اول  در پادگانی  در تهران پارس بودم ،به لحاظ شرایط سخت بود البته آموزشهای شبانه روزی ، امکانات خوب بود ولی آموزشها فشرده بودند و بایستی ترمهای مختلف را می گذراندیم .بعداز دوسال با مدرک تحصیلی دوم نظری علوم تجربی و امتحان نظامی برای گذراندن ادامه دوره نظامی و دوره تکاوری به  در پادگان مرکز پیاذه شیراز منتقل شدم.

البته در تهران آموزش های اسکی ، کوه نوردی و غیره را دیده بودم برای دوره تکمیلی به شیراز اعزام شدم . در شیرازهم دوره تکمیلی پیاده همراه با دوره تکاوری که شبانه روزی بود .بعد از گذشت شش ماه یک مانور مشترک با هوابرد گذاشته شد در همین موقع بود که خبر رسید که آن درجه ای که قرار بوده به شما بدهند منتفی شده الان گروهبان دومی را به شما ابلاغ می کنیم بعد تصمیم گرفته می شود که چه درجه ای بدهند .با شنیدن این موضوع تمام آنچه را که در ذهن داشتم، هدر رفته دیدم . دیدم  که آن وعده ها همه فریب بوده وگرنه مانند سایر قسمت های نیروی زمینی نفر بعد از یک سال همین درجه را میگرفت وشرایط سخت هم نداشت .از اینجا بود که تصمیم گرفتیم با دوستانم دست به یک اقدام اعتراضی بزنیم ،بدون اینکه کسی چیزی بگوید.

مقطعی در شرایط مانور بودیم، در یک مرخصی چند ساعته برای آماده کردن الزامات مانور به شهر آمدیم وهر کس رفت شهر خودش .من بعد از ۲۳ روز برگشتم .رکن دو ارتش، همان اطلاعات ارتش مرا احضار کرد و سوال و جواب شروع شد. کجا بودی؟ چرا رفتی؟ این اغتشاش در ارتش محسوب میشود و … گفتم تنها رفتم پدرم را ببینم ، او مریض بوده شش ماه بوده مرخصی نرفتم .با همه تفاصیل گفت که دست ما نیست درجه شما را می گیرم و حقوقتان از همین الان قطع می شود تا شما را بعد از پایان دوره تحویل دادگاه ارتش تهران بدهیم.

غلامعلی میرزایی مجاهدین خلق آلبانیاز آنجایی که من و دوستانم تمام آموزشهای رزمی و غیره را دیده بودیم به عنوان مربی انتخاب در گردان دانشجویان وظیفه بایستی می رفتیم ولی قبل از آن بایستی یک ماه دوره مربی شدن و طرح درس نوشتن را آموزش می دیدیم. بعد از پایان این دوره به گردان مربوطه رفتیم در همان سال یعنی ۱۳۵۶ در اول مهر ماه من را به دادگاه ارتش  در عباس آباد احضار کردند .اول باز پرسی و پس از آن تعیین وکیل تسخیری اعلام شد. سپس تاریخ دادگاه اول با ضمانت که از تهران خارج نشوم .

بعد از دو هفته دادگاه اول شروع شد و در جایگاه متهم فرار گرفتم. تعداد زیادی سرهنگ و سرتیپ نشسته بودند دادستان وارد شد. سپس ریس دادگاه که سر لشگر خواجه نوری بود وارد و زنگ دادگاه زده شد . دیدم بقیه همه بلند شدند ، من هم از جایم بلند شدم . ولی یک دفعه احساس کردم که خدایا مگر چه جرمی مرتکب شده ام ؟ این جلسه دادگاه با این همه نفرات و اعلام جرم و اینکه از خودم دفاع کنم و … برای چی ؟ وکیل تسخیری هم علیه من حرف زد، من هم در دفاعیات خودم همان نکته ای را که در شیراز گفته بودم گفتم ، ولی اهمیت ندادند .دادگاه بیش از ده دقیقه طول نکشید و پایان جلسه دادگاه اعلام شد و باید منتظر رای دادگاه می شدم. نیم ساعت بعد رای اعلام شد و برای من شش ماه زندان حکم کردند ولی حکم قطعی نبود و باید منتظر دادگاه تجدید نظر می شدم .

بعد از دو هفته به دادگاه احضار شدم . ولی دادگاه تجدید نظر به شکل دادگاه قبلی نبود و  فقط در اتاق خود رئیس دادگاه سر لشگر خواجه نوری بدون حضور وکیل تسخیری یک سوال کرد آیا دفاع دیگری نداری ؟ که درجواب گفتم خیر ،گفت همان شش ماه حکم تایید شده و  بعد میری زندان،تا یک الی دوهفته دیگر .

دو هفته بعد تقریبا آذر ماه ۱۳۵۶ بود که آمدند دنبالم با خودرو دژبان مرکز و به زندان جمشیدیه منتقل شدم . وقتی وارد آنجا شدم قبل از هرچیز یک پلاکادر با شماره برای عکس گرفتن و سپس تراشیدن سر و ریل دوباره عکس گرفتن در جهات مختلف درست مانند اینکه جرم بزرگی مرتکب شدیم وسپس یک لیوان و قاشق با یک بشقاب به من دادند و راهی بند شدم.

البته بندهای زندان پر بود و بایستی مدتی کف خوابی در کف بند را تجربه می کردم. نا گفته نماند که هنگام ورود به زندان تمام موجودی را می گرفتند و در حساب می گذاشتند هفته ای پنجاه تومان برای پول سیگار و… می دادند .البته برای تازه واردها تا مدتی ماست یا لبنیات نبود . ولی در همان زندان با لباس زندانی و دمپایی صبحگاه و شامگاه اجباری بود .ولی هر چند روز به هر بهانه ای تمام وسایل را بهم می ریختنذ و درب بندها را می بستند و هوا خوری در کار نبود ..محیط هواخوری هم برای ۱۱۰۰نفر به اندازه یک زمین فوتبال بود که حتی نمی شد بطور مستقیم راه رفت.بعد از مدتی از کف خوابی به بند رفتم ولی موارد بهداشت توی زندان زیر صفر بود. در زمستان آب سرد که عوارض خودش را داشت. بیماری های دیگر هم شایع بود ، حشرات هم در همه جا جولان می دادند.

ادامه دارد

میلاد عیسی مسیح مبشر صلح و آزادی و سال نو میلادی ۲۰۱۹ مبارک باد

وبلاگ ادوارد ۲۴/۱۲/۲۰۱۸
لینک به منبع

میلاد عیسی مسیح مبشر صلح و آزادی و سال نو میلادی ۲۰۱۹ مبارک باد

میلاد عیسی مسیح مبشرصلح و آزادی و سال نو میلادی ۲۰۱۹ را به تمام مردم دنیا و هموطنان عزیز ایرانی ،خصوصآ هموطنان مسیحی ایران تبریک می گوییم و امیدوارم که سال ۲۰۱۹ سال صلح و آرامش و پایان کشتار و خونریزی در تمام دنیا باشد کشتار و خونریزی و برادر کشی که توسط کشورهای قلدور و قدرتمند و گروه های تروریستی دست سازشان تنها برای چنگ زدن به قدرت و منافع اقتصادی، امروز منطقه خاورمیانه را فراگرفته.

هموطنان عزیز، امروز مردم ایران عزیز،با بهانه های واهی تحت تحریم های غیر انسانی و غیر قانونی کسانی قرار گرفته اند که خود برای منافع اقتصادی جنگ و خونریزی را در منطقه ما براه انداخته اند و از همین بی ثباتی منطقه سالیانه میلیاردها به جیب می زنند،برایشان مرگ انسانها اهمیتی ندارد، ویرانی کشورهای منطقه هم برایشان ارزشی ندارد، مرگ کودکان هم برایشان بی ارزش است و دم از حقوق بشر هم می زنند، در مواردی هم چمشان را بر جنایت های علنی حکامی که حامیشان هستند می بندند زیرا برایشان سلطه و منافع مهم است نه جان انسانها، ایران علیرقم تمام مشکلات داخلی و توطعه های بین المللی اگر چه از شر جانیان داعشی به شکرانه خداوند دور مانده، اما در خارج کشور متآسفانه گروه های رانده شده از جامعه ایران مانند فرقه ورشکسته مجاهدین آتش بیار معرکه شده و هر سازی را امریکا بر علیه ایران و ایرانی می نوازد اینان میمون وار جست و خیز می کنند تا با خیال خود نزد ارباب بزرگ به چشم آیند، همین فرقه بدون شرم اولین حامی تحریم های ضد ایرانی است و بارها در گذشته با لابی گری تلاش نموده تا با تشویق امریکا به حمله به ایران دریای خون بپا کند، و متآسفانه همین فرقه مجاهدین که در رآس آن خانم مریم رجوی قرار دارد هر ساله به بهانه عید میلاد عیسی مسیح در کلیسا حاضر می شود تا با روشن کردن شمع در برابر تمسیل مادر مسیح حضرت مریم نقش آفرینی کند یا برای ایرانیان مسیحی اشک تمساح بریزد تا هم مسیحیان ایران و هم مردم اروپا را فریب دهد و خود را به عنوان کسی جا بیاندازد که به تمام ادیان الهی اعتقاد دارد و به عنوان یک مسلمان مدرن برایشان احترام قائل است، با اطمینان می گوییک که تا کنون هیچ مسیحی ایرانی را ندیده ام که نظر مثبتی نسبت به این فرقه داشته باشد.

اما تمام این حرکات کاذب و این ادا و اطوارها را بایستی در عملکرشان سنجید،ایشان در حالی در کلیسا ظاهر می شود که حتی به اعتقادات خودش هم پایبند نیست، تنه  برخورد با خانواده های اعضای به بند کشیده شده در تشکیلات فرقه، نشاندهنده ایمان و اعتقاداتشان را برملا می کند، همان خانواده هائی که برای دیدار عزیزانشان در مقابل اردوگاه اشرف به دستور فرماندهان فرقه مجاهدین بارها مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، و با تهمت های گوناگون مواجه شدند، جرمشان چه بود؟ آیا دیدن فرزند جرم است؟ هر چقدر فرقه مجاهدین ظاهر خود را بزک کند و هر اندازه که در مناسبت ها نمایش های گوناگون اجرا کند فایده ای ندارد و کسی دروغ هایشان را باور ندارد، عیسی مسیح در مورد چنین کسانی اینچنین می گوید،شمایان مانند ظروفی هستید که از بیرون تمیز و براق است اما در درونتان مملو از کرم و حشرات دیگر، و براستی که چنین است باطن مجاهدین،حرفشان چیز دیگری است اما عملشان کاملآ برعکس، عملکردشان ضد انسانی و ضد میهنی است و گر نه با شعار دمکراسی افراد را در آلبانی در درون زندان دیگری به نام اشرف ۳ حبس نمی کرد، با شعار آزادی و دمکراسی منتقدین خود در اروپا را به مرگ تهدید نمی کرد، دوازده سال در سازمان مجاهدین و در تشکیلات آنها این را به من آموخت که هرگز هیچ یک از وعده ها و حرف های فرقه مجاهدین را باور نداشته باشم.

هم میهنان عزیز، در حالی سال ۲۰۱۸ میلادی را پشت سر می گذاریم که از ورود فرقه رجوی در اوت ۲۰۱۴ تا کنون شاهد ریزش شدید نیرو در این فرقه بوده ایم, و بسیار خوشنود هستیم که تلاش و افشاگری بی وقفه اعضای سابق و جدا شده از فرقه دیکتاتوری رجوی جواب داده و به اعضای در بند در زندان جدید اشرف سه در آلبانی اطمینان داده که آزادی واقعی در خارج از چهارچوب تشکیلاتی فرقه وجود دارد و می توان بدون آقاو خانم بالا سر آن را براحتی به دست آورد، تنها با اندکی اراده و همت می توان تصمیم جدی برای خروج از زیر بار این فرقه گرفت و خود را تا آخر عمر در دنیای آزاد دید.

دوستان عزیز که هنوز در اسارت فرقه در غربت هر شب در نشست های دیگ و قابلمه با تفتیش عقاید قرون وسطائی روبرو هستید، در این روزهای مقدس که زاد روز پیام آور صلح و آزادی عیسی مسیح هست مطمعآ باشید که با اراده برای آزادی از زیر بار استسمار، هم او مسیح کمکتان خواهد کرد تا آزادی واقعی را لمس کنید آنگاه متوجه خواهید شد که همین سران فرقه در این سه دهه چه کلاه گشادی برسرتک تک ما با نام خدا و پیغمبر و دین و آزادی و دمکراسی گذاشته اند.
باز هم مسیح در مورد اینان چنین می گوید:

از پیامبران دروغین برحذر باشید، آنان در لباس گوسفندان نزد شما میایند اما در باطن گرگان درنده هستند، آنها را از میوه هایشان خواهید شناخت درخت نیکو میوه نیکو می دهد و درخت بد میوه بد. نگاهی به میوه های سازمان بیندازید، اسارت، کشتار، بمب گذاری، مرگ و خون، از هم پاشیدن خانواده ها، و حالا هم تلاش برای فشار هر چه بیشتر و تحریم هر چه بیشتر توسط امریکا به مردم مظلوم ایران کدام یکی از اعمال فرقه میوه نیکو است؟

اینان علف های هرز هستند که اکنون در حال خشک شدن و متلاشی شدن می باشند.

موفق باش

کفگیر فرقه رجوی به ته دیگ وطن فروشی خورد دیگر وطن فروشی چاره ساز فرقه رجوی نیست

لینک به منبع

کفگیر فرقه رجوی به ته دیگ وطن فروشی خورد دیگر وطن فروشی چاره ساز فرقه رجوی نیست

انجمن وطنم ۲۳ دسامبر دوهزارو ۱۸ سوئیس

سال ۶۸ وقتی عازم عراق بودم در تبلیغات   ,  فرقه رجوی استراژی خود را  جنگ آزادیبخش نوین میخواند  در استدلال  رجوی  میگفت چون امکان آزادسازی خاک وجود ندارد پس استراتژی آزاد سازی خاک  جواب ندارد , تنها راه موجود برای جنگ مسلحانه حضور در خاک عراق است   . البته ما نیروهای پائین که تنها گوشت دم توپ بودیم نمیدانستیم آن بالا در راس مسعود رجوی باندی مافیایی تشکیل داده و تنها با چند نفر محرم جرم و جنایت , پولهای ۳۰ تا ۴۰ میلیون دلاری ماهانه  از صدام میگرد  و بخاطر اینکه در آمدهای نجومیش از وطن فروشی را متوجه نشویم در جنگ مروارید به ما  خرمای کرم زده و پنیرک ( علف بیابان ) میخوراند و به دروغ میگفت نیروهای ما در اروپا با کار نیروئی و با گدائی هزینه های ما را جمع آوری میکنند . تا اینکه ۱۱ سال پیش خودم به اروپا آمدم و دیدم تمامی این حرفهای که فرقه رجوی در رابطه با جمع آوری پول در خیابانهای اروپائی با گدائی میگفت  تماما دروغ است و نفرات فرقه رجوی از اول صبح تا دم غروب در ایستگاه قطار شهر برن و بیل سوئیس حتی ۵۰ فرانک هم نمیتوانند جمع کنند تا چه برسد به هزینهای میلیونی که مریم رجوی در پاریس در میهمانیهای که راه می اندازد . بعدا فرقه رجوی برای پول شوئی و لاپوشی پولهای دریافتی از عربستان و غیره برنامه همیاری را در سیمای به اصطلاح همیاری را راه انداخت  .من کم کم  در سوئیس و در یو تیوب فیلم های پولهای ۳۰ تا ۴۰ میلیون دلاری اهدائی صدام حسین دیکتاتور سابق عراق را به نفرات مثل عباس داوری را دیدم .

بهتر بود آنزمان به جای اینکه باور میکردم استراتژی فرقه رجوی جنگ آزادیبخش نوین است باور میکردم استراتژی فرقه رجوی چون لیاقت سرنگون کردن را نداشت و ندارد,وطن فروشی هست بوده و خواهد بود تا اینکه با سرنگونی صدام علنا در مناسبات مسئولین سیاست موازی با خط آمریکا در عراق و منطقه را تبلیغ و جا میانداختند ,من حداقل در محور خودمان اولین نفری بودم که به این موضوع اعتراض کردم وگفتم سلاحی که آمریکا به ما بدهد دیگر سلاح شرف نیست سلاح بی ناموسی است . تنها جواب فرقه رجوی در مقابل اعتراض و سئوال من سکوت بود من هر چه میگفتم خط خطوط شما را قبول ندارم آنها با پیش کشیدن بحث های انقلاب ایدئولوژیک میگفتند من از راه و اتوبان انقلاب ایدئولوژیک خارج شده ام و باید به اتوبان برگردم , چرندیاتی که هیچوقت تمامی نداشت تا اینکه من از این فرقه رسما و با درخواست خودم خارج شدم و به زندان تیف که با تبانی آمریکائیها و فرقه رجوی برای جدا شده ها درست شده بود رفتم و نزدیک به ۵ سال در زندان تیف بودم تا زمان آزادی فرا رسید .

سالها گذشت و با روی کار آمدن ترامپ ماسکها کنار رفت وفرقه رجوی گستاخانه تر از همیشه دست به دامان آمریکا پرده وقاحت را بیشتر از بیش درید و وطن فروشی را رسما تائید و ترغیب نمود تا جائیکه رودی جولیانی ؛ شهردار سابق نیورک و مشاور غیر رسمی دونالد ترامپدر نشست سازمان مجاهدین خلق در پاریس  گفت روی کار آمدن آقای ترامپ در آمریکا به ” خلاص کردن ” مردم ایران از سرکوب کمک میکند .  

آقای جولیانی در سخنرانی در نشست سازمان مجاهدین خلق در پاریس و در میان تشویق حاضران افزود که با قدرت گرفتن دونالد ترامپ سیاست آمریکا تغییر کرده و نگاه متفاوتی به مسایل جهان در واشنگتن حاکم است.

او تاکید کرد: “تحت رهبری رئیس جمهور ترامپ، بر این باورم که او کمکمان خواهد کرد مردم ایران را از سرکوبی که مدت‌ها است به آنها تحمیل شده، خلاص کنیم.”

ادامه نوشته